فرهاد قنبری
اسراف به مثابه کنش اصیل
بخش دوم
بخش بزرگی از فشار اقتصادی که در این شرایط سخت تورمی و نابسامانی اقتصادی به بسیاری از خانوادههای ایرانی وارد میشود و آنها را تا آستانهٔ فروپاشی عصبی و افسردگی میکشاند، افتادن در دام «اسراف» است که توسط طبقه نوکیسه صبح تا شب تبلیغ میشود. فشار ناشی از قرار گرفتن در چرخهٔ بیهودهٔ مصرف در قالب رسومات و مد و جشنهای خوددرآوردی که سالبهسال در حال گسترش است هزینههایی را به خانوادهها تحمیل میکند که بسیاری قادر به برآوردن آن نیستند.
امروزه هزینهٔ مراسم عروسی یا شرکت در مراسم عروسی برای بخش بزرگی از طبقات متوسط و پایین جامعه به جای آنکه پیام شادی باشد، پیاآور استرس و دلواپسی حاصل از چگونگی تأمین هزینهٔ تالار و مناسک رو به افزایش تالار (آرایش، دکور، فیلم، عکس، مطرب و...) و برای مهمانان خرید لباس نو و آرایشگاه برای همسر و فرزندان و تأمین هزینهٔ رفتوآمد و کادویی است که باید به همراه داشته باشند، چرا که به صورت اخلاقی خود را مسئول پرداخت بخشی از هزینه اسرافی میدانند که از سوی خانواده عروس و داماد به آنها تحمیل شده است.
در سالهای اخیر علاوه بر جشن عروسی و خرید جهیزیه (طبقه نوکیسه جهیزیه را هم از تهیه ضروریات زندگی خارج کرده و روز به روز وارد فازهای جدید و عجیبی میکند که هیچ ارتباطی با مایحتاج روزمره ندارد)، جشنهایی مانند جشن تولد و خرید سیسمونی و روز زن و روز مرد و ولنتاین و یلدا و...، سالبهسال با زرقوبرق و هزینههای سنگینتر به بسیاری از خانوادهها تحمیل میشود. این شکل از اسراف و مصرفگرایی که در اینستاگرام با شدت تمام در حال تبلیغ شدن است، دامان بسیاری از اقشار اجتماعی و خانوادهها و اقشار متوسط و فرودیت را گرفتهاست و هزینههای روانی سنگینی را به آنها تحمیل میکند.
امروزه جوان کارگر و کارمندی که درآمد ماهیانهٔ او کمتر از پانزده میلیون تومان است، در همان شب عروسی مجبور است، هزینهای معادل درآمد دو سال یا بیشتر خود را فراهم کند (وام و قرض و...) تا برای نمایشهای بیهودهای مانند اجارهٔ تالار و آرایش و لباس عروس، آتلیه، اجاره و تزئین ماشین و امثالهم که اکثرشان در همان شب دور ریخته میشوند، صرف نماید و از فردای عروسی او میماند و هزاران استرس و فشار روانی و قسطهایی که باید با مشقت فراوان و اضافهکاری و امثالهم جبران گردد. (این یعنی فروش همان وقت و لحظاتی که در ابتدای زندگی مشترک لازم بود تا در کنار همسر برای تفاهم و شناخت بیشتر همسر سپری شود، ولی در کارخانه و کارگاه با استرس و فشار روانی با بگومگو با سرکارگر سپری میشود).
افتادن در دام چنین شکلی از اسراف که از یک سو هزینهای بیهوده و بالطبع فشار روانی و عصبی را به طبقات متوسط و پایین اجتماع تحمیل کرده و در سوی دیگر آرایشگران و صاحبان برخی مشاغل خدماتی سطح پایین را به پردرآمدترین اقشار جامعه تبدیل میکند، یکی از دلایل تبدیل جامعه به جامعهای پولپرست و غیرنرمال و پرخاشگر است.
انسان امروز ایرانی در دام این چرخهٔ خشونتبار اسراف به ربات مصرفکننده تقلیل یافتهاست که هویت و چیستی خود را نه از طریق تفکر و تعقل در خویشتن و جهانی که در آن زیست میکند، بلکه از طریق مصرف مداوم کالاهایی که هر روز با شکل و ظواهر فریبنده عرضه میشود تعریف مینماید. امروزه افراد نه با اندیشه و خرد و شناختشان از جامعه و فلسفه و هنر و امثالهم بلکه با مارک لباس، مدل خودرو، محل سکونت، گوشی موبایل و امثالهم خود را تعریف میکنند.
انسان درگیر در این چرخه تصور میکند که خودرو، موبایل، جراحی پلاستیک، برند و تکنولوژی و لوازم آشپزخانه در خدمت اوست، بلکه نمیداند خود اوست که به خادم و بردهٔ کالا تبدیل شدهاست و تمام زندگی خود را صرف تلاش و تقلا برای خرید کالاهای غیرلازم مینماید و در نهایت هم چیزی جز افسردگی و نارضایتی و مراجعه به تراپیست نصیبش نمیشود.
@kharmagaas