بازی سرنوشت
lromanzarzaril.pdf
🌸رمان : #بازی_سرنوشت
بازی سرنوشت
🌸نویسنده : #صدای_بی_صدا
🌸ژانر : #عاشقانه
🌸لیست نویسنده
🌸خلاصه :
بوی لاستیک اذیتم میکرد، اما نه اندازه ی تمام ساعت هایی که با بوی تعفن عرق مسافر بغل دستی ام کنار آمده بودم. وقتی از مهماندار خواستم به او بگوید در صورت امکان لباسش را عوض کند، راه حلش ادکلن تلخ و تندی بود که با بوی عرقش ترکیب وحشتناکی را ایجاد کرد، این سر درد قرار بود اندازه ی طول پروازم طولانی باشد.
علت برگشتم به ایران را پرسیدند، هیچ وقت اینجا نبودم که حالا برگشته باشم، من آمده بودم، به جایی که اسمش وطن بود اما تا به حال ندیده بودم.
شالی که به سرم انداخته بودم سر خورد، برای من اهمیتی نداشت اما او تذکر داد و دوباره سوالش را پرسید، خسته بود, به نظر از من هم خسته تر بود.
_برنگشتم، بار اولی هست که اومدم ایران.
یک بار دیگه از بالای عینک نگاه کرد، بخاطر صدایم بود، این واکنش همیشه بود بامن. من شبیه آیدای واقعی نبودم، نه چشم های او را داشتم و نه رنگ موهایش را اما صدایم ...
_دو رگه ای؟
🌸#جدید
✯┄┅┄ ❥✾❥ ┄┅┄✯
🌸 @lromanzarzaril 🌸
✯┄┅┄ ❥✾❥ ┄┅┄✯
بازی سرنوشت
🌸نویسنده : #صدای_بی_صدا
🌸ژانر : #عاشقانه
🌸لیست نویسنده
🌸خلاصه :
بوی لاستیک اذیتم میکرد، اما نه اندازه ی تمام ساعت هایی که با بوی تعفن عرق مسافر بغل دستی ام کنار آمده بودم. وقتی از مهماندار خواستم به او بگوید در صورت امکان لباسش را عوض کند، راه حلش ادکلن تلخ و تندی بود که با بوی عرقش ترکیب وحشتناکی را ایجاد کرد، این سر درد قرار بود اندازه ی طول پروازم طولانی باشد.
علت برگشتم به ایران را پرسیدند، هیچ وقت اینجا نبودم که حالا برگشته باشم، من آمده بودم، به جایی که اسمش وطن بود اما تا به حال ندیده بودم.
شالی که به سرم انداخته بودم سر خورد، برای من اهمیتی نداشت اما او تذکر داد و دوباره سوالش را پرسید، خسته بود, به نظر از من هم خسته تر بود.
_برنگشتم، بار اولی هست که اومدم ایران.
یک بار دیگه از بالای عینک نگاه کرد، بخاطر صدایم بود، این واکنش همیشه بود بامن. من شبیه آیدای واقعی نبودم، نه چشم های او را داشتم و نه رنگ موهایش را اما صدایم ...
_دو رگه ای؟
🌸#جدید
✯┄┅┄ ❥✾❥ ┄┅┄✯
🌸 @lromanzarzaril 🌸
✯┄┅┄ ❥✾❥ ┄┅┄✯