سـ. کـ. س دور از چشم شوهر
1398/5/9
من یاسی 35سالمه خاطره ای روکه میخوام براتون بگم واقعیه.من ازدواج کردم و 2تا بچه دارم راستش خیلی س. ک. س و دوست دارم ولی مشکلی که دارم اینه که شوهرم منو ار.ضـ.ا نمیکنه یعنی توی 14 سال زندگیه مشترک فکر نکنم 5بار ا.رضـ.ا شده باشم.همیشه وقتی داستانهای س.ک .سی رو میخوندم حـ.شـ.ری میشدم ودوست داشتم منم جای اونا باشم شوهرم اصلا کـ.... ـسمو نمیخوره خیلی دوست داشتم بخوره برام یا قبل از کـ...ـردن منو نوازش کنه ولی اصلا اهمیت نمیده وهمینکه خودش ار.ضـ.ا میشه میکشه کنارخلاصه کنم من از طریق یکی از این سایتا با یه نفر آشنا شدم که توی یه شهر دیگه بود اوایل فقط نتی بود بعد کمکم تلفنی با هم صحبت میکردیم اونم مشکل منو داشت متاهل بود 2تا هم بچه داشت و زنش اصلا از سـ...ـکـ..... ـس خوشش نمیومد ارتباط ما بیشتر شد در مورد سـ...ـکـ...ـس صحبت میکردیم عکسامونو واسه هم فرستادیم خیلی دوست داشتم باهاش سـ....ـکـ... ـس داشته باشم یه بار اون اومد شهر ما ولی فقط تونستیم در حد چند دقیقه از دور همو ببینیم آخه من خیلی میترسیدم شوهرم بفهمه بعدش تصمیم گرفتیم من برم شهر اونا به شوهرم گفتم یه دکتر خوب توی فلان شهر هست نوبت بگیرم برم اونم حرفی نداشت ولی گفت شاید من نتونم ببرمت خودت باید بری منم از خداخواسته قبول کردم خلاصه نوبت گرفتم ورفتم اسمش سعید بود سعید اومد ترمینال سراغم زن و بچه هاشم فرستاده بود خونه مادر زنش و خونه خالی بود رفتیم خونش وای چه حالی داشتم سعید منو محکم توی بغـ...ـلش گرفت دا.غ شدم من خیلی حـ...ـشـ...ـریم کافیه یه کم باهام ور برن دیگه از خود بی خود میشم تلفنی بهش گفته بودم که آرزومه با شوهرم برم حموم اونم قول داده بود که خودش همه آرزوهامو برآورده کنه به محض اینکه رسیدیم خونه منو لـ...ـخت کرد وحموم برد چه حالی شدم وقتی بدن لخـ...ـتش با بدنم تماس پیدا کرد گرمای بدنش بهم آرامش میداد زیر دوش توی بغلـ..ـش بودم واون هم با کـ....ـسـ.ـم ور میرفت بعد یواش روی دوزانو نشست وشروع به خوردن کـ...ـ سم کرد واییییی دنیارو بهم دادن اولین تجربم بود تا حالا کـ...ـسـ...ـمو نخورده بودن خودش کف حموم دراز کشید منم نشستم روی دهنش واون کـ....ـسـ..ـمو میخورد هیچوقت فراموش نمیکنم وازش ممنونم اون منو به آرزوم رسوند بعد اینکه کـ...ـسـ...ـمو خوب خورد منم 2بار ار.ضـ.اشدم کـ....ـ ـیرشو توی کـ....ـسـ...ـم کرد خیلی تلمـ..ـبه زد تا آبـ.ـش اومد از حموم بیرون اومدیم اون روز من 3ساعت با سعید بودم واون 6بار منو کـ.ـرد میگفت من خیلی توی سـ...ـکـ..ـس قوی هستم درست هم میگفت اگه اون روز باز هم منو میـ.ـکرد من خسته نمیشدم یکی از بهترین روزهای عمرم بود بعد اون روز باز هم با هم ارتباط تلفنی ونتی داشتیم 2بار دیگه هم چون دکتر واسم نوبت داد رفتم ولی هر دو دفه شوهرم باهام اومد ونتونستم برم پیش سعید حالا منتظرم ماهه دیگه برسه شاید بتونم شوهرمو دست به سر کنم که بتونم توی بغل عشقم باشم و باهاش سـ...ـکـ...ـس کنم
#پایان
@dastanazadi 😈
1398/5/9
من یاسی 35سالمه خاطره ای روکه میخوام براتون بگم واقعیه.من ازدواج کردم و 2تا بچه دارم راستش خیلی س. ک. س و دوست دارم ولی مشکلی که دارم اینه که شوهرم منو ار.ضـ.ا نمیکنه یعنی توی 14 سال زندگیه مشترک فکر نکنم 5بار ا.رضـ.ا شده باشم.همیشه وقتی داستانهای س.ک .سی رو میخوندم حـ.شـ.ری میشدم ودوست داشتم منم جای اونا باشم شوهرم اصلا کـ.... ـسمو نمیخوره خیلی دوست داشتم بخوره برام یا قبل از کـ...ـردن منو نوازش کنه ولی اصلا اهمیت نمیده وهمینکه خودش ار.ضـ.ا میشه میکشه کنارخلاصه کنم من از طریق یکی از این سایتا با یه نفر آشنا شدم که توی یه شهر دیگه بود اوایل فقط نتی بود بعد کمکم تلفنی با هم صحبت میکردیم اونم مشکل منو داشت متاهل بود 2تا هم بچه داشت و زنش اصلا از سـ...ـکـ..... ـس خوشش نمیومد ارتباط ما بیشتر شد در مورد سـ...ـکـ...ـس صحبت میکردیم عکسامونو واسه هم فرستادیم خیلی دوست داشتم باهاش سـ....ـکـ... ـس داشته باشم یه بار اون اومد شهر ما ولی فقط تونستیم در حد چند دقیقه از دور همو ببینیم آخه من خیلی میترسیدم شوهرم بفهمه بعدش تصمیم گرفتیم من برم شهر اونا به شوهرم گفتم یه دکتر خوب توی فلان شهر هست نوبت بگیرم برم اونم حرفی نداشت ولی گفت شاید من نتونم ببرمت خودت باید بری منم از خداخواسته قبول کردم خلاصه نوبت گرفتم ورفتم اسمش سعید بود سعید اومد ترمینال سراغم زن و بچه هاشم فرستاده بود خونه مادر زنش و خونه خالی بود رفتیم خونش وای چه حالی داشتم سعید منو محکم توی بغـ...ـلش گرفت دا.غ شدم من خیلی حـ...ـشـ...ـریم کافیه یه کم باهام ور برن دیگه از خود بی خود میشم تلفنی بهش گفته بودم که آرزومه با شوهرم برم حموم اونم قول داده بود که خودش همه آرزوهامو برآورده کنه به محض اینکه رسیدیم خونه منو لـ...ـخت کرد وحموم برد چه حالی شدم وقتی بدن لخـ...ـتش با بدنم تماس پیدا کرد گرمای بدنش بهم آرامش میداد زیر دوش توی بغلـ..ـش بودم واون هم با کـ....ـسـ.ـم ور میرفت بعد یواش روی دوزانو نشست وشروع به خوردن کـ...ـ سم کرد واییییی دنیارو بهم دادن اولین تجربم بود تا حالا کـ...ـسـ...ـمو نخورده بودن خودش کف حموم دراز کشید منم نشستم روی دهنش واون کـ....ـسـ..ـمو میخورد هیچوقت فراموش نمیکنم وازش ممنونم اون منو به آرزوم رسوند بعد اینکه کـ...ـسـ...ـمو خوب خورد منم 2بار ار.ضـ.اشدم کـ....ـ ـیرشو توی کـ....ـسـ...ـم کرد خیلی تلمـ..ـبه زد تا آبـ.ـش اومد از حموم بیرون اومدیم اون روز من 3ساعت با سعید بودم واون 6بار منو کـ.ـرد میگفت من خیلی توی سـ...ـکـ..ـس قوی هستم درست هم میگفت اگه اون روز باز هم منو میـ.ـکرد من خسته نمیشدم یکی از بهترین روزهای عمرم بود بعد اون روز باز هم با هم ارتباط تلفنی ونتی داشتیم 2بار دیگه هم چون دکتر واسم نوبت داد رفتم ولی هر دو دفه شوهرم باهام اومد ونتونستم برم پیش سعید حالا منتظرم ماهه دیگه برسه شاید بتونم شوهرمو دست به سر کنم که بتونم توی بغل عشقم باشم و باهاش سـ...ـکـ...ـس کنم
#پایان
@dastanazadi 😈