Video is unavailable for watching
Show in Telegram
حيدر خلیل پسر ابوعلی و داماد خانم زینب نصرالله از شرایط غسل و ودیعه پیکر مطهر عزیز میگه
حیدر میگه بعد از غسل دوروز فقط من و بابا پیش پیکر مطهر سید بودیم
مجری در مورد ابوعلی و مسوولیت مرقد سیدعزیز میپرسه ، حیدر میگه
مسؤولیت رو از تشریفات گرفته تا امنیت و همه چیز تحویل گرفتن.
خیلی جاها رو بهش پیشنهاد دادن، ولی قبول نکرد.
گفت نه، من حتی بعد شهادت سید هم خادم میمونم.
حیدر میگه روز بعد از حمله، تقریباً ساعت دوازده، پیکر سید رو بیرون اوردن
وقتی پیکر رو بردن، فوراً اعلام کردن؟ حدود یه ساعت و نیم بعدش بیانیه دادن.
دیگه مطمئن شدن، البته ما از قبل هم مطمئن بودیم، دیگه شهادتشون قطعی بود.
ابوعلی و چند نفر دیگه که با محل اشنا بودن رفتن اونجا و گفتن کجاها رو بررسی کنن
بعد سید رو برای غسل رفتن
من موقع تغسیل رسیدم بهشون البته من بیرون محل تغسیل بودم، پدرم، سیدجواد و دونفر دیگه اونجا بودن
پیکر سید سالمسالم بود
غسل تموم شد و ضاحیه داشت بمبارون میشد ، پیکر رو توی سردخونه سیار منتقل کردیم به یه مکان خاص و من و بابا دو روز باپیکر مطهر سید بودیم کس دیگه ای نبود
منتظر بودیم که ببینیم برنامه چیه، تو قلب ضاحیه بودیم ۲۴ ساعته پیش پیکر بودیم، معلوم نبود چی میشه، جنگ ادامه داشت
حیدر میگه شخصیتی مثل سید یک درصدهم قبول نمیکرد که زنده باشه و به مردم بگن شهید شده حتی بخاطر امنیت و تهدیدات و...
من با پیکر مطهر صحبت میکردم و میگفتم اگه میتونید بلند شید و برگردید، ما به شما نیاز داریم، میدونم شهادت غایت ارزوتون بود اما اکه میشه بلند شید
ما دوروز یکثانیه هم نخوابیدیم و کنار سید بودیم، تو ضاحیه بودیم داشت ضاحیه رو میزد و پیکر سید هم کنارمون بود، هیچکس نبود حتی نورهم نبود
عملا سیدهاشم شهید شد و هیچ راه تماسی هم نبود ، تصمیمی گرفتیم که تنها راه اون موقع بود و تصمیم فردی بود پیکر رومنتقل کردیم و بعد که طول کشیدجنگ با مشورت خانواده و چند نفر تصمیم براین شد که سید رو ودیعه به خاک بسپاریم ، توی روضة الشهدا ودیعه گذاشتیم سید رو و فقط ۴ نفر بودیم که خبرداشتیمسید اونجاست
انتقال پیکر مطهر هم در اون شرایط یکموضوع و معمای پیچیده و طولانی بود که به لطف خدا انجام شد و تقریبا بعد از ده روز سیدعزیز رو به ودیعه سپردیم
حیدر میگه بعد از غسل دوروز فقط من و بابا پیش پیکر مطهر سید بودیم
مجری در مورد ابوعلی و مسوولیت مرقد سیدعزیز میپرسه ، حیدر میگه
مسؤولیت رو از تشریفات گرفته تا امنیت و همه چیز تحویل گرفتن.
خیلی جاها رو بهش پیشنهاد دادن، ولی قبول نکرد.
گفت نه، من حتی بعد شهادت سید هم خادم میمونم.
حیدر میگه روز بعد از حمله، تقریباً ساعت دوازده، پیکر سید رو بیرون اوردن
وقتی پیکر رو بردن، فوراً اعلام کردن؟ حدود یه ساعت و نیم بعدش بیانیه دادن.
دیگه مطمئن شدن، البته ما از قبل هم مطمئن بودیم، دیگه شهادتشون قطعی بود.
ابوعلی و چند نفر دیگه که با محل اشنا بودن رفتن اونجا و گفتن کجاها رو بررسی کنن
بعد سید رو برای غسل رفتن
من موقع تغسیل رسیدم بهشون البته من بیرون محل تغسیل بودم، پدرم، سیدجواد و دونفر دیگه اونجا بودن
پیکر سید سالمسالم بود
غسل تموم شد و ضاحیه داشت بمبارون میشد ، پیکر رو توی سردخونه سیار منتقل کردیم به یه مکان خاص و من و بابا دو روز باپیکر مطهر سید بودیم کس دیگه ای نبود
منتظر بودیم که ببینیم برنامه چیه، تو قلب ضاحیه بودیم ۲۴ ساعته پیش پیکر بودیم، معلوم نبود چی میشه، جنگ ادامه داشت
حیدر میگه شخصیتی مثل سید یک درصدهم قبول نمیکرد که زنده باشه و به مردم بگن شهید شده حتی بخاطر امنیت و تهدیدات و...
من با پیکر مطهر صحبت میکردم و میگفتم اگه میتونید بلند شید و برگردید، ما به شما نیاز داریم، میدونم شهادت غایت ارزوتون بود اما اکه میشه بلند شید
ما دوروز یکثانیه هم نخوابیدیم و کنار سید بودیم، تو ضاحیه بودیم داشت ضاحیه رو میزد و پیکر سید هم کنارمون بود، هیچکس نبود حتی نورهم نبود
عملا سیدهاشم شهید شد و هیچ راه تماسی هم نبود ، تصمیمی گرفتیم که تنها راه اون موقع بود و تصمیم فردی بود پیکر رومنتقل کردیم و بعد که طول کشیدجنگ با مشورت خانواده و چند نفر تصمیم براین شد که سید رو ودیعه به خاک بسپاریم ، توی روضة الشهدا ودیعه گذاشتیم سید رو و فقط ۴ نفر بودیم که خبرداشتیمسید اونجاست
انتقال پیکر مطهر هم در اون شرایط یکموضوع و معمای پیچیده و طولانی بود که به لطف خدا انجام شد و تقریبا بعد از ده روز سیدعزیز رو به ودیعه سپردیم