هیسطنی؟


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: not specified


گریه یک مرد؛ آغاز یک مرد دیگر است...
نویسنده: #احمد_بیگی
Instagram: _ahmadbeigi_

Related channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
not specified
Statistics
Posts filter


اگر تمامی آرزوهای انسان به سرعت برآورده می‌شد، وی زندگی خود را صرف چه می‌کرد؟ با زمان و فرصت خود چه می‌کرد؟

شوپنهاور


پایان زندگی او، یک روز پر برکت است.
عدالت دروغ بزرگیست!


#بهتره_بدونیم
رستوران‌ها، چلوکبابی‌ها، سالن‌های غذاخوری، سفره‌خانه‌های سنتی و اغذیه‌فروشی‌های زنجیره‌ای که دارای محل ثابت با میز و صندلی برای سرو غذا هستند، موظف به دریافت و پرداخت مالیات بر ارزش افزوده هستند.


دیگر هیچ چیز رنگی ندارد،
نه برای من، نه برای تو.
ما در توهمی سرگردانیم
که نامش را زندگی گذاشته‌اند.

می‌گفت: «آرام... آرام ببخش مرا!»
اما حتی نامت هم از ذهنمان عبور نکرد.
چه گفته‌ایم به خود،
که این‌گونه بی‌پروا
برای تحقیر خویش زانو می‌زنیم؟

هنوز دیر نیست،
هنوز نامش زندگی‌ست!
زندگی‌ای که نفت از سر و رویش می‌چکد،
سیاه، سنگین،
بی‌آنکه ذره‌ای ارزشِ نفت داشته باشد.

چه مفت می‌گفت،
که گفتنِ دوستت دارم ارزشی ندارد!
کاش امید بیاید،
کاش دستم را بگیرد،
پیش از آنکه سیاهی،
جانمان را بگیرد!
#احمد_بیگی
از دفتر بی عنوان برای همه ‌به‌جز تو


راستی شعر مرا می خوانی؟
نه، دریغا، هرگز
باورم نیست که خواننده شعرم باشی
کاشکی شعر مرا می‌خواندی
#حمید_مصدق


نوشته بود
عیبی نداره که سردرگمی!
تو قبلا هیچ کدوم از این‌ها رو تجربه نکردی...


آن روز اگر به اصفهان میرفتم!
شیراز به استقبالم می‌آمد.
#محمد_صالح_علا


سرکوب کردن صرفا خوردن باتوم یا جسم سخت به سر نیست.
گاهی احساسات و اتفاقات خوشایند زندگی شما هم سرکوب میشود.


چنان زلال شود
آن کسی که تو را یک بار
فقط یک بار نگاه کند
رضا براهنی


در عشقِ توام نصیحت و پند چه سود
زهرآب چشیده‌ام مرا قند چه سود
گویند مرا که، بند بر پاش نهید
دیوانه دلست، پای در بند چه سود

مولوی


خانه‌ام بارانی‌ست.
از روزی که رفتی، ابرهای سیاه در خانه‌ام تجمع کردند.
چه تجمع هولناکی!
کاش بودی و نمی‌گذاشتی این‌گونه به فروپاشی من
ببارند!
اما آن‌ها باریدند،
آن هم با سلاح‌هایی از خاطراتت و صدای خنده‌هایت.
چه تجمع هولناکی!

دیوارهای خانه،
شاهدند بر این باران بی‌پایان،
شاهدند بر فروپاشی آهسته‌ی من،
که میان هجوم این ابرها
بی‌پناه ایستاده‌ام.

کاش می‌شد
این باران دست بردارد
از شستنِ آخرین تصویرت.
.
#احمد_بیگی
از دفتر بی عنوان برای همه ‌به‌جز تو


در جهانی که قلب‌ها،
برای فهمیدن سنگین‌اند،
من گریستم؛ در سکوتی که هیچ‌کس ندید،
بی‌آنکه اشکی از چشمانم بلغزد،
یا چهره‌ام رنگ اندوه بگیرد.

از آدمیان هراس دارم؛
از نگاه‌هایی که قضاوت می‌کنند،
پیش از آنکه بفهمند.
از لب‌هایی که سخن می‌گویند،
بی‌آنکه صدای جانشان شنیده شود.
از دستانی که به نوازش نزدیک‌اند،
اما بی‌حس و خالی از گرمای حضور.

خود را پنهان می‌کنم،
در تاریکی عمیق،
جایی که سایه‌ها رازهایم را در آغوش می‌گیرند.

گریخته‌ام
از پرسش‌هایی که پاسخ را نمی‌خواهند،
از لبخندهایی که هیچ عشقی در پسشان نیست،
و از دستانی که سردتر از سکوتند.

گریخته‌ام.
مپرس چرا!
.
#احمد_بیگی
از دفتر بی عنوان برای همه ‌به‌جز تو


گفتا من آن تو رَنجَم؟
کاندر جهان نگنجم!




Forward from: هیسطنی؟
کاری نمی‌توان کرد،
جمعه است دیگر، زورمان به او نمی‌رسد.

خیابان‌ها خاموش‌اند،
درخت‌ها خمیده از خستگی هفته،
و آسمان،
پُر از رازهایی که
هرگز به زبان نمی‌آیند.

آدم‌ها در کافه‌ها
پناه می‌برند به گرمای تلخ قهوه،
چشم‌ها گم‌شده در هزار توی فکرهایی
که به هیچ پاسخ روشنی نمی‌رسند.
و عقربه‌ها،
کندتر از همیشه
می‌چرخند،

همه چشم‌انتظار غروب‌اند
شاید از دلش
ذره‌ای آرامش بتراود
برای این دل‌های سرگردان و بی‌قرار...

کاری نمی‌توان کرد،
جمعه است دیگر،
زورمان به او نمی‌رسد.
.

#احمد_بیگی
از دفتر بی عنوان برای همه ‌به‌جز تو


Forward from: ریور گالری| River Gallery
تمام این مسیر پر پیچ‌وخم را با اعتماد و حس خوب شما طی کرده‌ایم.
به همراهی شما افتخار می‌کنیم.
ریور گالری❤️🙏🏻


اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد

من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم
حافظ


جان را به تمنّای لبش بردم و نگرفت

گفتم بستان بوسه بده، گفت گران شد

یک عمر به سودای لبش سوختم و آه

روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد
حامد عسگری




در نیزار
پرنده‌ای اندوهگین می‌خواند
گویی چیزی را به یاد آورده
که بهتر بود
فراموش کند


تسورا یوکی

20 last posts shown.