۲. دیشب وقتی چمدونم رو میبستم تصمیم گرفتم خیلی سبک برم و برگردم. میخواستم ظرفهای اضافه رو از خوابگاه برگردونم خونه. چمدون پر شده بود از وسایلی که هیچ ربطی ندارن به سفر چند روزه. سر عروسک، پارچههای اضافه، هدیهی مریم، جعبهی قطاب نصفه. دفتر، دفترچه، قیچی و چسب. و لباسها. بافت و کاپشن و ژاکت. بدون هیچ شلواری. یادم رفته شلوار، قطرهی چشم، کیف لوازم آرایش و رنگهام رو بردارم. جوراب شلواریم توی راه از قبل هم بیشتر پاره شده و کل یک هفتهی آینده باهاش گیر افتادم چون حتی حوصلهی خرید رفتن هم ندارم تو این مدت.