دقیق یادمه،وقتی کتابم چاپ شد یک چیز رو تصور میکردم،آدمهایی که با چشم ها و لب هایشان دلنوشتههایی که طی چند سال مختلف،از بچگی تا نوجوانی را نوشتم میخوانند،هیچوقت به پول فکر نکردم که وای،من قراره با فروش کتابم پول در بیارم!
نه اصلا،من فقط دوست داشتم کتابم خونده و دوست داشته بشه...
الان که تصمیم به نوشتن کتاب جدیدی کردم یادم افتاد انگیزه سابق رو ندارم،چرا که هنوز تعدادی از کتاب هام زیر تختم خاک میخورند،
با خودم میگویم: نکنه خوندن کتاب من لذت بخش نیست؟!
نه اصلا،من فقط دوست داشتم کتابم خونده و دوست داشته بشه...
الان که تصمیم به نوشتن کتاب جدیدی کردم یادم افتاد انگیزه سابق رو ندارم،چرا که هنوز تعدادی از کتاب هام زیر تختم خاک میخورند،
با خودم میگویم: نکنه خوندن کتاب من لذت بخش نیست؟!