کودک دیدهنشده در بزرگسالی کسی است که معمولا نشخوار فکری و نگرانی زیادی دارد، مخصوصا درباره سلامتیش. ممکن است روابط بینفردی چندانی نداشته باشد و در کنار دیگران، از جمله درمانگر، دچار اضطراب اجتماعی میشود و خجالتی و معذب است.
درمانگر خبره متوجه میشود که این افراد از شرم فلجکننده رنج میبرند، اما مشخص نیست که این شرم راجعبه چیست، جز اینکه باعث میشود او شبیه بقیه مردم نباشد. این افراد معمولا مضطرباند هرچند که اضطرابشان ممکن است قابل دیدن نباشد؛ انگار دارند تقلا میکنند تا اضطرابشان را از دیگران پنهان کنند.
آنها مهارت تنظیم عواطف ضعیفی دارند و از بدنشان گسسته شدند، و به همین خاطر احساس سرزندگی نمیکنند. این افراد معمولا بهشدت درمقابل تغییر درمانی مقاوماند. ممکن است این حس را به درمانگر بدهند که هیچ امیدی به بهبودی نیست، یا اینکه از تغییر میترسند، یا اصلا نمیخواهند بهتر شوند.
پیشینه زندگی کودک دیدهنشده معمولا اینگونه است که والدینش در دوران نوزادی یا کودکی به او بیتوجهی میکردند. او هیچگاه احساس دوستداشتهشدن و امنیت را در دنیای بیرونی نداشته و نیازهایش دیده نشده است
غفلت هیجانی از نظر من این است که کودک از شش ماهگی تا شش سالگی احساس کند که والدین او را نمیخواهند، او را بهعنوان یک موجود جدا نمیبینند و نیازهای او را نه حس میکنند و نه به آن رسیدگی میکنند.
مراقب او به شکل قابل اعتماد در دسترس او نبوده، او هیچ کسی را نداشته تا از حضور او شادی و ذوق کند، هیچ مراقبی نبوده که از او مراقبت کند و به او احساس امنیت بدهد، و هیچ مراقبی نبوده که کودک برای گرفتن کمک و حمایت نزد او برود. درعوض، کودک دیدهنشده به امید خودش بوده و باید از خودش مراقبت میکرده.
کاترین استاوفر، از کتاب درمان کودک دیدهنشده در بزرگسالی، ترجمه حامد حکیمی
درمانگر خبره متوجه میشود که این افراد از شرم فلجکننده رنج میبرند، اما مشخص نیست که این شرم راجعبه چیست، جز اینکه باعث میشود او شبیه بقیه مردم نباشد. این افراد معمولا مضطرباند هرچند که اضطرابشان ممکن است قابل دیدن نباشد؛ انگار دارند تقلا میکنند تا اضطرابشان را از دیگران پنهان کنند.
آنها مهارت تنظیم عواطف ضعیفی دارند و از بدنشان گسسته شدند، و به همین خاطر احساس سرزندگی نمیکنند. این افراد معمولا بهشدت درمقابل تغییر درمانی مقاوماند. ممکن است این حس را به درمانگر بدهند که هیچ امیدی به بهبودی نیست، یا اینکه از تغییر میترسند، یا اصلا نمیخواهند بهتر شوند.
پیشینه زندگی کودک دیدهنشده معمولا اینگونه است که والدینش در دوران نوزادی یا کودکی به او بیتوجهی میکردند. او هیچگاه احساس دوستداشتهشدن و امنیت را در دنیای بیرونی نداشته و نیازهایش دیده نشده است
غفلت هیجانی از نظر من این است که کودک از شش ماهگی تا شش سالگی احساس کند که والدین او را نمیخواهند، او را بهعنوان یک موجود جدا نمیبینند و نیازهای او را نه حس میکنند و نه به آن رسیدگی میکنند.
مراقب او به شکل قابل اعتماد در دسترس او نبوده، او هیچ کسی را نداشته تا از حضور او شادی و ذوق کند، هیچ مراقبی نبوده که از او مراقبت کند و به او احساس امنیت بدهد، و هیچ مراقبی نبوده که کودک برای گرفتن کمک و حمایت نزد او برود. درعوض، کودک دیدهنشده به امید خودش بوده و باید از خودش مراقبت میکرده.
کاترین استاوفر، از کتاب درمان کودک دیدهنشده در بزرگسالی، ترجمه حامد حکیمی