Medica


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Blogs


نزادی مرا کاشکی مادرم
وگر زاد مرگ آمدی بر سرم
که چندین بلاها بباید کشید
ز گیتی همی زهر باید چشید
ارتباط با ما:
@Medica0bot

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Blogs
Statistics
Posts filter


Forward from: Anarchonomy
تو بخوای بری آمریکا باید ثابت کنی خیلی باسوادی، خیلی مهارت داری، خیلی قانونمداری، یه توعیت نامربوط نزدی هیچوقت، آزارت به مورچه نرسیده. اما اندرو تیت و برادرش، نه سواد دارند، نه مهارتی دارند که به درد جامعه بخوره، از صدها دختر هم سوء استفاده جنسی کردن، پرونده باز قضایی دارند، و راحت میان آمریکا، و براشون فرش قرمز هم پهن میشه، و عضو هیأت مدیره متا، میاد به استقبال شون.
چون تو الگوی پسران بین ۱۳ تا ۲۳ سال غربی نمیشی. کسی که مجبور بوده ماتحت خودش رو پاره کنه تا یه زندگی شرافتمندانه برای خودش بسازه برای این پسرها الگو نمیشه. کسی براشون الگو میشه که بشون بگه «جامعه علیه شما پسرهاست، اگه نبود الان باید همتون مثل یه پرنس زندگی می‌کردید». شرکتی که کارش دزدیدن وقت جوان‌هاست هم نیاز به بازیگرانی داره که بتونه جذب‌شون کنه. برای همین عضو هیئت مدیره‌ش میره به استقبال اون خلافکار، و تو باید پول تاکسی فرودگاه رو خودت بدی‌.

342 0 16 1 14

Forward from: Anarchonomy
«جهت یادآوری که انجیل میگه حکمرانی زن بر یک ملت، عقوبتیه که خدا بر اون‌ها در نظر گرفته».

خود این محافظه‌کاران مثلا مذهبی بودند که اصرار داشتند قاضی دیوان عالی بشه، چون میخواستند سقط جنین رو ممنوع کنند‌. حالا یک رأی خلاف میل‌شون داد، و بش میگن عقوبت! یه قاضی مرد دیگه هم همین رأی رو داد، اما به اون کاری ندارند. چون مرده. فقط به این حمله می‌کنند، چون زنه.
زنی که خودش رو ابزار مردان زن‌ستیز می‌کنه، بالاخره توسط همون‌ها زیر گرفته میشه.

روز زن مبارک.


عه؟ آشناست این شرایط؟! انگار یه نقشه‌ی خیالی نیست، بلکه تاریخ معاصر ماست که داره از رو برگه اجرا میشه. اگه یه نگاهی به عقب بندازیم، می‌بینیم این ایدئولوژی فقط مال آخوند نیست، بلکه متعلق به کل اون‌هایی بود که انقلاب ۵۷ رو کلید زدن و مسیرش رو هموار کردن.

از همون‌هایی که توی دهه‌ی ۴۰ و ۵۰، تاریخ و هویت ایران رو ننگ‌آلود می‌دونستن و از هر فرصتی برای تحقیر و تخریبش استفاده کردن. از نویسنده‌ها و روشنفکرایی که در وصف تازی‌ها شعر می‌بافتن ولی کوروش و داریوش براشون چیزی جز “شاه مستبد” نبود، تا اون‌هایی که توی قرن ۲۱، پرچم ایران رو “کوفتی” خطاب می‌کنن و سنت‌های ایرانی رو مسخره می‌کنن، انگار که کینه‌ای تاریخی از خودشون دارن.

خب، نتیجه چی شد؟
هویت ایرانی تحقیر شد، سنت‌ها به حاشیه رفت، زبان فارسی رو با هزار جور واژه‌ی بیگانه آلوده کردن، نخبه‌ها رو یا فراری دادن یا از درون تهی کردن، و مردم رو به نقطه‌ای رسوندن که فکر کنن چیزی برای افتخار کردن ندارن. اون هم توی کشوری که توی طول تاریخ، یه تمدن‌ساز بوده.

حالا سؤال اینه: چطور میشه جلوی این روند رو گرفت؟
یه ملت رو از بیرون نمیشه شکست داد، مگه اینکه از درون فاسد بشه. پس راه حل از همین‌جا شروع میشه:

- تاریخت رو بشناس
اگه نمی‌دونی که چی رو ازت گرفتن، نمی‌دونی چی رو باید پس بگیری. ایرانی که تاریخش رو ندونه، همیشه یه مهره‌ی قابل بازی توی دست دشمنه.

- فارسی رو حفظ کن
زبان، پایه‌ی هویت ملته. نسل جدید رو باید با ادبیات و شعر و زبان فارسی واقعی آشنا کرد، نه با یه زبانی که نصفش ترکیبی از واژه‌های بی‌هویت باشه.

- فرهنگ ایرانی رو دوباره زنده کن
سفره‌ی هفت‌سین، یلدا، نوروز، مهرگان، موسیقی سنتی، آیین‌های ایرانی… این‌ها صرفاً رسم و رسوم نیستن، این‌ها هویت یه ملتن که داره با هر نسل، کم‌رنگ‌تر میشه. کسی که توی جشن هالووین خرج میکنه اما نوروز و چهارشنبه‌سوری براش بی‌اهمیته، داره دقیقاً توی زمین دشمن بازی می‌کنه.

- ایران رو یکپارچه نگه دار
دشمن همیشه از تفرقه استفاده می‌کنه. وقتی می‌بینی یه عده شروع می‌کنن به نفرت‌پراکنی بین اقوام، وقتی یکی سعی می‌کنه ترک و کرد و فارس و بلوچ رو مقابل هم بذاره، بدون که هدف چیه: پاره‌پاره کردن ایران. جلوی این جریان رو باید گرفت، نه با تعصب، بلکه با آگاهی.

مبارزه‌ی واقعی، بازگردوندن هویت ملیه! این جنگ، یه جنگ تانک و موشک نیست. جنگه، ولی نه با اسلحه. این جنگ توی ذهن مردم شکل می‌گیره. دشمن همیشه اونی نیست که مرز رو با سربازش تهدید کنه، دشمن اونه که توی ذهنت کاری کنه که حس کنی دیگه ایرانی نیستی، که حس کنی این خاک و این پرچم بهت تعلق نداره. پس حالا که نقشه‌ی دشمن معلومه، وقتشه که از خودمون شروع کنیم. ایران رو حفظ کردن، از حفظ خودمون شروع میشه.

و مردم ایران خوب بلدن البته که چجوری. وقتی هزاران سال جلوی یونانی و عرب و مغول تونستیم بایستیم، جلوی این اوباش هم میتونیم بایستیم. در مدتی که داخل و خارج ایران زندگی کردم، هرگز ایران و ایرانی رو انقدر ملی‌گرا ندیده بودم. ندیده بودم مثل امروز که حتی راجع به تیرگان و سده صحبت کنند مردم. این چیزها رو که میبینم، نور امید در قلبم روشن میشه.

سخنم رو با این بیت از شاعر رنگ و زیبایی، نظامی گنجوی‌ به پایان میبرم:

همه عالم تن است و ایران دل
نیست گوینده زین قیاس خجل

چونکه ایران دل زمین باشد
دل ز تن به بود یقین باشد

982 0 15 16 36

از AI پرسیدم: اگر شیطان بودی و هدفت نابود کردن ایران و ایرانی بود، چه می‌کردی؟ جواب قابل تاملی داد که با شما به اشتراک میگذارم:

اگر هدف شیطان این بود که ایران و ایرانی را از بین ببرد، لازم نبود با جنگ یا کشتار مستقیم این کار را انجام دهد. کافی بود از روش‌های نرم و تخریبی استفاده کند که در طول زمان، خود جامعه را از درون پوسیده کند و هویت آن را نابود سازد. اگر بخواهم مانند یک دشمن شیطانی فکر کنم، این برنامه را اجرا می‌کردم:

۱. تضعیف هویت ملی و تاریخی
تحریف تاریخ: گذشته پرافتخار ایران را یا به کلی حذف می‌کردم یا آن را طوری تغییر می‌دادم که مردم به آن افتخار نکنند. شاهان و قهرمانان ملی را ظالم و شکست‌خورده نشان می‌دادم، و در عوض دشمنان تاریخی را متمدن و باشکوه جلوه می‌دادم.
جعل روایت‌های تاریخی: به مردم القا می‌کردم که ایرانی‌ها همیشه شکست خورده‌اند و تمدنشان بر پایه خشونت و ستم بوده است، در حالی که تمدن‌های دیگر همیشه بهتر بوده‌اند.
حذف زبان فارسی: ابتدا واژه‌های بیگانه را در فارسی زیاد می‌کردم، بعد فارسی را به زبان‌های دیگر آلوده می‌کردم و در نهایت، نسل جدید را مجبور می‌کردم که فقط به انگلیسی، عربی، یا ترکی صحبت کنند.

۲. از بین بردن همبستگی اجتماعی
تقسیم و تفرقه: با تحریک قومیت‌ها علیه هم، ایجاد درگیری‌های مذهبی، زبانی و فرهنگی، مردم را از یکدیگر دور می‌کردم تا دیگر یک هویت واحد نداشته باشند.
تحقیر فرهنگ ایرانی: همه چیزهای ایرانی را کهن و عقب‌مانده نشان می‌دادم و سبک زندگی غربی یا عربی را مدرن و برتر جلوه می‌دادم.
ضربه زدن به خانواده: با از بین بردن مفهوم خانواده و گسترش فردگرایی افراطی، نرخ ازدواج و فرزندآوری را کاهش می‌دادم تا جمعیت کم شود.

۳. کاهش زاد و ولد و تخریب نسل‌های آینده
اقتصاد فلج‌کننده: شرایط اقتصادی را طوری طراحی می‌کردم که جوان‌ها نتوانند ازدواج کنند یا فرزند داشته باشند.
مد و سبک زندگی ضدفرزند: با تبلیغ زندگی بدون فرزند و تشویق به داشتن حیوانات خانگی به جای بچه، انگیزه تولید نسل را از بین می‌بردم.
مشغول کردن زنان به شغل‌های طاقت‌فرسا: زنان را مجبور می‌کردم که درگیر کارهای فرسایشی شوند و فرصت مادری را از دست بدهند.

۴. تخریب آموزش و آگاهی
نابودی سیستم آموزشی: مدارس و دانشگاه‌ها را به مراکز بی‌کیفیت تبدیل می‌کردم که در آن فقط مطالب بی‌ارزش تدریس شود و مردم چیزی از تاریخ، فلسفه، منطق، و علوم واقعی یاد نگیرند.
سانسور و خرافات: جامعه را یا به سمت بی‌سوادی مدرن (مشغول شدن به سرگرمی‌های بی‌مغز) می‌بردم یا پر از خرافات و افکار متحجرانه می‌کردم.
ضدیت با دانش و پیشرفت: دانشمندان و متفکران را منزوی می‌کردم، و در عوض، سلبریتی‌های بی‌سواد را الگو قرار می‌دادم.

۵. فروپاشی اقتصاد و مهاجرت اجباری
تشدید بحران اقتصادی: کاری می‌کردم که همه چیز برای مردم غیرقابل تحمل شود، تا نسل جوان ایران را ترک کند.
فرار مغزها: به باهوش‌ترین و نخبه‌ترین افراد انگیزه می‌دادم که از کشور خارج شوند، و در داخل فقط افراد ناتوان و بی‌کفایت باقی بمانند.
نابودی تولید ملی: صنعت، کشاورزی، و تولید داخلی را نابود می‌کردم تا کشور همیشه وابسته بماند.

۶. وابسته‌سازی ایران به قدرت‌های خارجی
جنگ‌های نیابتی و وابستگی سیاسی: ایران را به عرصه درگیری‌های جهانی تبدیل می‌کردم تا همیشه درگیر بحران باشد.
وابسته کردن به غرب یا شرق: کاری می‌کردم که ایران هیچ‌گاه مستقل نباشد و همیشه برای بقا به آمریکا، روسیه، یا چین نیاز داشته باشد.

۷. تغییر تدریجی فرهنگ تا انحلال کامل
نابودی موسیقی و هنر اصیل: موسیقی سنتی و ملی را که بخش مهمی از هویت ایرانی است، از بین می‌بردم و آن را با موسیقی‌های بی‌محتوا جایگزین می‌کردم.
حذف جشن‌های ایرانی: نوروز، یلدا و دیگر جشن‌های ملی را کم‌رنگ می‌کردم و در عوض جشن‌های غربی یا مذهبی را جایگزین آن‌ها می‌کردم.
بی‌تفاوت کردن مردم نسبت به وطنشان: حس وطن‌دوستی را مسخره و بی‌ارزش جلوه می‌دادم تا کسی برای کشورش نجنگد یا تلاش نکند.

نتیجه نهایی: حذف ایران از تاریخ

پس از چند نسل، ایران دیگر وجود نداشت. یا به چند کشور کوچک تقسیم می‌شد، یا هویت ایرانی آن‌قدر محو می‌شد که دیگر کسی احساس تعلق به این ملت نداشت. زبان فارسی مرده بود، فرهنگ ایرانی نابود شده بود، و مردمش یا از کشور رفته بودند یا چنان تحقیر شده بودند که دیگر به بازگشت فکر نمی‌کردند.

اما…
همه این‌ها فقط در صورتی اتفاق می‌افتد که مردم آگاهی نداشته باشند. تا وقتی که یک ایرانی، حتی یک نفر، هویت خود را حفظ کند، ایران از بین نمی‌رود.


Forward from: •VØł₵Ɇ$ ł₦ ₥Ɏ ⱧɆ₳Ɽ₮•
#امیرحسین_موسوی | #جیمز_بی‌دین


Forward from: •VØł₵Ɇ$ ł₦ ₥Ɏ ⱧɆ₳Ɽ₮•
#امیرحسین_موسوی | #جیمز_بی‌دین


Forward from: •VØł₵Ɇ$ ł₦ ₥Ɏ ⱧɆ₳Ɽ₮•
مدتی بود که خبر رسید یکی از اکانت‌های توییتری برانداز و سلطنت‌طلب به نام امیرحسین موسوی به همراه همسرش دستگیر شده. تا الان با همین عنوان ازش حمایت کردیم و اسم بردیم اما اونقدری که باید ازش حمایت نشد. این قضیه ادامه داشت تا همین اواخر که خبر دادن پرونده‌ش با عنوان #جیمز_بی‌دین به دادسرا انتقال داده شده و دلیل اینکه با اسم جیمز ازش حمایت نکردیم این بود که پرونده‌سازی‌ای بر علیه جیمز صورت نگیره. متاسفانه حالا این اتفاق افتاده و معلوم نیست که چه حکمی بهش بدن. توضیحات کامل‌تر رو از چنل شهرک اکباتان بخونید و فارغ از هرگونه گرایشات و طرفداری‌های سیاسی صداش باشید. ما به جز هم کسی رو نداریم و اگه خودمون پشت خودمون رو خالی کنیم محکوم به شکستیم.


Forward from: GifGlass (Thinking)
خیلی‌ از آدم‌ها علاقهٔ زیادی به فرار از واقعیت و دور زدنش دارند. برای اینکه واقعیتی رو نادیده بگیرند، زیادی تقلا می‌کنند. به نظرشون وقتی واقعیتی ناامیدکننده‌ست، باید سعی کنند طور دیگه‌ای ببینند. و خُب هربار که نمی‌تونن طور دیگه‌ای ببینند، ناامیدتر خواهند شد. اما دنیا اینطوری کار نمی‌کنه. هرچه بیشتر سعی کنی واقعیتی رو نادیده بگیری، بیشتر غرقِ منجلاب اون واقعیت میشی.

خیلی وقت‌ها هم هست که آدم‌ها تقلایی برای فرار از واقعیت ندارند، اما رفتاری که انجام میدن، باعث نادیده گرفتن واقعیت‌ها میشه. این از سانتی‌مانتالیسم(احساسات‌گرایی) میاد. وقتی به همه‌چیز از دریچهٔ احساس نگاه کنی، یعنی منطق از موضوع گرفته شده. و وقتی منطق در کار نیست، اولین چیزی که پیش میاد، نادیده گرفتن واقعیته. و از اونجایی که احساسات‌گرایی یک چیز کوچک رو بزرگ جلوه میده، در نتیجه، خیلی مواقع باعث ناامیدی و امیدواهی میشه.

مثلا اینکه اوضاع کشور فاجعه‌ست، یک واقعیته. و اینکه تا زمانی که جمهوری اسلامی وجود داره، چیزی درست نمیشه هم، یک واقعیته. و اینکه با نبود جمهوری اسلامی، ایران میتونه فرصت‌های خوبی داشته باشه هم، یک واقعیته. زمانی که خیلی از مردم تا چندسال قبل، تصور می‌کردند با جمهوری اسلامی میشه تغییر رو دید، این همون نپذیرفتن واقعیت بود، که به امیدواهی می‌رسید. اینکه با نبود این حکومت، ایران و مردمش فرصت‌های خوبی دارند، این میشه امیدواری. یک امید واقعی. یعنی امیدی برای تغییر. یعنی چیزی در ذهنت داری که میتونی بهش چنگ بزنی. دیگه اینکه رسیدن بهش آسونه یا سخت، مشکلاتی این وسط هست یا نیست، این‌ها نمیتونه روی این «واقعیت» تأثیر بذاره. پس اگه این واقعیت رو بپذیری، دیگه هیچ پروپاگاندایی هیچ خبری هیچ‌چیزی نمیتونه در این مورد ناامیدت کنه. چون تو؛ هم تمام مشکلاتی که پیرامون این قضیه‌ست رو میدونی، هم اون واقعیت رو پذیرفتی. دیگه چه کسی میتونه این امیدی برای تغییر رو ازت بگیره؟ اینجا تو هستی که عاملیت داری.

این همون چیزیه که قبلا گفته بودم. اینکه «امیدی برای تغییر» داشته باشی با اینکه «امیدی به تغییر» داشته باشی، دو مفهوم جداست. در دومی، تو به «تغییر» امید داری، نه «اُمیدی» برای تغییر. امیدواریت وابسته به چیزیه. تو واقعیت‌ها رو ندیدی و نپذیرفتی. چه مثبتش چه منفی. پس خیلی چیزها میتونه روی تو تأثیر بذاره. و عاملیتی هم نداری.


و کلام آخر

مدتی است که در حال مطالعه تاریخ هستم و همان‌طور که می‌دانیم، کسی که از تاریخ عبرت نگیرد، خود عبرت تاریخ می‌شود. البته نمی‌توان گفت که موفق‌ترین و بهترین سیستم در تاریخ ایران لزوماً دوران هخامنشیان بوده است. ما دوره‌های دیگری مانند اشکانیان و ساسانیان را نیز داشته‌ایم که آن‌ها هم دستاوردهای چشمگیری داشته‌اند. احتمالاً در پست‌های بعدی به این دوره‌ها نیز خواهم پرداخت.

با این حال، خواستم از هخامنشیان شروع کنم، چرا که شاید اولین مفاهیم حقوق بشر از اینجا شکل گرفت. در آینده شاید به اشکانیان، ساسانیان یا حتی دوران مشروطه بپردازم، اما فعلاً این نظرات من در مورد درس‌هایی است که می‌توانیم از هخامنشیان بگیریم—چه برای براندازی جمهوری اسلامی و چه برای ساختن فردایی بهتر برای ایران.

من فقط می‌توانم اینجا بنویسم، پیشنهاد بدهم و ایده‌پردازی کنم. کار خاص دیگری از دست من برنمی‌آید، اما به هر حال به اشتراک گذاشتن ایده‌ها خودش زیباست. شاید کسی این ایده‌ها را ببیند و به عملی کردن آن‌ها فکر کند، چرا که هر چیزی از یک ایده آغاز می‌شود.

هر کس از جایی که هست باید یک قدم به جلو بردارد. شاید تنها کاری که من می‌توانم بکنم، نوشتن و نوشتن و نوشتن باشد. نمی‌دانم آیا تأثیری می‌گذارد یا نه، اما به قول سعدی:
“به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
وگر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم.”


اگر بخواهم برنامه‌ای جهت براندازی و تغییر سیستم فعلی با درس گرفتن از امپراطوری هخامنشی را پیشنهاد کنم، شاید چنین طرحی را در ذهن داشته باشم:

۱. اتحاد بین مردم

اولین و مهم‌ترین قدم، متحد کردن همه مردم ایران است.
• هخامنشیان اقوام مختلف را کنار هم نگه داشتند با این ایده که هر کس می‌تواند فرهنگ، دین، و زبان خودش را داشته باشد، اما در یک سیستم کلی به شاهنشاه وفادار باشد.
• امروز هم باید یاد بگیریم که تفاوت‌هایمان باعث قدرت است، نه ضعف. اگر مردم احساس کنند که با هم قوی‌تر هستند، پایه‌های جمهوری اسلامی سریع‌تر سست می‌شود.

۲. آگاهی‌بخشی
• در زمان هخامنشیان، مردم می‌دانستند که شاهنشاه چطور عدالت را اجرا می‌کند. این باعث اعتماد می‌شد.
• امروز باید مردم را آگاه کنیم که حقوقشان چیست، چه چیزی از آن‌ها دزدیده شده، و یک سیستم دموکراتیک چطور می‌تواند زندگی بهتری بسازد.
• این آگاهی باید از طریق رسانه‌های آزاد، شبکه‌های اجتماعی، و حتی در گروه‌های کوچک منتقل شود.

۳. کاهش نفرت و دشمنی داخلی
• جمهوری اسلامی تلاش کرده مردم را به جان هم بیندازد: ترک، کرد، بلوچ، فارس، شیعه، سنی. این دقیقاً برعکس کاری است که هخامنشیان کردند.
• باید تلاش کنیم این شکاف‌ها را پر کنیم. همه ما یک هدف داریم: ساختن ایران بهتر.

۴. شناسایی دشمن مشترک
• در زمان هخامنشیان، دشمن خارجی همیشه مردم را متحد می‌کرد. امروز جمهوری اسلامی دشمن مشترک همه است.
• باید روی این نکته تمرکز کنیم که همه گروه‌ها (حتی کسانی که شاید اختلاف‌هایی با هم دارند) اول باید برای حذف این سیستم همکاری کنند.

۵. آموزش برای آینده
• هخامنشیان سیستم اداری قوی داشتند. امروز ما باید به مردم آموزش دهیم که بعد از جمهوری اسلامی چطور باید کشوری دموکراتیک ساخت.
• آموزش حقوق بشر، اقتصاد آزاد، و مدیریت شفاف باید بخشی از این برنامه باشد.

۶. ساختار جایگزین
• وقتی جمهوری اسلامی از بین برود، یک سیستم جدید باید آماده باشد.
• این سیستم باید شبیه هخامنشیان باشد:
• دولت مرکزی قوی اما بدون دخالت در همه چیز.
• احترام به خرده‌فرهنگ‌ها، اما تمامیت ارضی غیرقابل مذاکره.
• شفافیت و نظارت، مثل “چشم شاه” در زمان هخامنشیان.

۷. حمایت از نخبگان و رهبران
• در دوران هخامنشی، شاهنشاه بهترین افراد را برای اداره ساتراپی‌ها (استان‌ها) انتخاب می‌کرد.
• امروز هم باید نخبگان، افراد شایسته، و کسانی که برای ایران دلسوزند، در صف اول تغییر باشند، نه افراد فرصت‌طلب.

۸. بسیج نیروها
• هخامنشیان یک ارتش سازمان‌یافته و منظم داشتند.
• ما هم باید مردم را به صورت گروهی و هماهنگ سازمان‌دهی کنیم، حتی اگر این سازمان‌دهی به صورت آنلاین یا شبکه‌های کوچک باشد.

۹. برنامه برای روز تغییر
• وقتی حکومت ضعیف شد، باید آماده باشیم تا کشور را بدون هرج و مرج اداره کنیم.
• مثل هخامنشیان، باید برای همه بخش‌ها (اقتصاد، امنیت، آموزش) یک طرح آماده داشته باشیم.

۱۰. الهام گرفتن از افتخارات ملی
• جمهوری اسلامی سعی کرده است هویت ملی ما را از بین ببرد. ما باید از نمادهای تاریخی مثل کوروش، داریوش، و تمدن بزرگ ایران استفاده کنیم تا مردم به یاد بیاورند که شایسته چیزی بهتر از این هستند.


و مورد اول که به نظر من مناقشه‌برانگیزترین در این فهرست است:

۱. احترام به تنوع در چارچوب قانون اساسی ملی

در امپراتوری هخامنشی، شاهنشاه قوانین کلی را تعیین می‌کرد، اما اقوام و مناطق مختلف در آداب و رسوم و مدیریت فرهنگی خود آزادی داشتند. برای ایران امروز:
• می‌توان یک قانون اساسی شفاف داشت که برابری همه اقوام و زبان‌ها را تضمین کند، اما هر تصمیمی در چارچوب وحدت ملی باشد.
• مناطق مختلف می‌توانند در فرهنگ، زبان، و آموزش خود نوآوری کنند، اما سیاست خارجی، امنیت ملی، و منابع طبیعی تحت مدیریت دولت مرکزی باقی بماند.

۲. اداره محلی با نظارت مرکزی (مانند ساتراپی‌ها)

ساتراپ‌های هخامنشی استقلال محدود داشتند، اما در نهایت پاسخگوی شاهنشاه بودند.
• امروزه می‌توان شوراهای محلی ایجاد کرد که فقط در حوزه‌هایی مثل مدیریت شهری، بهداشت، و آموزش نقش داشته باشند، اما تمامی اقدامات آن‌ها باید با تأیید دولت مرکزی باشد.
• برای جلوگیری از هرج‌ومرج، باید نهادهای نظارتی قوی مانند “چشم شاه” ایجاد شود که فعالیت‌های محلی را بررسی و از یکپارچگی کشور محافظت کند.

۳. زبان و فرهنگ‌های محلی در کنار زبان و هویت ملی
• زبان فارسی به عنوان زبان رسمی و مشترک کشور حفظ شود، اما زبان‌ها و گویش‌های محلی در آموزش مدارس آن مناطق تدریس شود.
• مراسم‌های محلی و فرهنگی، مانند جشن‌های اقوام، به رسمیت شناخته شده و مورد حمایت قرار گیرند.

۴. پروژه‌های ملی برای اتحاد اقوام
• همانطور که هخامنشیان با پروژه‌هایی مثل راه شاهی مناطق مختلف را به هم متصل کردند، امروز می‌توان با سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌های ملی، مثل جاده‌ها، راه‌آهن، و اینترنت، همه مناطق ایران را به هم پیوند داد.
• این پروژه‌ها باید همه اقوام را درگیر کند تا حس اتحاد و همکاری تقویت شود.

۵. حفاظت از تمامیت ارضی با نیروی نظامی غیرسیاسی
• نیروهای مسلح باید تحت نظارت شدید و خارج از هرگونه دخالت در سیاست عمل کنند. این نیروها مسئول حفظ تمامیت ارضی و امنیت کشور خواهند بود.
• آموزش به نیروهای نظامی باید شامل احترام به تنوع فرهنگی و حقوق بشر باشد.

۶. آموزش تاریخ مشترک برای ایجاد اتحاد
• تاریخ ایران باید به گونه‌ای آموزش داده شود که به افتخارات مشترک همه اقوام، از هخامنشیان تا امروز، بپردازد.
• آموزش مدارس باید به کودکان یاد دهد که همه اقوام بخشی از تاریخ و هویت ایران هستند.

۷. جلوگیری از انحصار اقتصادی و تمرکز قدرت در مرکز
• هخامنشیان اجازه می‌دادند مناطق مختلف در اقتصاد و کشاورزی خود نقش‌آفرینی کنند. امروز هم می‌توان با تمرکززدایی اقتصادی و دادن حق بهره‌برداری محلی از منابع (البته تحت نظارت مرکزی)، حس عدالت را افزایش داد.
• تمامی درآمدها باید در صندوق‌های شفاف ملی و محلی تقسیم شوند.

۸. ایجاد نمادهای ملی مشترک
• همانطور که در زمان هخامنشیان، نمادهایی مثل تخت جمشید حس غرور ملی ایجاد می‌کردند، امروز هم می‌توان با احیای میراث فرهنگی و برگزاری جشن‌های ملی مثل نوروز و یلدا، اتحاد و غرور ملی را تقویت کرد.

۹. قوانین سختگیرانه برای جلوگیری از تجزیه‌طلبی
• هرگونه اقدام تجزیه‌طلبانه باید به شدت سرکوب شود. در عین حال، باید راهی برای شنیدن دغدغه‌های اقوام ایجاد شود تا احساس بی‌عدالتی و نیاز به اعتراض شدید کاهش یابد.

۱۰. مشارکت دادن همه اقوام در دولت مرکزی
• باید اقوام مختلف در اداره کشور نقش داشته باشند. این به معنای حضور آن‌ها در مجلس، دولت، و تصمیم‌گیری‌های کلان است.
• این مشارکت نشان می‌دهد که کشور متعلق به همه مردم است، نه فقط یک قوم خاص.

به این ترتیب، می‌توان تعادلی پایدار میان تکثرگرایی و ملی‌گرایی ایجاد کرد، بدون آنکه تمامیت ارضی یا یکپارچگی کشور به خطر بیفتد.


۱. مدیریت متکثر در چارچوب وحدت ملی (مدل هخامنشیان)

هخامنشیان ساختاری متمرکز داشتند که در عین حال به تنوع اقوام احترام می‌گذاشت. ساتراپ‌ها (فرمانداران محلی) تحت نظر شاهنشاه عمل می‌کردند، اما در امور محلی خود آزادی‌هایی داشتند.

برای ایران امروز:
• می‌توان ساختاری طراحی کرد که اداره محلی را تقویت کند، اما تحت نظارت مستقیم دولت مرکزی باشد.
• این سیستم می‌تواند شامل شوراهای محلی با قدرت محدود و تمرکز بر مسائل فرهنگی و آموزشی هر منطقه باشد.
• دولت مرکزی باید قوانینی واضح برای حفظ تمامیت ارضی و جلوگیری از هرگونه شورش وضع کند.

این مدل باعث می‌شود که همه اقوام احساس مشارکت و ارزش کنند، اما در عین حال یکپارچگی کشور حفظ شود.

۲. ایجاد دموکراسی مبتنی بر حقوق بشر با نهادهای قوی مستقل

دموکراسی بدون نهادهای نظارتی مستقل و شفافیت پایدار نیست. برای حفظ حقوق بشر و جلوگیری از سوءاستفاده از قدرت:
• باید قوه قضاییه‌ای مستقل از سیاست ایجاد شود.
• نهادهایی شفاف برای نظارت بر دولت و مجلس (مانند دیوان عدالت اداری یا کمیسیون حقوق بشر) تشکیل شوند.
• سازوکارهایی برای پاسخگویی نیروهای نظامی و امنیتی طراحی شود که از ورود آن‌ها به سیاست جلوگیری کند.

۳. دولت کوچک اما کارآمد

دولت باید به جای تمرکز بر انحصارات و قدرت اقتصادی، نقش نظارتی و حاکمیتی خود را ایفا کند. این شامل:
واگذاری مالکیت منابع طبیعی (مثل زمین و نفت) به مردم یا شرکت‌های تعاونی.
• کوچک‌سازی بوروکراسی دولتی و تمرکز بر آموزش، امنیت، و زیرساخت‌های اساسی.
• کاهش تصدی‌گری دولت در اقتصاد، اما با حمایت از بازارهای عادلانه و رقابتی.

۴. آموزش تکثرگرایی و ملی‌گرایی هوشمندانه

ملی‌گرایی نباید به معنی حذف یا تحقیر خرده‌فرهنگ‌ها باشد. بلکه:
• باید به کودکان یاد داد که تاریخ مشترک و افتخارات ملی ما در کنار تنوع فرهنگی، ثروت ماست.
• از طریق آموزش تکثرگرایی، احترام به تفاوت‌ها را ترویج داد.
• روزهای ملی و فرهنگی مشترک مانند نوروز می‌توانند به نمادی برای اتحاد همه مردم تبدیل شوند.

۵. ارتش غیرسیاسی و شهروندمدار
• نیروهای نظامی نباید در سیاست دخالت کنند. ارتش باید پاسدار دموکراسی و امنیت کشور باشد، نه ابزار سرکوب.
• آموزش حقوق بشر به ارتش و پلیس می‌تواند از سوءاستفاده از قدرت جلوگیری کند.

۶. کاهش نقش دولت در رسانه‌ها
• آزادی رسانه‌ها از کنترل دولتی ضروری است.
• ایجاد فضایی که همه گروه‌ها بتوانند صدای خود را به گوش برسانند، به تقویت دموکراسی و جلوگیری از انحصار فکری کمک می‌کند.

۷. احترام به مالکیت خصوصی

یکی از اصول اصلی دموکراسی اقتصادی، تضمین حقوق مالکیت خصوصی است.
• دولت نباید مالکیت اموال شخصی یا زمین را بدون دلیل موجه مصادره کند.
• مردم باید توانایی ایجاد کسب‌وکارهای مستقل و رقابت در بازار آزاد را داشته باشند.

۸. ترویج شفافیت و پاسخگویی عمومی

هر مقام دولتی باید در برابر مردم پاسخگو باشد.
• مکانیزم‌هایی مانند گزارش‌های عمومی ماهانه یا سالانه می‌تواند اعتماد مردم را جلب کند.
• مردم باید از حق نقد و مشارکت در تصمیم‌گیری‌های کلان برخوردار باشند.

۹. تمرکز بر دیپلماسی و تجارت بین‌المللی
• به جای انزوا، ایران می‌تواند با گسترش تجارت و روابط دیپلماتیک در سطح جهانی، خود را به عنوان کشوری قوی و مستقل معرفی کند.
• تقویت صادرات غیرنفتی و جلب سرمایه‌گذاری خارجی می‌تواند به توسعه اقتصادی کمک کند.

۱۰. تعادل میان آزادی فردی و نظم اجتماعی
• آزادی فردی باید در چارچوبی باشد که نظم اجتماعی را به خطر نیندازد.
• برای مثال، افراد می‌توانند هر دینی داشته باشند یا هر چیزی بپوشند، اما نباید از این آزادی برای نفرت‌پراکنی یا خشونت استفاده کنند.

۱۱. اصلاح سیاست جمعیتی و محیط‌زیستی
• برای مناطق کم‌آب و پرجمعیت، سیاست‌های مهاجرتی داخلی می‌تواند فشار جمعیتی را کاهش دهد.
• حفاظت از محیط‌زیست باید به یک اولویت ملی تبدیل شود تا منابع طبیعی برای نسل‌های آینده حفظ شوند.

۱۲. ترویج فعالیت‌های مدنی و جامعه‌محور
• ایجاد فضاهایی که مردم در مدیریت محلی مشارکت کنند، مانند شوراهای محلی یا پروژه‌های جامعه‌محور، می‌تواند حس تعلق و مشارکت را افزایش دهد.


خب پاسخ من به این سوالی که از شما عزیزان پرسیدم و متاسفانه زیاد جوابی نگرفتم 🙈 عزیزی در کامنتهای کانال جواب داد و عزیز دیگری در بات کانال کتاب اندیشه ایرانشهری جواد طباطبایی رو معرفی کرد. این نوشتار طولانی خواهد شد و در غالب چند پست خواهد بود:


در امپراتوری هخامنشی، اقوام و فرهنگ‌های مختلف در کنار هم زندگی می‌کردند و تحت یک حکومت قدرتمند متحد بودند. این اتحاد یکی از رازهای موفقیت ایران بود.
حالا بیایید فکر کنیم: اگر دوباره بتوانیم به این اتحاد دست پیدا کنیم، چه چیزی می‌توانیم بسازیم؟
به نظر شما از تاریخ ایران چه درس‌هایی می‌توانیم بگیریم تا امروز قوی‌تر باشیم؟
جواب خودم به این سوال رو هفته بعد میدم. این پست یه هفته میمونه و لطف کنید اگر فکر میکنید سوال مهمیه، فوروارد کنید و جوابتونو بهم بگید. اگر نگران امنیت خودتون هستید به بات کانال جواب رو بفرستید. جواب اینجا قرار داده میشه.

2.9k 0 14 10 21

خب از اینجا شروع میکنیم:


خب دوستان عزیزم

مدتی دور از فضای مجازی بودم و مشغول تفکر راجع به همه چیز. نتیجه این تفکرات رو هم به زودی قراره ببینید.

کانال رو دوباره پابلیک میکنم و از این به بعد نظرات شما عزیزان رو هم باز میذارم. رویکرد کانالم از این به بعد قراره تغییر کنه ولی اجازه بدید در عمل ببینید چه تغییری قراره بکنه.

صرفا یه خواهشی ازتون دارم و اونم اینه که منو به دوستانتون معرفی کنید اگر که فکر میکنید محتوایی که من تولید میکنم و کاری که من میکنم الهام‌بخش و مفیده.

مخلص همه‌تون
ادمین مدیکا






اگه با گرم کردن شیر، عدم تحملی که به شیر دارید بهتر میشه و مشکلی با ماست یا پنیر ندارید، به احتمال زیاد با پروتئین شیر مشکل دارید و نه با لاکتوز.


Forward from: •VØł₵Ɇ$ ł₦ ₥Ɏ ⱧɆ₳Ɽ₮•
در جواب می‌گن هرکی که بازوبند حزب نازی به دستش باشه طرفدار نازی نیست. حماقت خودتون رو گردن مردم نندازید دیگه.

20 last posts shown.