من همیشه فقط دوییدم و نرسیدم، خواستم و فهمیدم خواستن توانستن نیست، سگ دو زدم و تهش از خستگی نفهمیدم چطور خوابم برد.
جنگیدم اما نشد، فهمیدم من خسته تر از اونیام که به این جنگ ادامه بدم.
من خسته تر از اونیام که بتونم این زندگی رو سر و سامون بدم.
من خستهام...خیلی خسته...
نشستم تا کمک برسه، میدونم کمکی درکار نیست ولی خب اگه خودمو گول نزنم که بیکار نشستن هم عذاب آور میشه.
جنگیدم اما نشد، فهمیدم من خسته تر از اونیام که به این جنگ ادامه بدم.
من خسته تر از اونیام که بتونم این زندگی رو سر و سامون بدم.
من خستهام...خیلی خسته...
نشستم تا کمک برسه، میدونم کمکی درکار نیست ولی خب اگه خودمو گول نزنم که بیکار نشستن هم عذاب آور میشه.