نادر در جهان موازی


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Art


من رو از سکوتم بخون.

Related channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Art
Statistics
Posts filter






Forward from: RegaPlus
توی روز شکرگزاری، شکر کن که منو داری.


روزها‌.




"we accept the love we think we deserve"






Forward from: RegaPlus
بعدا؟ بعدا دیگه میون این همه خوشگل تو رو انتخاب نمی‌کنم.




حالمان خوب است، از دور.
نمیدانم شاید اگر کوچک ترین تلاشی برای نزدیک تر شدن بکنی، از نزدیک هم خوب باشیم.
نمیدانم.
نمیدانم کیستم، چیستم، کجاستم.
میدانم که هستم، میدانم که ساعتهای زیادی را در مترو صرف رفت و آمد به دانشگاه میکنم.
میدانم که سگ دو میزنم تا برسم، به قطار برسم، به بچه‌ها برسم، به حرفهای استاد برسم، به جزوه‌ها برسم، به اجراها برسم، به طبقه پنج ولایت پنج برسم.
میدانم که هستم، نفس میکشم، به زور و اجبار خودم را از آن نیروی چند صد کیلویی که به داخل تخت ماندن مجبور میکند جدا میکنم،
میدانم که قهوه های صبح را دوست دارم.
صبح های ابری پاییزی را که از روی حواس پرتی کم لباس میپوشم را دوست دارم.
تو را دوست دارم. اینجا را دوست دارم.
حالمان خوب است، از دور.
تو فهمیده ای این کوفتی که در گلویمان گیر میکند، قلبمان را سنگین میکند و ذهنمان را میخورد اخر چیست؟
حال تو خوب است؟
دیگر با مشکلات سنگین روحی و روانی دست و پنجه نرم نمیکنی؟
دیگر بی کفایتی های پدرت را در عدم ابراز علاقه بر سر دیگران خالی نمیکنی؟
دیگر از خودت متنفر نیستی؟
عدم اعتماد به نفس اخر گذاشت به دختر مورد علاقه‌ت احساست را بیان کنی؟
توانستی بنویسی؟
خشمی که به عنوان وعده های غذاییت میخوردی را دفع کردی؟
اضطراب درمان نشده و ناخن های خونی‌ات حالشان خوب است؟
اینجا را دوست داری؟
پاهایت را هنوز ناخوداگاه تکان تکان میدهی و به پوست موز روی زمین خیره میشوی؟
سرت را چی؟ بالا میگیری؟
حال تو خوب است؟
ما خوبیم، از دور هم نه.
از دور تر.
کاش تو هم خوب می‌بودی.
از دور نه.
از خیلی نزدیک تر.


غفلت می‌ورزیم و در آخر، بالاجبار رها میکنیم.


تو کلماتتی، حواست رو بده.


الهه همیشه میگه اگر یکی داره ۱۰ تا بهت میزنه، متقابلا داره ۱۰۰ تا به خودش میزنه.
نه به این معنی که کارماش میزنه به کمرش، یعنی اگر بی دلیل داره ناراحتت میکنه، مطمئن باش ۱۰ برابر همون خودش رو اذیت میکنه.
و این باعث میشه خیلی اروم تر باشم نسبت به آدمها.




خودمونیم، درسته این مکان بهم احساس درستی نمیده و مجبورم خودم رو باهاش وفق بدم، اما دانشکده هنر واقعا جای جالبیه،
یکی رو زمین نشسته داره سه‌تار میزنه همزمان از اون‌ور صدای آواز خوندن یسری از بچه‌ها میاد، همزمان یکی از کنارت با دوستاش رد میشه و موضوع بحثشون تحلیل مکبثه.
تو هیاهوی صداهای عجیب و غریبی هستی که میشنوی، یهو یکی سراسیمه از روبه رو با تخته شاسی و برگه های رو هوا میاد تو صورتت.
واقعا جالبه.


اینکه ذهن ما انقدر میتونه با قضاوت هاش آدم هارو تیره و تار کنه واقعا عجیب و ناراحت کننده‌ست.


این پسره رو از روز اولی که دیدم توی ذهنم خیلی قضاوت و مسخره کردم، فقط چون از مدل خندیدنش خوشم نمیومد.
امشب اتفاقی پیج اینستاشو پیدا کردم و دیدم توی اکثر کشورهای دنیا زندگی کرده، عکاسی و نقاشی میکنه و پادکست هم داره.
اگر قبل از تجربه‌ی حضوری دیدنش، پیجش رو میدیدم خیلی بنظرم جالب و بامزه میومد.


قضاوت های ما به طرز وحشتناکی برای خود ما مخربه.
صرفا همیشه آسیب مستقیم یا غیرمستقیمی به طرف قضاوت شونده نمیزنه اما نوع نگاه مارو جوری تغییر میده که خیلی چیزهارو از دست میدیم.



20 last posts shown.