هفت بال


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Religion


👥گروه مطالعاتی شهدای اهل قلم( شهرستان طبس گلشن):
📚هدف حقیقی کتاب‌ها آن است که ذهن را به دام فکر
کردن بیندازند.( جیمز راسل)
انتقادو پیشنهاد :
https://t.me/Omid3349
اینستاگرام:
http://instagram.com/haftbaldt
ایتا:
https://eitaa.com/haftbaldt

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Religion
Statistics
Posts filter


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
#منم_آن_نیازمندی_که_به_تو_نیاز_دارم

یه روزهایی تو زندگیمون هست
که هیچ اتفاق خاصی نمیفته
ما به این روزها میگیم تکراری!
ولی حواسمون نیست که
میتونست اتفاقات بدی بیفته!

خدایا به خاطر همه چیز شکرت...


#کلید🔑

دل بریدم‌ تا نبینم‌ دوست‌ با من دشمن‌ است
دل بریدن، گاه تنها راه‌ عاشق‌ ماندن است ...

#فاضل_نظری

🆔 @haftbaldt


#لحظه_هایت_بی_غم_روزگارت_آرام
#موسیقی_بدون_کلام
#حمیدرضا_عباسی

🆔️ @haftbaldt


تقدیر

حکایت تو که دنیا تو را نیازرده است
دلی گرفته در آیینه های افسرده ست

حکایت من در مشت روزگار دچار
پرنده ای ست که پیش از رها شدن مرده ست

یکی پرنده یکی دل دو سرنوشت جدا
که هر یکی به غم دیگری گره خورده ست

به باغ رفتم و دیدم که آن شقایق سرخ
که پیش پای تو روییده بود پژمرده است

خلاصه همه رنج های ما این است
پرنده ای که دل آورده بود دل برده ست

📚(#اقلیت/نویسنده : #فاضل_نظری /انتشارات سوره مهر /چاپ چهلم ۱۳۹۵ /ص۵۳)

🆔️ @haftbaldt


#دیالوگ

بعضی وقتا باید یاد بگیری که بیخیال بعضی چیزا بشی

📽 Greg's Anatomy

🆔 @haftbaldt


💥#داستانک💥

موضوع داستان : مرغش یک پا داره

روزی بود ، روزگاری بود .
در یکی از روزها دوستان ملانصرالدین با عجله در خانه ی ملا را زدند و به او گفتند : حاکم شهر عوض شده و حاکم جدیدی آمده . ملا گفت : حاکم عوض شده که شده ؟ به من چه ؟ دوستانش گفتند ، یعنی چه ؟ این چه حرفی است ؟ باید هر چه زودتر هدیه ای تهیه کنی و برای حاکم جدید ببری . ملا گفت : آها ؛ حال فهمیدم پس من باید هدیه ای تهیه کنم و ببرم پیش حاکم جدید تا اگر فردا برای شما گرفتاری پیش آمد ، واسطه بشوم و از حاکم بخواهم کمک تان کند ؟ دوستانش گفتند : بله همین طور است . ملا گفت : این وسط به من چه می رسد ؟ دوستانش گفتند : بابا تو ریش سفیدی ، تو بزرگی . یکی از دوستان ملا ، گفت : ناراحت نباش ، هدیه را خودمان تهیه می کنیم . یک مرغ چاق و گنده می پزیم تا تو مزد آن را به خانه ی حاکم ببری . ملا گفت : دو تا بپزید . یکی هم برای من و زن و بچه ام . چون من باید فردا ریش گرو بگذارم آنها قبول کردند و فردا با دو مرغ بریان به خانه ی ملا آمدند . ملا یک مرغ را به زنش داد و مرغ بریان دیگر را در سینی گذاشت تا نزد حاکم ببرد . در راه اشتهای ملا تحریک شد و سرپوش سینی را برداشت و یکی از پاهای مرغ را کند و خورد و دوباره روی آن را پوشاند و نزد حاکم برد . حاکم سرپوش را برداشت تا کمی مرغ بخورد . دید که ای دل غافل . مرغ ملا یک پا دارد . سوال کرد چرا مرغ بریان یک پا دارد . ملا گفت : مرغ های خوب شهر ما یک پا دارند . حاکم فهمید که ملا بسیار زرنگ و باهوش است و به او گفت : ناهار میهمان ما باشید از‌ آن به بعد هر کسی که روی حرف نادرست خود پافشاری کند می گویند :
مرغ ایشان یک پا دارد .


🆔 @haftbaldt


#آسان_گذران_کار_جهان_گذران_را

اُمیدوارم خدا حواسش شیش دونگ بهت باشه
نذاره کاری رو اشتباه انجام بدی،
آدمی رو غلط انتخاب کنی،
مسیری رو عوضی طی کنی،
روحت رو خسته کنی...

🆔 @haftbaldt


#جونم_برات_بگه

نگهبان شرکت ما یه جوان شریفه که از یه شهر دور اومده تهران ۲۴ ساعته داخل شرکته امروز بهم گفت ۶ ماهه از این محل بیرون نرفتم، آبدارچی رو‌ گذاشتم جاش با خودم بردمش سعادت آباد (بیمه) بعدشم رفتیم کافه چقدر حال کرد،
بعضی چیزها که برای ما پیش و پا افتادست برای بعضی حسرته


• inevitable warrior •

🆔 @haftbaldt


آدمی میداند که روزی بالاخره جسمی که دارد پوسیده میشود! تمام ترسش نیز از همین است!

اما روح بیشتر آدمها زودتر از جسم شان میپوسد
نمیدانم چرا کسی از این موضوع وحشتی ندارد...!


#زولفو_لیوانلی

🆔 @haftbaldt


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
#قندون

روش کاربردی 😂
حتی تایید کرد خوشمزه هست 😂

🆔 @haftbaldt


📿 هر روز با #قرآن

💠 سوره مبارکه ی اسراء آیه ی ۱۱

🔸️وَيَدْعُ الْإِنْسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَيْرِ ۖ وَكَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولًا

🔹️انسان با شوق و رغبتی که خیر و منفعت خود را می‌جوید (چه بسا به نادانی) با همان شوق و رغبت شر و زیان خود را می‌طلبد، و انسان بسیار بی‌صبر و شتاب‌کار است.

🆔️ @haftbaldt


#کلید🔑


هر کسی را همدم غم‌ها و تنهایی مدان،
سایه هم راه تو می‌آید ولی همراه نیست...

#مولانا

🆔 @haftbaldt


بشین این طرف !

امیر علی در راستای سلسله اصرارهای اعصاب خردکنش در سرویس دهی به یک دوست دو ساعت و نیم تمام پافشاری می کند تا صبح با ماشینش به دفتر کارش برویم و بعد من ماشین او را بردارم و به گشت و گذار در شهر بپردازم، از او اصرار و از من انکار به او می گویم من تا حالا حتی توی تهران هم ماشین کسی رو امانت نگرفتم چه برسه به نایروبی می گوید: «نترس هیچ اتفاقی نمی افته..» 
می گویم: «من گواهینامه ی بین المللی ندارم و قانوناً نمیتونم رانندگی کنم.» می گوید: «هیچ کسی جلوت نمیگیره اینجا کنیاست ....»  به هیچ صراطی مستقیم نیست اگرچه برای خودم وسوسه کننده است که بعد از چند روز دوری از تهران در شهر رانندگی کنم اما مطمئنم نرسیده به چهارراه اول یا کسی را زیر کرده ام یا ماشین را زده ام به در و دیوار صرف نظر از رانندگی بدکنیایی ها مشکل اصلی این است که فرمان ماشین ها سمت راست است و جهت خیابان ها برعکس حتی وقتی پیاده روی هم می کردم یکی دوباری نزدیک بود بروم زیر ماشین. چون موقع عبور از خیابان مطابق آنچه در کودکستان یاد گرفته بودم اول سمت چپ را نگاه میکردم و بعد سمت راست اینجا هم همان اتفاق می افتاد و جالب اینجا بود که هیچ وقت هم شک نمی کردم که چرا وقتی دارم سمت چپ را نگاه می کنم هیچ ماشینی را نمی بینم که به سمتم بیاید تنها زمانی یادم می آمد که در کنیا هستم که صدای بوق ماشینی از پشت سر مرا به خود می آورد بامزه ترین اتفاق زمانی می افتد که برای اولین بار یک تاکسی می گیرم راننده که کنار ماشین ایستاده، صندوق عقب را باز می کند و وسایل مرا داخل آن قرار می دهد من هم سرم را پایین می اندازم ومی آیم جلو و سمت راست می نشینم بدون توجه به اینکه فرمان مقابل من است بعد میبینم که راننده کنارم ایستاده و زل زده به من با تعجب به او نگاه میکنم و یک دفعه دستم می آید چه خبر است پیاده می شوم و برایش توضیح می دهم که ماشینش را بدزدم یا نه چرا چنین اشتباهی کرده ام می خندد اما نمی دانم باور می کند که نمی خواسته ام ماشینش را بدزدمیا نه !

📚(#مارک_دوپلو/نویسنده : #منصور_ضابطیان /انتشارات مثلث /چاپ هفدهم تابستان ۱۴۰۳ /ص۳۵_۳۴)

🆔️ @haftbaldt




#دیالوگ

قبل از اینکه بتونی دنیا رو تغییر بدی،
باید اینو درک کنی که تو خودت جزئی از اون هستی!

🎥 The Dreamers

🆔 @haftbaldt


💥#داستانک💥

پیرمرد محتضری که احساس می کرد مردنش نزدیک است، به پسرش گفت: مرا به حمام ببر. پسر، پدرش را به حمام برد.

پدر تشنه اش شد. آب خواست. پسر قنداب خنکی سفارش داد برایش آوردند و آن را به آرامی در دهان پدر ریخت و پس از شست وشو پدر را به خانه برد.

پس از چندی پدر از دنیا رفت و روزگار گذشت و پسر هم به سن کهولت رسید روزی به پسرش گفت: فرزندم مرگ من نزدیک است مرا به حمام ببر و شست وشو بده.

پسر نااهل بود و با غر و لند پدر را به حمام برد و کف حمام رهایش کرد و با خشونت به شستن پدر پرداخت.

پیرمرد رفتار خود با پدرش را به یاد آورد. آهی کشید و به پسر گفت: پسرم تشنه هستم.

پسر با تندی گفت: این جا آب کجا بود و طاس را از گنداب حمام پر کرد و به حلقوم پدر ریخت.

پدر اشک از دیده اش سرازیر شد و گفت: من قنداب دادم، گنداب خوردم. تو که گنداب می دهی ببین چه می خوری؟


🆔 @haftbaldt


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
#آسان_گذران_کار_جهان_گذران_را

خیلی‌ها به دنبال عشق هستند...
خیلی‌ها میگویند عشق را ندیده‌اند...
اما من می‌گویم عشق را همه
روزانه‌ دیده‌اند و لمس کرده‌اند...

عشـق همان "پدر" و "مادر" است...

🆔 @haftbaldt


#جونم_برات_بگه

واقعا مامانم خیلی شوهرداریش خوبه عزیزم عزیزم از زبونش نمیفته .
فکر کن این زن مارو جوری بار آورده و یادمون داده که صدای زنگ در مییاد هممون باید جلوی در بریم پیشواز بابام باهاش دست روبوسی کنیم و خسته نباشی بگیم .
برا همینه بابام رو حرف زنش حرف نمیزنه 🙃


*من آتیشم مالک ایرج🌶️*


🆔 @haftbaldt


۵🎧#کتاب_صوتی
📚#شگفتی
✍ نویسنده : #آر_جی_پالاسیو
🎙راوی : #مهرداد_بیگ_محمدی
💥 ۸ فایل صوتی(هر روز یک قسمت)
🍉 فصل: 5⃣
🌹منبع : #ایرانصدا


مردن چیزی نیست، زندگی نکردن هولناک است.

#ویکتور_هوگو

🆔 @haftbaldt

20 last posts shown.