چندسال پیش پرونده فساد یه مدیری رو گزارش دادم، از اونجایی که آدم فاسد همه جا نفوذ داره به جای بررسی پرونده رو فرستادن زیر دست خودش.
شبونه رییس دفترش زنگ زد گفت ادمت میکنیم.
توی اداره همه از ترس اینکه اونا رو هم قاطی من ندونن طردم کردن.
رده شغلیم رو ازم گرفتن.
حقوقم رو یک سوم کردن و شروع کردن پرونده سازی برای اخراج کردنم.
شدیدا درگیر بحران مالی بودم و اونجایی هم که سرمایه گذاری کردم شکست خوردم، بی پول بی پول بودم
همه تنهام گذاشته بودن
بین این همه بدبختی گفتم برم برای کنکور دکتری بخونم بلکم بتونم یه راه نجاتی از این بحران پیدا کنم
رفتم پیش یکی از همکارهایی که دکتری روانشناسی قبول شده بود و با التماس بهش گفتم راهنمایی کن چطوری بخونم.
طرف هم یه سری کتاب و منبع معرفی کرد و گفت فقط همینا رو بخونی قبولی
توی اداره درس خوندنم رو ممنوع کرده بودن، شبا خسته و کوفته میرسیدم خونه و تا دم صبح روزی ۶ساعت میخوندم
روز کنکور وقتی سوالات رو گذاشتن جلوم دیدم هیچکدوم به چشمم آشنا نیست.
فهمیدم همکار نامحترم برای خودشیرینی جلوی مدیرفاسد از عمد منابع اشتباهی وبی ربط رو بهم معرفی کرده بود تا آخرین امیدمم تباه بشه.
فکر کن تنها راه نجاتی که یکسال تمام هر روز با اون همه بدبختی براش تلاش کردم دود شد
هرکس دیگه ای بود همونجا تموم میشد.
ولی خب "تنها شکستی بیهودست که فاقد مبارزه باشه"
دقیقا همون روز کنکور برگشتم خونه و منابع درست رو پیدا کردم و شروع کردم خوندن، میدونستم فعلا فرصت برای سوگواری و غصه خوردن ندارم.
سال بعدش که قبول شدم هیچکس باورش نمیشد که توی اون بحران بتونم.
موفقیت مثل دومینو میمونه، قطعه اول رو که بندازی بقیش پشت هم میره
همون سال مدیر عوضیه برکنار شد، اوضاع شغلیم بهتر شدو...
قوی بودن به معنی درد رو حس نکردن نیست، معنیش اینه که با وجود درد تا چه حد میتونی ادامه بدی.
دنیا مال بچه پر روهاست، اونایی که هر چقدر شکست بخورند باز تلاش می کنن
کاتسوموتو
🆔 @Iran5History
شبونه رییس دفترش زنگ زد گفت ادمت میکنیم.
توی اداره همه از ترس اینکه اونا رو هم قاطی من ندونن طردم کردن.
رده شغلیم رو ازم گرفتن.
حقوقم رو یک سوم کردن و شروع کردن پرونده سازی برای اخراج کردنم.
شدیدا درگیر بحران مالی بودم و اونجایی هم که سرمایه گذاری کردم شکست خوردم، بی پول بی پول بودم
همه تنهام گذاشته بودن
بین این همه بدبختی گفتم برم برای کنکور دکتری بخونم بلکم بتونم یه راه نجاتی از این بحران پیدا کنم
رفتم پیش یکی از همکارهایی که دکتری روانشناسی قبول شده بود و با التماس بهش گفتم راهنمایی کن چطوری بخونم.
طرف هم یه سری کتاب و منبع معرفی کرد و گفت فقط همینا رو بخونی قبولی
توی اداره درس خوندنم رو ممنوع کرده بودن، شبا خسته و کوفته میرسیدم خونه و تا دم صبح روزی ۶ساعت میخوندم
روز کنکور وقتی سوالات رو گذاشتن جلوم دیدم هیچکدوم به چشمم آشنا نیست.
فهمیدم همکار نامحترم برای خودشیرینی جلوی مدیرفاسد از عمد منابع اشتباهی وبی ربط رو بهم معرفی کرده بود تا آخرین امیدمم تباه بشه.
فکر کن تنها راه نجاتی که یکسال تمام هر روز با اون همه بدبختی براش تلاش کردم دود شد
هرکس دیگه ای بود همونجا تموم میشد.
ولی خب "تنها شکستی بیهودست که فاقد مبارزه باشه"
دقیقا همون روز کنکور برگشتم خونه و منابع درست رو پیدا کردم و شروع کردم خوندن، میدونستم فعلا فرصت برای سوگواری و غصه خوردن ندارم.
سال بعدش که قبول شدم هیچکس باورش نمیشد که توی اون بحران بتونم.
موفقیت مثل دومینو میمونه، قطعه اول رو که بندازی بقیش پشت هم میره
همون سال مدیر عوضیه برکنار شد، اوضاع شغلیم بهتر شدو...
قوی بودن به معنی درد رو حس نکردن نیست، معنیش اینه که با وجود درد تا چه حد میتونی ادامه بدی.
دنیا مال بچه پر روهاست، اونایی که هر چقدر شکست بخورند باز تلاش می کنن
کاتسوموتو
🆔 @Iran5History