♡ اسرار الهی آرامش ♡

🌿🌺﷽🌿🌺

💠برای اینکه نشاط دائم داشته باشی همۀ کارهایت را به‌خاطر خدا انجام بده؛ از همان اول صبح که زندگی‌ات شروع می‌کنی، با یک دعا، خودت را در آن روز، مهمان خدا کن، آن‌وقت ببین چه انرژی‌ای پیدا می‌کنی!

💠اول به‌خاطر «احترام خدا» یک مدتی این کارها را انجام می‌دهی، اما بعد کم‌کم عاشق خدا می‌شوی! وقتی عاشق خدا شدی، یک زندگیِ عالی خواهی داشت که از هر لحظه‌اش لذت‌ها می‌بری!

💠واقعاً اگر آدم کسی را داشته باشد که همۀ کارهای زندگی‌اش را به‌خاطر او انجام بدهد، زندگی‌اش چقدر لذت‌بخش می‌شود! اصلاً شما احتمال می‌دهید چنین آدمی عصبانی و ناراحت بشود؟ چون یک کسی هست که دارد با او زندگی می‌کند، کار می‌کند، و معامله می‌کند و هر لحظه او را نگاه می‌کند.

💠بعضی‌ها ترفندهای قشنگی دارند؛ مثلاً می‌گویند: خدایا! امروز من هرچه ثواب جمع کردم، به امام صادق(ع) هدیه می‌کنم... یا به مادر حضرت ولی‌ّعصر(ع) هدیه می‌کنم... یا به فلان شهید، هدیه می‌کنم... یک‌دفعه‌ای می‌بینی که در این روز، اصلاً عوض می‌شوی؛ حسّ و حالت تغییر می‌کند.

#استادپناهیان
#اسرار_الهی_آرامش 🦋👇
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
Join🔜 @mohandesi_fekr
🌺🌿🌺🌿

🌿🌺﷽🌿🌺

خیلی وقتا تو زندگی شرایط انقدر سخت میشه که حرف زدن در مورد حفظ آرامش و توکل به خدا ، بعضی آدم ها رو عصبی میکنه...

تا حالا براتون پیش اومده این وضعیت؟

چند سال پیش که درگیر سرطان مادرم بودم، مادرم درد می‌کشید و از دست هیچ کس کاری برنمی اومد، به دکترا زنگ میزدیم میگفتن کاری نمیشه کرد، نهایت دو هفته دیگه زنده است و باید این دو هفته درد می‌کشید و ما فقط نگاه میکردیم...😔


درونم غوغا بود
صورت رنگ پریده مادرم، دستهاش که در عرض دو ماه استخونی شده بودن و رگ های دستش که بیرون زده بودن ، قلبم و آتیش میزد..

اقوام و همسایه ها می‌اومدن دیدنشون تا آخرین دیدار و انجام داده باشن.

هیچ کس دلداری نمی‌داد، چون امیدی نبود، همه گریه میکردن، خواهرام اشک میریختن و من دائما تکرار می‌کردم توکل به خدا...
خدا از مادر مهربونتره، اون چیزی میدونه که من نمیدونم، اون سرپرست ماست و ما تنها نیستیم، تک تک نگرانی های ما رو میبینه و همین کافیه...
خواهرم میگفت گاهی از این حرفهای تو، حرص میخوردم، میگفتم آخه الان موقع این حرفاست..

نمیگم تو این مدت گریه نکردم..
نمیگم دائما صبور بودم و بی استرس..
چرا..
اشک می‌ریختم اما تو خلوت..
با خدا درد و دل میکردم...
توسل میکردم به اهل بیت...واسه خودم روضه حضرت زهرا میخوندم‌... می‌گفتم مادرم و سپردم دست شما، آخه از شما کی بهتر؟
از خدا تشکر میکردم میگفتم: تا همین جا هم لطف تو بوده، که مادر داشتم و طعم بی مادری و نچشیدم ، اگر از اینجا به بعد سفر دنیا رو باید بدون مادر طی کنم... راضیم به رضای شما..

سرتون و درد نیارم...
دو هفته شد، نه ماه سخت و طاقت فرسا
و مادرم با روحیه خوبی که داشت و شکرگزاری و توسل به اهل بیت و دعای خیر مردم، خوب شد و الان سه سال از اون ماجرا میگذره...
به همه ما خیلی سخت گذشت
اما هممون بعد این ماجرا فرق کردیم
آروم شدیم
واسه خیلی چیزا دیگه غصه نمیخوریم
بهم نمیریزیم، جوش نمی‌زنیم..
انگار یک دوره فشرده توکل، خدا واسمون گذاشت که باید میگذروندیم...


این ماجرا رو تعریف کردم که بگم عزیز خدا، هیچ وقت ناامید نشو هر چیزی یک حکمتی داره، خدا صدامون و میشنوه، شاید اتفاقی به ظاهر دوست نداشته باشیم
اما اگر ایمان‌مون رو قوی کنیم و به خدا توکل کنیم، قطعا در نهایت به نفع ما تموم میشه ..

💌از امروز بیا یک دفترچه برای خودت تهیه کن و تو زندگی هر جا لطف و رحمت و برکت خدا رو حس کردی اونجا بنویس...
گاهی حالت بده و یک نفر با یک حرف، حالت و خوب میکنه... همونجا لطف خداست که دلت رو نوازش میکنه...
گاهی یک اتفاق که غیر ممکنه، برات ممکن میشه، قطعا لطف خداست، نزار به پای شانس و اتفاق ...
همه رو بنویس، یک سرمایه از امید و رحمت یکجا جمع کن، نورهای کوچیک و کوچیک که یک روز میتونه دقیقا تو یک لحظه تاریک و سخت، زندگی خودت‌و دیگران‌و روشن کنه..

#مرجان‌ضمیری
#اسرار_الهی_آرامش 🦋👇
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈
Join🔜 @mohandesi_fekr
🌺🌿🌺🌿