#پارت30
لازم نبود از حقیقت چیزی بدونه،اون فقط قرار بود یه پرده باشه ،فقط یه ستر باشه.
بلند شدم و شماره ام رو که روی کاغذی نوشته بودم روی میز کنار دستش گذاشتم.
-روی پیشنهادم فکر کن ،دخترهم نیستی که اسم تو شناسنامه ات آینده ات رو خراب کنه،شما
پسرا که بی درد و غمین از این لحاظ،تازه به قول خودت تو کارت همینه،اینطور نیست؟
دستاش رو روی سینه بهم قفل کرد و پرسید:زندگی تو رو چطور؟
چند لحظه تو چشماش زل زدم و تو دلم گفتم:آینده منو می سازه.
بی هیچ حرفی سری تکون دادم و از کافی شاپ بیرون زدم و فکر کردم که پول آب میوه های
دست نخورده رو هم باید اون حساب کنه.
سوار ماشین آژانس که منتظرم نگهش داشته بودم شدم و گفتم: حرکت کنید آقا.
گوشیم زنگ خورد.
ستاره بود، نامزد فرید.
حوصله نداشتم اما میدونستم تا وقتی که جوابش رو ندم ول کن نیست
-الو
با صدای جیغش گفت:چی شد؟چکار کردی؟
بی حوصله گفتم:هیچی.
-دیوونه ای،احمق باید باهات حرف بزنم.
خواستم مخالفت کنم که گفت:میام خونه اتون،خداحافظ.
قطع کرد و من به این فکر کردم که این بشر هیچ وقت سلام نمی کنه اما خداحافظی رو محال بود
یادش بره حتی در بدترین شرایط.
***
در اتاق رو بهم کوبیدو گفت: دیوونه ،گره ای رو که با دست باز میشه چرا با دندون بازش می کنی؟
سرم رو فشار دادم و روی تخت دراز کشیدم.
لازم نبود از حقیقت چیزی بدونه،اون فقط قرار بود یه پرده باشه ،فقط یه ستر باشه.
بلند شدم و شماره ام رو که روی کاغذی نوشته بودم روی میز کنار دستش گذاشتم.
-روی پیشنهادم فکر کن ،دخترهم نیستی که اسم تو شناسنامه ات آینده ات رو خراب کنه،شما
پسرا که بی درد و غمین از این لحاظ،تازه به قول خودت تو کارت همینه،اینطور نیست؟
دستاش رو روی سینه بهم قفل کرد و پرسید:زندگی تو رو چطور؟
چند لحظه تو چشماش زل زدم و تو دلم گفتم:آینده منو می سازه.
بی هیچ حرفی سری تکون دادم و از کافی شاپ بیرون زدم و فکر کردم که پول آب میوه های
دست نخورده رو هم باید اون حساب کنه.
سوار ماشین آژانس که منتظرم نگهش داشته بودم شدم و گفتم: حرکت کنید آقا.
گوشیم زنگ خورد.
ستاره بود، نامزد فرید.
حوصله نداشتم اما میدونستم تا وقتی که جوابش رو ندم ول کن نیست
-الو
با صدای جیغش گفت:چی شد؟چکار کردی؟
بی حوصله گفتم:هیچی.
-دیوونه ای،احمق باید باهات حرف بزنم.
خواستم مخالفت کنم که گفت:میام خونه اتون،خداحافظ.
قطع کرد و من به این فکر کردم که این بشر هیچ وقت سلام نمی کنه اما خداحافظی رو محال بود
یادش بره حتی در بدترین شرایط.
***
در اتاق رو بهم کوبیدو گفت: دیوونه ،گره ای رو که با دست باز میشه چرا با دندون بازش می کنی؟
سرم رو فشار دادم و روی تخت دراز کشیدم.