مدرسه


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: not specified


AlinejatGholami.yek.link

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
not specified
Statistics
Posts filter


معرفی درسگفتارهای علی‌نجات غلامی و راهنمای استفاده از آنها

عزیزان علاقه‌مند به فلسفه و سنت پدیدارشناسی می‌توانند از درسگفتارهای علی‌نجات غلامی با عناوین و با ترتیب زیر استفاده بفرمایند. می‌توانید برای نام‌نویسی و استفاده از فایلها به صورت آفلاین و انلاین در دوره یا دوره‌های مد نظر پیغام بگذارید. @Alinejatgholami23

(جلسات نمونه را برای گوش دادن می‌توانید از دوره‌ی ماکس شلر در این آدرس بیابید/ اینجا کیک بفرمایید).
این دوره‌ها بدواً در سه بخش تنظیم شده‌اند:
1) دوره‌های مربوط به تاریخ فلسفه
2) دوره‌های موضوعی حول چیستی فلسفه
3) دوره‌های پدیدارشناسی

1- دوره‌های تاریخ فلسفه
1) دوره‌ی مقدماتی تاریخ فلسفه بخش اول در نه جلسه (تکمیل شده) از آغاز تا رنسانس (مبلغ چهارصد هزار تومان)
2) دوره‌ی مقدماتی تاریخ فلسفه در هشت جلسه (تکمیل شده) از رنسانس تا معاصر (مبلغ چهارصد هزار تومان)
3) دوره‌ی کلیات اندیشه ارسطو در نه جلسه (تکمیل شده) (مبلغ پانصد هزار تومان)
4) دوره‌ی پیشاسقراطیان تاکنون ده جلسه (ادامه دارد) (مبلع هشتصد هزار تومان)
5) دوره‌ی تاریخ فلسفه‌ی معاصر در دوازده جلسه (تاکنون چهار جلسه انجام شده است) (مبلغ هشتصد هزار تومان)
6) دوره‌ی فلسفه چیست (درحال آغاز) در ده الی دوازده جلسه (مبلغ یک میلیون تومان)

2- دوره‌های موضوعی حول چیستی فلسفه
1) دوره‌ی بنیادهای نهیلیسم در شش جلسه ( تکمیل‌شده) (مبلغ چهارصد هزار تومان)
2) دوره‌ی بنیادهای اندیشه‌ی نیچه: فرهنگ، علم و فلسفه (تکمیل شده) در دوازده جلسه (مبلغ هشتصد هزار تومان)
3) دوره‌ی نیچه و هوسرل: سمینار نزاع بر سر حقیقت (تکمیل‌شده) در چهار جلسه (هزینه چهارصد هزار تومان)
دوره‌های پدیدارشناسی:
1) دوره‌ی کلیات پدیدارشناسی در ده جلسه (تکمیل‌شده) رایگان و دونشین محور
2) دوره‌ی ترجمه و شرح متن «درآمدی بر پدیدارشناسی» از رابرت ساکالوفسکی، رایگان و دونیشن‌محور
3) دوره‌ی ترجمه و شرح کتاب «اندیشه‌ی هوسرل» از دان زهاوی (بخش اول در دوازده جلسه) (مبلغ هشتصد هزار تومان)
4) دوره‌ی روش‌های تحقیق پدیدارشناسانه (بخش اول روش‌های توصیفی در پانزده جلسه تکمیل شده) (مبلغ یک میلیون تومان) (بخش دوم از یک الی دو ماه آتی آغاز خواهد شد)
5) دوره‌ی عشق در اندیشه‌ی ‌ماکس شلر: آشنایی با کلیت متافیزیک شلر (در دوازده جلسه تاکنون هشت جلسه) (مبلغ هفتصد هزار تومان)
علاوه بر اینها می‌توانید در دو گروه زیر هم نام‌نویسی بفرمایید:
1) میز فیلم مدرسه: فصل اول بررسی ده فیلم مربوط به روشنگری (مبلغ هر فیلم صد هزارتومان است)
2) دوره‌ی آموزش ترجمه و درک مطلب متون فلسفی در بیست و چهار جلسه نظری و عملی (مبلغ یک و نیم میلیون تومان است)
درباره‌ی ترتیب مطالعه‌ی این درسگفتارها:
طبیعتاً شروع هر دوره‌‌ای در بدو امر سلیقه‌ای و بستگی به علاقه‌ی مخاطبان به موضوع یا مبحث مربوطه دارد. اما به‌طور کلی دوره‌هایی مثل تاریخ فلسفه مقدماتی و بنیادهای نهیلیسم تا حدودی تقدم دارند.


درباب این مسئله‌ی مهاجران افغان
تنها حرف درستی که شنیدم و می‌توانست محور یک تحلیل واقعی باشد از زبان یک کارگر افغانستانی بود که گفت «مرا گرفتند و با اتوبوسی ما را بردند بفرستند افغانستان کمی خارج از تهران اتوبوس نگه داشت و گفت هر کس پنج میلیون دارد بدهد می‌تواند برگردد. ما هم پنج میلیون جور کردید و برگشتیم».
این اصل واقعیت است بقیه حرفها افسانه است و افسون. پروبلماتیک کردن مسئله‌ی مهاجران افغانستانی فقط سنخی نان‌دانی جدید است. یک فضاسازی برای تلکه‌ی این بدبخت‌ها.
این روزها دیگر حتی برجسته کردن حقوق بشر و آزادی و این چیزها هم از سوی شبکه‌های فرانشنال بی‌مایه فتیر است، چه برسد به چنین مباحثی مثل مهاجرین از سوی شبکه‌های نشنال و مباحث قانون و جرم و این مقوله‌ها آنهم از زبان این مقولاتِ خارجِ کانتی.
علی‌نجات غلامی


این دوره از شنبه آغاز خواهد شد و دیگر آخرین فرصت ثبت نام است.






اطلاعیه:
گروه ویژه تشکیل شد. عزیزانی که پیام دادند لطفاً دوباره پیام بدهند که کسی از قلم نیافتد. در این گروه برنامه‌هایی برای متن‌خوانی‌های حرفه‌ای و دروس پیشرفته‌ی پدیدارشناسی دارم و بنابراین کسانی که مقدمات و دوره‌های قبل را طی کرده‌اند و با کلیت نگاه من آشنایند و من هم آنها را می‌شناسم و در کلاس‌ها بوده‌اند لطفاً پیام بدهند. حتماً کسانی پیام بدهند که علاقه‌ی جدی به پدیدارشناسی دارند و قصد دارند در این حوزه مستمر کار کنند و ادامه بدهند. بدیهی است که این مباحث بسیار عمقی و فنی است و نیازمند ممارست و پشتکار و علاقه بالاست.
این گروه چند قانون دارد:
1) سکوت در این گروه جایز نیست نمی‌توان چراغ خاموش بود در ساعات معین باید همه حضور داشته باشند. مگر حالا دلیلی باشد که باید اعلام کنند که چرا نمی‌توانند در آن ساعت حاضر باشند.
2) گروه در روزهای خاصی فعال است و حضور و مشارکت در مباحث اجباری است. کسانی که خاموش باشند از گروه اخراج خواهند شد.
3) مباحث جدلی کاملاً ممنوع است فضا کاملاً یک کلاس درس رسمی است و احترام متقابل لازم است.
4) درخصوص هزینه نیز مشارکتی و با مشورت تصمیمی می‌گیریم که بر همه آسان باشد نگران این موضوع نباشید.
علی‌نجات غلامی


پاورقی 1: دیگر تهدید برای فلسفه که هوسرل از آن آگاه بود پوزیتیویسم منطقیِ حلقه‌ی وین بود که مانیفست مشهور آن در 1929 منتشر شده بود. هوسرل این را سنخی ناعقلانی‌انگاری در نظر نمی‌گرفت و حتی آن را یک «خاکریز» جهد شده علیه آن می‌دید؛ اما او به سختی می‌توانست با آن همدلی کند: او در نامه‌ای به اینگاردن (Briefe an Roman Ingarden,p. 93) می‌نویسد که علیه «شکاکیت‌انگاری ناعقلانی‌انگار، خاکریز پوزیتیویسم ریاضیاتی مدت مدیدی کمک نخواهد کرد، زیرا مردم نهایتاً کشف خواهند کرد که این یک فلسفه‌ی قلابی است نه یک فلسفه‌ی حقیقی».


«آیا قضیه از این قرار نیست که آنچه ما در اینجا ارائه داده‌ایم به‌واقع تناسب بسیار اندکی با زمانه‌ی ما دارد؛ یعنی اعاده‌ی حیثیت از اصالت عقل، از عصر روشنگری و عقل‌باوری‌ای که خود را در نظریه‌هایی بیگانه با جهان گم کرده است و همراه با نتایج ضروری منحوس‌اش در جست‌وجوی تعلیمی توخالی و تکبری عقلانی است؟ آیا اعتقاد به اینکه علم انسان را فرزانه می‌کند، اینکه علم فراخوانده ‌شده تا انسانیتی اصیل، سوار بر تقدیر و خرسند از خودش بیافریند، به معنی درغلتیدن مجدد به لغزشی مهلک نیست؟ امروزه کیست که هنوز این تصورات را جدی بگیرد؟» (همان، ضمیمه I، ص: 289 f.).
هوسرل متقاعد شده بود که فلسفه‌اش به طور همه‌جانبه با مسائل انسانی به اندازه‌ی اگزیستانسیالیسم مرتبط است و به رنج می‌افتد تا این را در بحران نشان دهد. این امر بدون شک بر توجه او به خود موضوع «بحران» و تأکیدش بر ارزش‌ها و بر جنبه‌های عملیِ وجود و بر «زندگی» و از این رو استقراض واژگان اگزیستانسیالیسم (دازاین، اگزیستنس، اگزیستانسیال و غیره) اثر گذاشته بود. اما برای هوسرل، اگزیستانسیالیسم، هر ارزشی که در بیان مسائل انسان و مشکلات اروپا داشته باشد، دقیقاً مرض‌نشانی [=symptomatic] از بیماری بود و دورترین امر در نسبت با درمانِ مقتضی بود. اگزیستانسیالیسم به عقلانیت‌انگاریِ کهن، بنا به میراث سترون پوزیتیویسم قرن نوزدهمی، صرفاً با سروته کردن ساده‌ی آن، یورش می‌بُرد؛ این «ناعقلانیت‌انگاریِ» صرف و ساده‌ای بود که هوسرل شدیدترین حملات‌اش را متوجه آن می‌کند. (1)
اما اگزیستانسیالیسم نه تنها مرض‌نشانی از مشکلات اروپا بود، بلکه مرض‌نشانی از راه‌حل‌های نومیدانه و غلطی بود که جامعه چونان یک کل آنها را پذیرفته بود. دامنه‌ی حملات هوسرل به «ناعقلانیت‌انگاری» به نحوی بی‌خطایی روشن می‌سازد که او صرفاً یک «جهت» فلسفی را که در بین دانش‌آموختگان مُد روز شده بود مد نظر نداشت. ضدعقلانیت‌انگاری و ضدروشنفکر‌گرایی همه‌جا بود و صرفاً «در خلاء» نبود؛ آنها عناصری صریح از ایدئولوژی و پروپاگاندای نازی بودند. کیفرخواستِ علنیِ هوسرل، بیانی از پیوندی صریح در ذهن‌اش بین ضدعقلانیت‌انگاری فلسفی و ضدعقل‌انگاری سیاسی را عرضه می‌دارد. ارتباط عملی هایدگر با نازی در زمانی در خلال این دوره به‌سادگی در حاق خود نشان می‌داد که این پیوند در ذات‌اش برای هوسرل واقعاً چیست.
این خطوط هم در بحران و هم در «خطابه‌ی وین» در کلی‌ترین اصطلاحات نهان می‌شوند. دلیل این انشاء صرفاً دوراندیشی است؛ صدالبته در همه حال دغدغه‌ی هوسرل یک جدال سیاسی نبود بلکه تشخیص فلسفیِ متین و عاقلانه‌ای از ریشه‌های مشکل بود. شاید صریح‌ترین تذکرات عمومی وی در نامه‌ای سرگشاده به کنگره‌ی پراگ در 1934 باشد که در بالا ذکرش رفت (پی‌نوشت 2). وی در آنجا می‌گوید فلسفه آن «نیرویی است که بین‌المللی‌بودگیِ ساده را به سنخی تازه از بین‌المللی‌بودگی متحول می‌سازد و آن را ابقاء می‌کند، یعنی یک همبستگی از خلال روح استقلال». و در ادامه می‌گوید اما روحِ فلسفه، تسلیم شکاکیت‌انگاری و تخصصی‌سازی شده است:
«به این امر ما باید تأثیر رویدادهای عظیم و مهلکی را بیافزاییم که به کلی جامعه‌ی بین‌الملل را بر هم زده‌اند تا آنجاکه از خلال آنها ایده‌آل عملیِ اروپا، یعنی آن وحدت هماهنگِ زندگیِ ملل با منابع‌اش در روح عقلانی، نامتعیّن شده است.
در حال حاضر ما با خطری عظیم از اضمحلال فلسفه در این معنا روبه روییم و به همراه آن نابودیِ ضروری اروپایی که بر اساس روح حقیقت بنا شده بود» (ص: XLIII).


سقوط در بربریت حسی
سمینار: به زودی

متن زیر بندی از مقدمه دیوید کار بر کتاب بحران علم اروپایی (با ترجمه‌ی علی‌نجات غلامی به فارسی، در حال انتشار) است، این بند بسیار جذاب است و خواستم هم دوستان آن را مطالعه کنند و هم اینکه به زودی سمیناری حول آن ارائه خواهم داد. در این فراز سرخط اصلی تقابل هوسرل با ناعقلانیت‌انگاری و اگزیستانسیالیسم چونان درمانی بیمار برای یک بیماری فرهنگی-سیاسی به خوبی نمایان شده است. این مباحث دلالات بسیاری برای جامعه‌ی هایدگرزده‌ی ما دارد. یک دهه‌ای هست که جریان فردیدیسم که در رأس جریانات فکری هدایتگر ایدئولوژی قدرت بود کاملاً مرده است اما این بدین معنا نیست که در برهوتی که رهای‌مان کرد ضرورتاً راه خانه را هم بلدیم. امروز لحظات پایانی «ماجراجویی‌های سیاسی» جمهوری اسلامی نظر به جنگ‌های روسیه-اکراین و غزه و وضعیت پساژینایی اجتماعی است، ماجراجویی‌ای که بر اساس فلسفه‌ای ضعیف بود و «عصری از رخوت» با دولت منفعل جدید دارد آغاز می‌شود. ما اکنون دو راه بیشتر پیش رو نداریم: یا بازنگری اساسی و یافتن راه فلسفه‌ی قوی یا داون‌گریدِ فرهنگی و رفتن به پله‌های پایین‌تر حیات اجتماعی صرفاً در سطح یک بقای مصرفی اولیه، یعنی یک بربریت حسی. «چشم‌ها و گوش‌ها گواه‌های ضعیف کسانی هستند که جانی بربر دارند» (هراکلیتوس). سرزمین ما، ایران ما، دارد "متافیزیک‌" را از دست می‌دهد، آن دانش بنیادین عقلانی که هدایتگر اصلی حیات فردی لوگوسی و جمعیِ نوموسی در سطح روح [=گایست] است. چیزی بزرگ‌تر از آنی در حال مرگ است که در میدان دید روشنفکرانِ چپ و راست و سرگرم‌های ملی‌گرا یا قومیت‌گرا بگنجد و بتوانند سوگوارش باشند.





متن دیوید کار:

چه چیزی می‌تواند هوسرل را برانگیخته باشد تا چنین رهیافت بدیعی را [در کتاب بحران] در واپسین تلاش‌اش برای ارائه پدیدارشناسی در پیش بگیرد؟ یقیناً بایستی اهمیتی قابل ملاحظه برای آنچه می‌توانیم ملاحظات «بیرونی» بنامیم قائل باشیم. این را همه می‌دانیم که هوسرل همواره از گرایش شاگردان‌اش به رفتن به راه خویش و دست یازیدن به بازنگری‌های اساسی از پدیدارشناسی به جای درگیر شدن با وظیفه‌ی مشترکِ «تحقیقی» انضمامی بر اساس اصولی که از سوی هوسرل طرح شده بود، نومید بود. این وضعیت در اواخر عمر وی بدتر از همیشه بود و در حالیکه شواهد فراوانی وجود دارد که هوسرل به نحو روزافزونی نسبت به خود بازنگری‌کنندگان تلخ‌تر می‌شد، روشن است که خودش را نیز دست کم تا حدودی مسئول این واقعیت می‌دانست که پدیدارشناسی‌اش تأثیری که مطلوب‌اش بود را بر جای نگذاشته است. لذا نحوه‌ای تازه از ارائه‌ی آن ضرورت یافته بود.
به طور خاص، پدیدارشناسی هوسرل، هم در خسوفِ حلقه‌های آکادمیک قرار گرفته بود و هم زیر سایه‌ی اذهان عمومی با فلسفه‌های اگزیستنس هایدگر و یاسپرس. هوسرل کلماتی مهربان در خصوص خود این فلسفه نداشت. اما بحران و خطابه‌ی وین هشیاری روزافزون وی را از کسالتی ژرف در میان دانش‌آموختگانی که اگزیستانسیالیست‌ها مستقیماً با ایشان سخن می‌گفتند نشان می‌دهد. تلخی هوسرل، خاصه علیه شاگرد تحت‌الحمایه‌ی سابق‌اش هایدگر (کسی که مانند دیگران اصطلاح «پدیدارشناسی» را ارج می‌نهاد) مانع از این نمی‌شد که وی درباید که اگزیستانسیالیسم ناشی از نیاز به بیان چیزی واقعی است: یک فقدان عمیقاً احساس‌شده از جهت وجودی انسان در مقام یک کل، معنایی از خلاء ارزش‌های فرهنگی اروپا، احساسی از بحران و گسست، تقاضایی برای اینکه فلسفه مرتبط با زندگی باشد. و این متون سرشار از تصدیقات ضمنی بودند که فلسفه‌ی وی ظاهراً از این نیازها سخنی نمی‌راند. در توصیف خود بحران، وی به «نسل‌های جوان‌تری» اشاره می‌کند که عناد با علم قرون نوزدهم و هجدهم را تأیید می‌کنند. «در نیاز حیاتی ما – به ما چنین گفته می‌شود – که این علم چیزی برای گفتن به ما ندارد» (بحران ص: 6). هوسرلِ متأخر، می‌بیند که این نگرش – یقیناً به اشتباه – بر تأکید خود پدیدارشناسی بر «علم متقن» و روش نیز به کار بسته می‌شود: « این شیوه‌ی نگریستن بدان، آن را اینگونه عیان می‌سازد که توگویی دگربار علاقه‌ای صرفاً نظری، یعنی یک «علم» جدید با تکنیک مشغله‌ای تازه‌ای قرار است تثبیت شود، علمی که یا چونان یک بازی روشنفکرانه با وانمودهای ایده‌آل‌اش و یا چونان یک تکنیک روشنفکرانه‌ی سطح بالا در خدمت علوم پوزیتیو است» (همان، ص: 136). همچنین در خطابه وین می‌نویسد:


دوستانی که پاثابت در عمده‌ی کلاس‌های این چند سال اخیر بوده‌اند به من لطفاً پیغامی خصوصی بدهند. نمی‌توانم یکی یکی بیابم‌تان. قصد دارم گروهی صمیمی از کسانی که می‌شناسم‌شان و درس‌ام را شنیده‌اند، تشکیل بدهم که حالا برنامه‌هایی درسی و خاص در آنجا خواهیم ریخت که سطحی دیگر از فلسفه‌ورزی را تجربه کنیم.
علی‌نجات غلامی






مصداقی از اوتیسم نگارشی: جلال خالقی مطلق در ویرایش شاهنامه‌ی فردوسی

تعریف بسیاری از ویرایش جناب خالقی مطلق از شاهنامه‌ی فردوسی شنیدم بودم و پول خرید آن را نداشتم که دوستی محبت کرد مجموعه‌اش را به من هدیه داد. با ولع شروع به خواندن کردم که طبعاً محاسن بسیاری داشت و دست‌مریزاد را قطعاً دارد. اما چیزی از مدتی پیش رفتن رفت روی مخ‌ام. جابجایی عجیب و غریب فتحه و ضمه و کسره‌ها. که بعضاً کسانی مانند جناب کزازی این کار را می‌کنند اما دلیل‌شان قرائن درون‌متنی و بینامتنی است یا قرائتِ فرمی وزنی و قافیه‌ای، مثلاً «سُخَن» را «سَخُن» نگاشتن، چون طبعاً کزازی متوجه است که وزن و ریتم و قرائن بسیار نشان می‌دهند که بسا چنین تلفظی می‌داشته است که صدالبته یقینی نیست اما یک احتمال مطلوب و قابل قبول است. اما طبعاً پی بردن به لحن و گفتار از دل نوشتار کاری عملاً نشدنی است. ما هرگز با صرف نوشتاری که در دست داریم نخواهیم فهمید که دقیقاً فردوسی چطور تلفظ می‌کرده است. حال آقای مطلق به نظرم کاملاً دلبخواهی عمل کرده است. آخه «پُسر» به جای «پِسر»؟ یا «گُزَند» به جای «گَزَند» و قطعاً یکی دو تا نیست و بسیاری از جاها کسره و فتحه و ضمه جابجا شده‌اند. طبعاً چنین اقدامی نیاز به قرائنی دارد که باید حتماً ذکر شوند. به دلیل اینکه ما به گذشته گفتاری زبان واقف نیستیم، اصل بر جاری بودن زبان است اگر نوشتار قدیمی را تا جاییکه قرینه‌ای مخالف یافت نشود بر روال جاری تلفظ می‌کنیم. مثلاً رُهام که ما این نام را بر پِسرِ کوچک‌ترمان گذاشتیم، را رَهام نوشته است کلاً دچار بحران هویت شدیم. باید زین پس به او بگویم «پُسرم رَهام» به جای «پِسرم رُهام».
این واقعاً نمونه‌ی یک رفتار اوتیستیِ نگارشی است و خواستم بدانید خاص و عام ندارد.

علی‌نجات غلامی


نتیجه‌گیری: حرف اساسی این نیست که دقت نکنید و تمیز ننویسید. قطعاً باید دقت کنید و تمیز بنویسید تاجایی که می‌توانید. اما اگر هم ناتمیزی‌ای روی داد این ملاک ارزیابی اصل سواد نیست. این محتوای متن است که می‌گوید چندمرده گاو نر هشت من کره ماست دارد خرمن کوفتن آسیاب می‌کنید.

علی‌نجات غلامی


در جامعه‌ی ما کسانی که رسالات ارشد و دکترای‌شان را در رشته‌ی فلسفه یا رشته‌های انسانی دفاع کرده‌اند اکثراً تجربه‌ی بسیار تلخی از داوری داشته‌اند. زیرا کل بحث داوری رساله، حول نکات گرامری و ویرایشی بوده و هیچ نشانه‌ای از درگیری با ایده‌های دانشجو در کار نبوده است. معمولاً دانشجویان مدتی بعد از دفاع دچار سنخی افسردگی می‌شوند که «این همه زحمت کشیدم و آخرش هیچ!». این تجربه را نیز بسیاری از مترجمان دارند، ارزیابی‌‌های تک‌کلمه‌ای در حد نکات ویرایشی و تخریب اساسی حتی شخصیت‌شان به اسم نقد انگیزه‌ی کارهای بعدی را به شدت از بین می‌برد. در فضاهای عمومی نیز گاه و بیگاه نویسندگان با سخره‌های افرادی روبه‌رو می‌شوند که صرفاً به یک غلط املائی پیله کرده‌اند و حکم‌های سنگین راجع به حتی شخصیت افراد داده‌اند. در میان متفکران و مترجمان کسانی مثل زنده‌یاد سید جواد طباطبایی هم بودند که نقدهای‌شان بر دیگران به شدت بر این جنبه‌ها تکیه می‌کرد چنانکه سنتی را حتی باب کردند که دیگر به راحتی حکم به بی‌سوادی هر کسی با یافتن غلطی که در کار هر کسی ممکن است می‌زنند. بسیاری از محققان آلمان‌رفته نیز به اسم دقت یک خشونت گفتاری هولناک را باب کردند که باب هرگونه دیالوگی را مسدود کرد.
این وضعیت اصلاً طبیعی نیست. باید واکاوی درستی از آن صورت بگیرد. این یک پدیده‌ی شوم است که عملاً به انسداد تفکر و دیالوگ و ساختن فضای گفت‌وگو ختم می‌شود. نوعی وسواس فکری اجتماعی ایجاد می‌شود که در سطح همان اولیات گیر می‌کند. این وسواس باعث می‌شود خواننده به محض دیدن یک شلختگی رغبتی به خواندن متن نداشته باشد و کم کم اهمیت مفهومی جای خود را به زیبایی نگارشی می‌دهد. این جای انواع شیادی‌ها را باز می‌کند کسانی که سواد فکری ندارند پشت سواد نهضت‌آموزیِ نگارشی قایم می‌شوند. ادیب‌سلطانی، سیدجوادطباطبایی، بهمن پازوکی و بسیاری دیگر، جدای از بخش‌های سواد واقعی‌شان در این بُعد حقیقاً دچار "اوتیسم نگارشی" بودند و عامل تخریب‌های بسیاری در فضای فلسفی ما بودند.
چیزی که طبیعی است همان وضعیت هوسرل است. کاملاً روشن است که این متفکر کارش تفکر است نه نگارش و دستور زبان آلمانی. او ایده‌هایی را ولو حتی درباب خود زبان و گرامر باشند می‌پرورد و ممکن است هنگام نگارش آنها هزار ایراد ایجاد شود. بنابراین، به ویراستار نیاز دارد. کسی که کارش نگارش صحیح است و می‌کوشد متن او را تصحیح کند. اگر هم خطایی رفت و ما خطا را گرفتیم فاکتوری برای ارزیابی سواد و دانش مؤلف نیست. ممکن است من به دلیل زبان مادری‌ام مثلاً نسخه را نخسه و کبریت را کرمیت نوشته باشم! در این اوتیسم نگارشی دیگر تمام هزاران صفحه متنی که درباب هوسرل نوشتم و صدها ساعت تدریس باد هواست.دیگر برای این اوتیستیک‌ها، من احمقم، بی‌سوادم، نادانم و عوضی و غیره و غیره. برای من حتی ژست‌های دقتی که گرفته می‌شود که مثلاً فراستی را به دلیل تلفظ غلط شاهنامه تخریب‌ کردند مشمئزکننده است و اهمیتی برایم نداشت چون فراستی جایی دعوی نقالیِ شاهنامه‌ نداشته است. اما آنجا که در تحلیل فیلم مهر هفتم برگمان می‌گوید «مرگ را جسمانیت بخشیده و کاری به شدت اشتباه کرده است»! آنجا سریع یقه‌اش را می‌گیرم و به ‌کم‌سوادی متهم‌اش می‌کنم زیرا در خود قرآن و کل سنت تفاسیر اسلامی نیز فرشته مرگ یا هر فرشته‌ی دیگری امکان تجسد دارد. اصلاً این تم برگمانی بازی با مرگ، شبیه به تمی است که در برخی تفاسیر کهن قرآن است که مرگ با ادریس مسابقه می‌دهد!
آخرِ دوره‌ی سربازی امتحان عقیدتی را نداده بودم مرا پیش آخوندی بردند و قرآن را باز کرد گفت بخوان عبارت غریبی بود و تلفظم بد بود. قبل از اینکه بگذارد ترجمه و تفسیرش کنم گفت «ول کن بسه. من چطور اجازه بدهم آدم بی‌سوادی مثل این در جامعه رها شود؟!» در حالیکه در همان دوران سربازی در سال 1398 من هزاران صفحه متن درجه یک ترجمه کرده بودم که میلیون‌ها سال نوری از امکان درک این حاج‌آقا جلوتر بود. مسئله فقط این آخوند در پادگانی دور در حواشی کرمانشاه نبود. مسئله استاد دانشگاه تهران بود که همین بود. دانشجوی ایرانیِ دکترای فلسفه دانشگاه هامبورگ بود که همین بود. متفکر برجسته‌ی ایرانشهری بود که همین بود.
واقعاً این چه مصیبتی است؟ ما به چه طرفیم یک بیماری هولناک تاریخی که تعریف‌اش از سواد از همان آغاز مشروطه به دلیل شرایط اولیه در حد خواندن و نوشتن باقی ماند و این را به مرور متر و معیار هر معنایی از سواد فهم کرد و به‌مثابه فونداسیون آن. چنانکه ایرادی در آن باعث بی‌اعتباری کل نظام دانش فرد شود.
حالا رنگ‌آمیزی این امر با مباحث پیچیده‌ی فلسفی چیزی را حل نمی‌کند هرچقدر هم بهمن پازوکی بخواهد این وسواس فکری را پشت مباحث مربوط به بیلدونگ و غیره پنهان کند در عمل فقط و فقط آنچه می‌بینیم اوتیسم نگارشی است.


اوتیسم نگارشی در زبان فارسی
نکاتی درخصوص بدویتِ فهم ایرانی‌ها از مفهوم «سواد»
(از متن‌های مربوط به «آسیب‌شناسی تفکر»)

چرا عمده‌ی اساتید فلسفه دانشگاه‌های تهران و بهشتی و علامه درک‌شان از مفهوم "سواد" از مفهوم سواد در نهضت سوادآموزی، فراتر نرفته است؟!
نویسنده و ویراستار دو موجودند یا دو کار!

اینکه ما چرا به یک جریان فلسفی و مشارکت در شاه‌راه فلسفه‌ورزی جهانی با همه‌ی تلاش‌های آکادمیک و غیرآکادمیک نمی‌رسیم و مدام درجا می‌زنیم، علت‌های بسیاری دارد که ضرورتاً همه‌ی آنها صرفاً سیاسی نیستند. یکی از عوامل اصلی قفل شدن زبان فارسی را می‌توان همین پدیده‌ای دانست که از آن تحت عنوان «اوتیسم نگاشی» یاد می‌کنم که مانند سرطانی استاد و دانشجو و مترجم و محقق و علاقه‌مند را درگیر کرده است و از مهم‌ترین موانع بر سر راه شکل‌گیری دیالوگ اصیلِ فلسفی و تفکر محض است.
از مصائب جامعه‌ی ما نظر به زمینه‌های تاریخی معاصر، تعریف «سواد» در سطح عامیانه به «خواندن» و «نوشتن» است که در نتیجه می‌تواند به انواعی از تقلیل از معانیِ بالاتر «سواد» ختم شود. این تبعات بسیاری دارد. اول به پاراگراف زیر از مقدمه‌ی دیوید کار بر آخرین اثر عظیم هوسرل، بحران علم اروپایی، بنگرید:
«در ویراست آلمانیِ بعد از مرگ، به سال 1954، والتر بیملِ ویراستار، به سادگی نسخه‌ی منتشرشده از بخش‌های 1 و 2 را از فیلوسوفیا اخذ می‌کند که دست‌نوشته‌ی اصلی آنها ظاهراً از بین رفته است. اما حتی این بخش‌ها از متن حاکی از سرهم‌بندی شدن و آماده‌سازیِ عجولانه‌اند، زیرا آنها حاوی مکررات کاملاً آشکار و دیگر خطاهای متنی و گرامری‌اند (ر.ک. صص: 59، 97، در ادامه). و درواقع، هوسرل در نامه‌نگاری خاصی در خلال این دوره نشان می‌دهد که بخش‌های طویلی با ماهیتی تاریخی و انتقادی را به بخش 2 حتی بعد از چاپ شدن‌اش افزوده است و از تب‌آلودگیِ کارش و نومیدی که دلیل‌اش ویراستارش بوده است سخن می‌گوید».
شاید در نگاه اول متوجه‌ی نکته نشوید اما داریم درباره‌ی آخرین نوشته‌ی یکی از بزرگ‌ترین فلاسفه‌ی تمام دوران‌ها حرف می‌زنیم که «حاوی خطاهای متنی و گرامری‌!» است. خطای گرامری؟! هوسرل؟! بعد هوسرل به ویراستار احتیاج دارد تا غلط‌های املائی و گرامری‌اش را تصحیح کند؟!
هوسرل آیا "بی‌سواد" است؟ ما داریم درباره‌ی فلیسوفی به قول کایرنس در حد افلاطون حرف می‌زنیم. اما آیا سیدجواد طباطبایی، اساتید دانشگاه‌های مطَرَحه، ادیب‌سلطانی و دیگر مترجمان برجسته و فرورفته، دانشجویان آلمان‌رفته‌ی هگل‌آگین، خیل عظیم کارآگاهان علمی با نام مستعار در فضای مجازی و غیره و غیره، که به محض دیدن اینکه کسی فیشته را فیخته نوشته است بی‌توجه هر چه که نوشته است بی‌درنگ به بی‌سوادی متهم‌اش می‌کنند و حیثیت‌اش را هم می‌برند اجازه می‌دهند هوسرل متنی سرشار از غلط گرامری و املائی را برای مجله‌ی علمی-پژوهشیِ دانشگاه تهران بفرستند تا چاپ کنند؟! قطعاً باید به همین قیاس هوسرل در ایران بی‌سوادترین موجود هستی تلقی شود، یعنی زبان آلمانی بلد نیست! و بعد دم از فلسفه می‌زند؟! بهمن پازوکی خون به پا خواهد کرد.
قطعاً کلمه‌ی اوتیسم را اینجا در معنای تقلیلی روانشناسی‌انگارانه به کار نمی‌بریم بلکه استعاره‌ای مفید است که می‌توان برای تقریب ذهن مشابهت‌هایی را قابل فهم سازد. بنابراین، با سنخی رفتار اوتیستیک طرف‌ایم خاصه شبیه به اختلال نظم‌گرایی افراطی که پشت ایده‌ی «دقت» سنگر گرفته است. در وهله‌ی اول بدیهی به نظر می‌رسد که طبعاً متنی درنهایت باید منتشر شود که تمیز و ویراسته باشد. این چیزی روشن است. اما مغالطه اینجاست که اگر چنانچه ناتمیزی‌ای یافت شود دال بر «بی‌سوادی» مؤلف یا حتی مترجم فهم شود نه صرف کمکاری ویراستار یا بی‌حوصلگیِ ویراستارانه‌ی مؤلف یا مترجم. اینجاست که زنگ خطر را باید زد. زیرا با یک ابزار کشنده طرف خواهیم بود که تفکر را در جامعه نابود خواهد کرد.





18 last posts shown.