نمیدانم چگونه پاسخِ این خاکسترِ آماده ی زایش را خواهیم داد، تنها میدانم باور به از نو برخواستن، باز هم در دل ایرانشهر روییده است. تو گویی رازی در این سرزمین هست که هربار پس از فترتی تحمیلی، دوباره فرهنگش زنده میشود.
انگار با هر رنجی پخته تر شده است. گویی خیز بر میدارد برای سروری و باورمندی به والاگهر بودن او را زنده میکند. نام ایران برایمان خواهر یا برادر است. از ما که میکشند، میکوشیم تا جای خالیش را پر کنیم. از ما که میکشند قلبمان را آتش میزنند. مردم این سرزمین داغ را سینه به سینه میچرخانند به امید پیروزی.
انگار با هر رنجی پخته تر شده است. گویی خیز بر میدارد برای سروری و باورمندی به والاگهر بودن او را زنده میکند. نام ایران برایمان خواهر یا برادر است. از ما که میکشند، میکوشیم تا جای خالیش را پر کنیم. از ما که میکشند قلبمان را آتش میزنند. مردم این سرزمین داغ را سینه به سینه میچرخانند به امید پیروزی.