#اعتراف
سلام
دخترم 17
میخواستم یه اعتراف از 7 سالگیم کنم😂
من اون موقع هفته ای دو سه بار خونه مامان بزرگم میرفتم
بعد اون موقع بابابزرگ خدابیامرزم مریض احوال بود
یه شب که خونشون بودم ، همه خواب بودن و من عادت دارم که نصفه شبا پاشم برم اب بخورم
اقا من پاشدم برم اب بخورم یهو دیدم اونجای بابابزرگم بیرونه همینجوری خوابیده🗿
من ترسیدم رفتم مامان بزرگمو بیدار کردم گفتم مامانجون مامانجونننننن چرا اقاجون نازش درازه چرا انقد اویزونههههه😭😂😂😂
( انگاری دراورده بود هوا بخوره )
مامان بزرگم بنده خدا تسمه پاره کرد پاشد رفت بالاسرش ، از خجالت قرمز کرد😂
زد تو کله تاسش گفت خودتو جم کن چه وضعشه مرددددد 😂😂😂
بنده خدا از ترس سرش خورد به اوپن
یهو برگشت منو دید ، از استرس نمیدونست چیکار کنه
خدابیامرزتش🫠😂(:
سلام
دخترم 17
میخواستم یه اعتراف از 7 سالگیم کنم😂
من اون موقع هفته ای دو سه بار خونه مامان بزرگم میرفتم
بعد اون موقع بابابزرگ خدابیامرزم مریض احوال بود
یه شب که خونشون بودم ، همه خواب بودن و من عادت دارم که نصفه شبا پاشم برم اب بخورم
اقا من پاشدم برم اب بخورم یهو دیدم اونجای بابابزرگم بیرونه همینجوری خوابیده🗿
من ترسیدم رفتم مامان بزرگمو بیدار کردم گفتم مامانجون مامانجونننننن چرا اقاجون نازش درازه چرا انقد اویزونههههه😭😂😂😂
( انگاری دراورده بود هوا بخوره )
مامان بزرگم بنده خدا تسمه پاره کرد پاشد رفت بالاسرش ، از خجالت قرمز کرد😂
زد تو کله تاسش گفت خودتو جم کن چه وضعشه مرددددد 😂😂😂
بنده خدا از ترس سرش خورد به اوپن
یهو برگشت منو دید ، از استرس نمیدونست چیکار کنه
خدابیامرزتش🫠😂(: