#پارت986
به افکار خنده دارم نیشخند زدم و اواخر فیلم،
همه دخترا تک به تک به دست موجودات ترسناک و ادم خور توی غار کشته شدن
جز یکی از دخترا که اخر فیلم تو غار برای همیشه گیر افتاد.
فیلم که تموم شد برگشتم و به فرهاد نگاه کردم.
دست به سینه و بق کرده به صفحه تی وی نگاه می کرد
شبیه پسر بچه ها شده بود.
بلند زدم زیر خنده و عصبی برگشت سمتم،
کوسن و برداشت و کوبید تو صورتم
من روی کاناپه به حالت غش کرده می خندیدم و اونم حرص می خورد
همین طوری بهش می خندیدم و اونم با حرص کلافه گفت:
-نخند آرام!
نمی دونم چم شده بود اما همش یاد پی ام ایی که صالح داده بود می افتادم
و خندم شدت می گرفت.
به افکار خنده دارم نیشخند زدم و اواخر فیلم،
همه دخترا تک به تک به دست موجودات ترسناک و ادم خور توی غار کشته شدن
جز یکی از دخترا که اخر فیلم تو غار برای همیشه گیر افتاد.
فیلم که تموم شد برگشتم و به فرهاد نگاه کردم.
دست به سینه و بق کرده به صفحه تی وی نگاه می کرد
شبیه پسر بچه ها شده بود.
بلند زدم زیر خنده و عصبی برگشت سمتم،
کوسن و برداشت و کوبید تو صورتم
من روی کاناپه به حالت غش کرده می خندیدم و اونم حرص می خورد
همین طوری بهش می خندیدم و اونم با حرص کلافه گفت:
-نخند آرام!
نمی دونم چم شده بود اما همش یاد پی ام ایی که صالح داده بود می افتادم
و خندم شدت می گرفت.