Wittgenstein in Exile


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Blogs


"Domine Salvum Fac Regem"
غرض نقشی‌ست کز ما باز ماند
که هستی را نمی‌بینم بقایی
مگر صاحب‌دلی روزی به رحمت
کند در حق مسکینان دعایی
سعدی

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Blogs
Statistics
Posts filter


Forward from: آکه‌دیا
Video is unavailable for watching
Show in Telegram
قرائت پنج سطر اول ایلیاد به یونانی از اَندرو فُرد:


نمی‌دونم چرا، ولی این آهنگ رو باز کردم این اومد تو ذهنم که چرا بعضی‌ها به‌نوع شاعرانه‌ای زیبا هستند؟

#Persian_Pop

356 0 23 1 11

آفت فکری یعنی اینکه مترجم از حالت مترجم بودن خارج شود و او را به صرف ترجمه‌هایش متفکر فرض کنند، مترجم بدون تألیف و نظام‌سازی و استقلال فکری متفکر نخواهد شد.
او در بهترین حالت دانشور است، فرق دانشور و متفکر این است که اوّلی تا ابدالدهر به آثار دیگران وابسته است و دیگری خود آثار بزرگ می‌آفریند!
همین آفت است که کسانی مثل میر شمس‌الدین ادیب سلطانی را جای متفکر می‌زنند و به مخاطب ساده‌دل ایرانی فرو می‌کنند.

437 0 7 15 18

نکته‌ای که در صناعت ترجمه بالأخص ترجمهٔ آثار فلسفی باید مورد نظر داشت - البته برای آنان که دلسوزانه کار می‌کنند نه برای صرف شهرت و نام - این است که آیا اثر در دست ترجمه چیزی بر تفکر جامعهٔ ما افزون خواهد کرد یا خیر، یا اینکه اثر ترجمه شده موضوعیتی نسبت به ما جامعهٔ ما دارد یا خیر.
در سطور فوق ذکر شد که مقصود ما آن دسته از مترجمین جویای نام به هر قیمتی نیست و مقصود ما آن دسته است که انتظار از آن‌ها می‌‌رود دلسوزانه عمل کنندو اثر در دست ترجمه را با دقت انتخاب کنند.
منطقی است که روح‌ و لفظ در فلسفه از فیشته را ترجمه کنید، اما ترجمهٔ اثری مانند خطابه‌هایی خطاب به ملّت آلمان از فیشته برای جامعهٔ ایرانی که هزاران حماسه‌سرای دارد و هزاران تن کتب و خطابه‌های آتشین در باب وطن‌دوستی نگاشته‌اند موضوعیتی دارد؟ بعید می‌دانم!
در باب کتاب «نظریهٔ رهایی» اثری از کریستوف منکه ترجمهٔ سید مسعود حسینی نیز همین سؤال پیش می‌آید که این اثر تا چه حدی برای جامعهٔ فعلی ما موضوعیت دارد و جامعهٔ هدف حسینی تا چه اندازه قادر به فهم آن وضعیتی هستند که منکه از آن سخن می‌گوید.
آلمان کشوری است که در طول تاریخ پسا اتحاد خود تجربهٔ حکومت‌های سیاسی متعدد و متنوعی را داشته است، از امپراتوری شاهان پروسی تا جمهوری وایمار، فاشیسم و آپارتاید نازی‌ها، دولت سوسیالیستی زیر عبای روس‌ها و حتی امروز لیبرال-سوسیال دموکراسی غربی.
منکه در همچین وضعیتی و برای این چنین جامعه‌ای کتاب خود را نوشته، جامعه‌ای که به بن بست معرفت‌شناسانه رسیده است، تلاش‌هایش برای هرگونه نظام سیاسی به شکست و بن بست رسیده و دچار نهیلیسم و پوچی جمعی است.
اما سؤال اینجاست که جامعهٔ ایرانی که سخت‌گیرانه می‌توان گفت حتی مدرنیته را پشت سر ننهاده و تصوری از تجارب ملل غربی ندارد می‌تواند با چنین کتابی ارتباط بگیرد و آن را بدون اینکه زیست پست‌مدرنی را تجربه نکرده فهم کند؟
من به‌شخصه کتاب را تورقی کردم و هیچ ارتباطی با کتاب کریستوف منکه نگرفتم، نه اینکه بر آن باشم که ارزش اثر منکه را زیر سؤال ببرم، مقصودم این است که اثر برای منی که عضوی از جامعهٔ ایران هستم موضوعیتی نداشت و موقعیتی که از سخن گفته می‌شد برای من قابل درک و فهم نبود، زیرا آن زیستی که منکه در نظر دارد را من نوعی هیچگاه تجربه نکرده‌ام!
در آخر آن‌که اگر‌ مترجمان تنها برای دست و پا کردن نام و شهرت دست به ترجمه می‌زنند که سخنی نیست، ولی اگر دلسوزانه قصد دارند اثر ترجمه‌ای‌شان برای جامعهٔ هدف کمک‌کننده باشد باید به اصطلاح از این نوار خالی پر کردن‌ها پرهیز کنند!


مکاشفه ۱۲، زن و اژدها(شیطان)

سپس در آسمان جنگی روی داد. میکائیل و فرشتگان زیر فرمان او با اژدها و فرشتگان او جنگیدند. اژدها شکست خورد و همراه فرشتگانش از آسمان رانده شد. بله، این اژدهای بزرگ، یعنی آن مار قدیمی که اسمش ابلیس یا شیطان است و همان کسی است که تمام مردم دنیا را فریب می‌دهد، با تمام دار و دسته‌اش بر زمین افکنده شد.


آلبرت انیشتین در کنگره جهانی صهیونیسم، سال ۱۹۲۱ میلادی.

537 0 8 28 40



معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا

ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد
باز آن سلیمان شد تا باد چنین بادا

یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی
غمخواره یاران شد تا باد چنین بادا

هم باده جدا خوردی هم عیش جدا کردی
نک سرده مهمان شد تا باد چنین بادا

زان طلعت شاهانه زان مشعله‌ی خانه
هر گوشه چو میدان شد تا باد چنین بادا

زان خشم دروغینش زان شیوه شیرینش
عالم شکرستان شد تا باد چنین بادا

شب رفت صبوح آمد غم رفت فتوح آمد
خورشید درخشان شد تا باد چنین بادا

از دولت محزونان وز همت مجنونان
آن سلسله جنبان شد تا باد چنین بادا

عید آمد و عید آمد یاری که رمید آمد
عیدانه فراوان شد تا باد چنین بادا

ای مطرب صاحب‌دل در زیر مکن منزل
کان زهره به میزان شد تا باد چنین بادا

درویش فریدون شد هم‌کیسه‌ی قارون شد
همکاسه‌ی سلطان شد تا باد چنین بادا

آن بادِ هوا را بین ز افسونِ لبِ شیرین
با نای در افغان شد تا باد چنین بادا

فرعون بدان سختی با آن همه بدبختی
نک موسیِ عمران شد تا باد چنین بادا

آن گرگ بدان زشتی با جهل و فرامُشتی
نک یوسف کنعان شد تا باد چنین بادا

شمس الحق تبریزی از بس که درآمیزی
تبریز خراسان شد تا باد چنین بادا

از اسلم شیطانی شد نفس تو ربانی
ابلیس مسلمان شد تا باد چنین بادا

آن ماه چو تابان شد کونین گلستان شد
اشخاص همه جان شد تا باد چنین بادا

بر روح برافزودی تا بود چنین بودی
فر تو فروزان شد تا باد چنین بادا

قهرش همه رحمت شد زهرش همه شربت شد
ابرش شکرافشان شد تا باد چنین بادا

از کاخ چه رنگستش وز شاخ چه تنگستش
این گاو چو قربان شد تا باد چنین بادا

ارضی چو سمایی شد مقصود سنایی شد
این بود همه آن شد تا باد چنین بادا

خاموش که سرمستم بربست کسی دستم
اندیشه پریشان شد تا باد چنین بادا

دیوان شمس، غزل شمارۀ ۸۲
حضرت مولانا جلال‌الدین محمّد بلخی


Video is unavailable for watching
Show in Telegram

626 0 15 7 19

در سراسر ممالک اسلامی هیچ‌جایی کیفیت، قدرت و مضامین نوحه‌های بوشهری رو نمی‌شه پیدا کرد.

704 0 27 14 21

برای راهنمایی باید از محلهٔ خودمون می‌رفتیم محلهٔ بالا و مدرسهٔ جدید با آدم‌های جدید. کلاس هفتم یه فوج از آدم‌های جدید شدن همکلاسی‌های ما، آدم‌هایی که از بین‌شون بهترین و صمیمی‌ترین دوست زندگی من در اومد.
یه پسره بود به اسم احسان، کلاس هفتم هیچ ارتباطی باهاش نداشتیم و حتی یک کلمه هم باهاش حرف نزدم، یادمه دبیر مطالعات اجتماعی‌مون یکبار چون سر کلاس حرف می‌زد کتک‌اش زد و هی بلند بهش می‌گفت: «تو که مادرت معلمه هم بلد نیستی چطور سر کلاس رفتار کنی؟».
ما تو راهنمایی از دست دبیرها خیلی کتک‌ خوردیم، من خودم حقیقتش از خیلی‌ها کتک خوردم، از دبیر زبان و دوتا از دبیرهای ادبیات فارسی تا معاون و ناظم و مدیر. من و احسان بچه‌های درس‌خونی بودیم، منتهی فرق من و احسان این بود من بی‌نظم و پررو بودم، همه‌اش از کلاس اخراج می‌شدم، یا دیر می‌رسیدم یا داشتم یا داشتم با پرسنل مدرسه کل‌کل می‌کردم.
ما کلاس هشتم با هم ارتباط گرفتیم و دوست شدیم و رفته رفته دوستی‌مون عمیق‌تر از قبل شد، دربارهٔ سینما، تاریخ، فلسفه، ورزش‌های مختلف، انیمه و موسیقی و هزاران چیز مختلف حرف می‌زدیم، در واقع فقط خودمون می‌تونستیم همدیگه رو تحمل کنیم، احسان همین الان هم می‌گه: «کی جز من وقتی دربارهٔ متال، موسیقی‌ کلاسیک، کتاب و سینما حرف می‌زدی بهت گوش‌ می‌داد؟ من از روی اجبار گوش نمی‌دادم، گوش‌ می‌دادم چون برای همین باهات دوست هستم».
هیچکس اندازه احسان باعث نمی‌شه من بخندم و خوشحال باشم، و تا الان با هیچکس احساس نزدیکی‌‌ای که با احسان داشتم رو نداشتم، حتی در عالی‌ترین برهه‌های روابط عاطفی‌ام.
از اوّل دی ماه امسال احسان رفته سربازی، اصلاً از وقتی رفته سربازی منم دوست ندارم برم خونه‌مون، برهه‌ای که رفتم خونه خیلی پوچ بود، نه کسی بود که ببینمش، و نه کسی که هر بار میاد با یه چیز عجیب و غریبی که کشف کرده شگفت‌زده‌ام کنه و یه فیلم از داستین هافمن یا لینچ بذاره تا با هم ببینیم.
من در باب دوستی‌ام با احسان که شک ندارم تا آخر عمر ادامه خواهد یافت آن مصرع از غزل حافظ یادم میاد که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق!

758 0 13 6 24



به یاد ‎سیدحسن تقی‌زاده، مرد بزرگ سیاست، فرهنگ و ادب ایران که در ٨ بهمن‌ ۱۳۴۸ ازین جهان درگذشت. به نوشتۀ دکتر مهدی محقق: «مرحوم تقی‌زاده، آدمی را به یاد شخصیتهائی مانند خواجه رشیدالدین فضل‌اله همدانی یا خواجه عطاملک جوینی می‌اندازد که علم، دین و سیاست را در خود یکتا ساخته بودند».

از صفحهٔ ایکس‌ نشریهٔ ایرانشناسی

تصویر از راست: ایرج افشار، سیدحسن تقی‌زاده و احسان یارشاطر.


Forward from: باشگاه علوم اجتماعی
Video is unavailable for watching
Show in Telegram
🏛 بازسازی یونان باستان در دوران اوج خود به سال ۳۷۵ قبل از میلاد
توسط هوش مصنوعی


#تاریخ
#یونان_باستان
#فرهنگ
#تمدن
#هوش_مصنوعی

‌🌎📚 @sociologycenter 📚🌍


مردمان ایتالیا در قرون وسطی داراترین و شکم‌ سیرترین مردمان اروپا محسوب می‌شدند، آن‌ها از طریق تجارت با ممالک اسلامی و بیزانس دارای ثروت زیادی بودند و دولت‌-‌شهرهایی مثل ونیز و فلورانس از طریق حمل‌و‌نقل بین اروپا و سرزمین مقدس در دورهٔ جنگ‌های صلیبی بر ثروتشان افزوده شد.
حتی به نقل از ویل دورانت ایتالیایی‌ها از لحاظ مذهبی سست‌ ایمان‌ترین مردمان اروپا بودند و پاپ اوربان دوم نیز در جنگ‌های صلیبی تکیه‌اش بر مبارزان فرانک بود، قوای صلیبیون را در طول تاریخ جنگ‌های صلیبی فرانک‌ها، آلمانی‌ها، انگلیسی‌-اسکاتلندی‌ها و اسکاندیناویایی‌ها تشکیل می‌دادند و ایتالیایی‌ها از طریق حمل کردن آن‌ها با کشتی‌های خود به سوی سرزمین مقدس از این جنگ منفعت کسب می‌کردند.
حتی زمانی که ونیزی‌ها در جنگ صلیبی چهارم با صلیبیون همکاری نظامی کردند تنها به‌خاطر کسب منفعت و تضعیف امپراتوری بیزانس بود و ونیزی‌ها به رهبری انریکو داندلو بر روی موج احساسات مذهبی صلیبیون سوار شدند تا منفعت خود را بدست بیاورند.
این تجمع ثروت در دستان خاندان‌های ایتالیایی و رفاه و فراغت مالی آن‌ها باعث تسریع رنسانس در این کشورها به‌خصوص فلورانس شد، خاندان مدیچی با ثروت عظیم خود که ناشی از بانکداری بود از هنرمندان و متفکران حمایت می‌کردند و باعث رشد و ترقی هنر و فرهنگ شدند.


David 1504
Michelangelo

پادشاهی داوود بر اسرائیل

آنگاه تمامی اسرائیل در حِبرون نزد داوود گرد آمده، گفتند: «اینک ما از گوشت و استخوان تو‌ییم. حتی پیش از این نیز آنگاه که شائول سلطنت می‌کرد، تو بودی که اسرائیل را در جنگهایش رهبری می‌کردی. و یهوه خدایت تو را گفت: ”تویی که قوم من اسرائیل را شبانی خواهی کرد، و بر قوم من اسرائیل پیشوا خواهی بود.“» پس مشایخ اسرائیل جملگی به حِبرون نزد داوود پادشاه آمدند، و او در آنجا در حضور خداوند با ایشان پیمان بست، و آنان داوود را بر حسب کلامی که خداوند از طریق سموئیل گفته بود به پادشاهی بر اسرائیل مسح کردند.


کتاب مقدس، تواریخ


La velata 1514
Raffaello Sanzio

زنی با حجاب کشیده شده در ۱۵۱۴ میلادی توسط نقاش بزرگ دوران رنسانس رافائل سانتسیو.
به گفتهٔ محققین این اثر در واقع نگاره‌ای از مارگاریتا لوتی معشوقهٔ جناب سانتسیو است. این اثر اکنون در گالری پالاتین فلورانس نگهداری می‌شود.


Dante and Beatrice 1883
Henry Holiday

داستان عشق دانته و بئاتریس از همان سنخ داستان‌های عاشقانهٔ نمایشنامه‌های شکسپیر است.
دانته آلیگیری شاعر شهیر ایتالیایی عاشق زنی به نام بئاتریس بود، اما بئاتریس در جوانی می‌میرد، این فقدان و فراق بئاتریس تأثیرات زیادی بر دانته می‌گذارد، دانته اشعار خود در مجموعه زندگی نو را برای بئاتریس نگاشته و در کمدی الهی نیز بئاتریس است که همراه و راهنمای دانته است.
دانته و بئاتریس هیچگاه در زندگی خود به یکدیگر نرسیدند و رابطه‌ای نداشتند.
هنری هالیدی نقاش بریتانیایی در این نقاشی صحنهٔ یکی از دیدارهای دانته و بئاتریس را نشان می‌دهد، بئاتریس با جامه‌ای سپید که نماد زیبایی و عشق حقیقی است، بئاتریس در آثار دانته نیز نمادی از زیبایی و عشق حقیقی و پاک است.


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
Take me Home,

United Road,

To the place, I belong
To Old Trafford, to see United

Take me Home, United Road!


Forward from: Wittgenstein in Exile
هنگامی که کسی می‌پرسد: فلسفه به چه کار می‌آید، پاسخ باید ستیزه‌جویانه باشد، چرا که پرسش کنایه‌دار و نیش‌دار است. فلسفه نه به دولت خدمت می‌کند و نه به کلیسا، فلسفه به خدمت هیچ قوه‌ی مستقری در نمی‌آید. کار فلسفه ناراحت کردن است. فلسفه‌ای که هیچ‌کس را ناراحت نکند و با هیچ‌کس ضدیت نورزد فلسفه نیست.

کار فلسفه آزردنِ حماقت است، فلسفه حماقت را به چیزي شرم‌آور تبدیل می‌کند. فلسفه کاربردی ندارد جز افشاکردن پستی‌های اندیشه در تمامی اَشکالش. آیا جز فلسفه رشته‌ای هست که به نقد تمامی رازآمیزگری‌ها، هر خاستگاه و هدفی که داشته باشد، همت گمارد؟

نیچه و فلسفه - ژیل دلوز

742 0 24 2 20
20 last posts shown.