Forward from: 💎گسترده یاقوت
- یکی از دخترا میگفت دیشب لخت و پتی توی اتاق ارباب دیدتت که داشتی باهاش سکس میکردی.
نفسم بند اومد و رنگم به آنی پرید. با لرزش صدایی نامحسوس گفتم:
- ک.. کی همچین حرفی زده؟
پوزخندی زد و گفت:
- بماند، نگفته بودی به این و اون سرویسم میدی. فقط ناز و اداهات واسه منه؟
نفس عمیقی کشیدم و با ترس و استرس گفتم:
- برو کنار این چرندیاتم همینجا چال کن.
دستام رو محکم گرفت و لبش رو روی گونم کشید و با لحن تهوع آوری لب زد.
- چرا؟ سکس با من به اندازهی اون بهت حال نمیده؟
آب دهنم رو قورت دادم و گفتم:
- چرا داری مزخرف میگی؟ سکس چیه؟
دکمهاول لباسم و باز کرد و گفت:
- باور کنم نمیدونی یا فقط داری ادای تنگارو در میاری؟
با این حرف زبونش و روی کبودی گردنم کشید و با پوزخند گفت:
- گردنتم حتما خورده به کابینت کبود شده دیگه نه؟
چشم بستم و با بغض نالیدم.
- برو اون ور. برو اون ور مردک وگرنه برات بد میشه.
تیشرتش رو در آورد و بدنم رو به بالاتنهی لختش چسبوند و گفت:
- خیال کردی واسش مهمه زیر خوابش با یکی دیگهم خوابیده دختر کوچولو؟
چشم بستم. اولین قطرهی اشک که از چشمام چکید راه گلوم مسدود شد. با نهایت توانم لب زدم.
- برو اونور. دست رو آدم اشتباه گذاشتی.
- اتفاقا رو اهلش دست گذاشتم. اگه کمتر نق بزنی قول میدم به دوتامون خوش بگذره.
با این حرف دستش روی کمر شلوارم نشست. با سستی دستم و دور مچش حلقه کردم که دستام رو با یک دست اسیر کرد.
- اومدی که نسازیا. اینجوری این رابطه نه به من میچسبه و نه به تو.
با اتمامحرفش شلوارم رو کشید پایین که یکدفعه...
https://t.me/joinchat/5QrR0WpQj71lNjI0
https://t.me/joinchat/5QrR0WpQj71lNjI0
تجاوز به زن اربابِ عمارت کیانیها؟.؟.؟😱‼️
یعنی توی این عمارت چه اتفاقی داره میوفته؟🙊🥺
داستان زندگیِ امیر علی و نباتی که زندگیشون با یک رابطه ممنوعه شروع شد و...📛
یک عاشقانه آروم برای شما رمان خونای حرفهای😎
کمتر رمان خونی هست که این رمانو نداشته باشه، زود جوین شو بخون روی امیرعلی کراش بزن😏😱
نفسم بند اومد و رنگم به آنی پرید. با لرزش صدایی نامحسوس گفتم:
- ک.. کی همچین حرفی زده؟
پوزخندی زد و گفت:
- بماند، نگفته بودی به این و اون سرویسم میدی. فقط ناز و اداهات واسه منه؟
نفس عمیقی کشیدم و با ترس و استرس گفتم:
- برو کنار این چرندیاتم همینجا چال کن.
دستام رو محکم گرفت و لبش رو روی گونم کشید و با لحن تهوع آوری لب زد.
- چرا؟ سکس با من به اندازهی اون بهت حال نمیده؟
آب دهنم رو قورت دادم و گفتم:
- چرا داری مزخرف میگی؟ سکس چیه؟
دکمهاول لباسم و باز کرد و گفت:
- باور کنم نمیدونی یا فقط داری ادای تنگارو در میاری؟
با این حرف زبونش و روی کبودی گردنم کشید و با پوزخند گفت:
- گردنتم حتما خورده به کابینت کبود شده دیگه نه؟
چشم بستم و با بغض نالیدم.
- برو اون ور. برو اون ور مردک وگرنه برات بد میشه.
تیشرتش رو در آورد و بدنم رو به بالاتنهی لختش چسبوند و گفت:
- خیال کردی واسش مهمه زیر خوابش با یکی دیگهم خوابیده دختر کوچولو؟
چشم بستم. اولین قطرهی اشک که از چشمام چکید راه گلوم مسدود شد. با نهایت توانم لب زدم.
- برو اونور. دست رو آدم اشتباه گذاشتی.
- اتفاقا رو اهلش دست گذاشتم. اگه کمتر نق بزنی قول میدم به دوتامون خوش بگذره.
با این حرف دستش روی کمر شلوارم نشست. با سستی دستم و دور مچش حلقه کردم که دستام رو با یک دست اسیر کرد.
- اومدی که نسازیا. اینجوری این رابطه نه به من میچسبه و نه به تو.
با اتمامحرفش شلوارم رو کشید پایین که یکدفعه...
https://t.me/joinchat/5QrR0WpQj71lNjI0
https://t.me/joinchat/5QrR0WpQj71lNjI0
تجاوز به زن اربابِ عمارت کیانیها؟.؟.؟😱‼️
یعنی توی این عمارت چه اتفاقی داره میوفته؟🙊🥺
داستان زندگیِ امیر علی و نباتی که زندگیشون با یک رابطه ممنوعه شروع شد و...📛
یک عاشقانه آروم برای شما رمان خونای حرفهای😎
کمتر رمان خونی هست که این رمانو نداشته باشه، زود جوین شو بخون روی امیرعلی کراش بزن😏😱