داستان کده | رمان


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Adult


جستوجوی داستان: @NewStorysBot
حرفی سخنی داشتی:

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Adult
Statistics
Posts filter


عد تا ته هل داد داخل.یه اخ کشیدم اون دو نفرم که تو پذیرایی نشسته بودن فهمیدن کیرشو کرده توم.بعد این عوضی دو دقه مهلت نداد من به خودم بیام.شرو کرد پشت سر هم تلمبه زدن.یجور با سرعت تلمبه میزد منکه معمولا تو سکس زیاد صدام درنمیاد صدام اتاقو برداشته بود.هی میگفم اخخ تروخدا اروم تر.مگ میفهمید بدتر تلمبه میزد.حالت قمبل کونمو دادم بالاتر پاهامم اع درد میچسبوندم به هم .هادی داشت عرق میریخت ولی بازم شرو کرد. رفته رفته سوراخم جا باز کرد دردش کمتر بود ولی خب تلمبه هاش باسنمو میلرزوند میکوبید به کونم.همه جوره داشتم پاره میشدم.وسط سکسم هی می پرسید اونطور ک میگفتم هستم یا نه.منم که صدام بزور در میومد زیر فشار میگفتم اره هسی.
بدجور دیر انزال بودش نیم ساعت تلمبه میزد هر وقت عرقاش زیاد میشدن در میاورد و دوباره شروع کرد به تلمبه زدن.منم با اینکه خسته بودم داشتم حال میکردم همچین سکسی میخواسم.بکن منو محکم تر .میخواسم ببینم کدوممون آخر از رو میره. با ضربه های کیر و خایه هاش باسنم میلرزید فقط.هیچی مث یه سکس خشن و سرعتی به آدم حال نمیده.پوزیشن عوض نکردیم همون حالت مونده بودم تا آقا از تلمبه هاش سیر شه که بعد چند دقیقه ابش اومد و ریخت تو کاندوم.منم عین مرده افتادم زمین دمر شدم .دیدم کیرشو داره میماله به پاهام و ساق پاهام فقط تعریف میکنه.بعد مثل اینکه از اون دو تا مرد لاتی که بیرون بودن یکیش رفته بود اون واقعا مهمون بودش البته دیدن بدن مام نصیبش شد.ولی اصل کاری آن یکی بودش که انگار هادی منو واس اون جور کرده بود.هادی یکم حرف زد تا راضیم کنه با اونم سکس کنم.من واقعا خسته بودم بعد ی ساعت سکس هارد .گفتم بمونه یکم بعد.ولی قبول نکرد مث اینکه رفیقش بدجور داغ کرده بود.هادی لباساشو پوشید رفت بیرون.یکم بعد رفیق هادی اومد.اونو چون هادیم بهش داداش میگفت کلا نفهمیدم تا اخر اسمش چیه.حالا یه اسمی واسش میزاریم مثلا حسن.اون مدت که دمر خوابیده بودمو خسته بودم با خودم فک میکردم این وقت شب اینجا تو محله ای که اصلا نمیشناسمش چه غلطی میکنم.بعد که حسن اومد تو دید لخت افتادم زمین.لباساشو کلا در اورد اومد از رو کمد وازلیین و برداره که کیرشو نگاه میکردم.کیرش نسبتا کلفت بودش اما حالت نیمه شق داش.بهش گفتم اگه میشه یکم بعد شروع کنه کونم درد میکنه.اونم زیاد مثل هادی اهل سکس خشن نبود از رفتاراش معلوم بود عاطفی دوست داره.قبول کرد نشست پیشم اسممو پرسید و اینا چنتا سوال دیگه همزمان کونمو با بدنم میمالید.رفتم بغلش همونطور که منو میمالید و دستش تو سوراخم بود واسش ساک زدم خایه هاشو لیس میزدم کیرشو میکردم تو دهنم.کم کم داشم حشری میشدم که ازش خواسم شرو کنه.دراز کشیدم پاهامو وا کردم انداختم رو شونه هاش.اونم کمی ازم لب گرف سوراخمو چربش کرد البته هادی کصکش اینقد تلمبه زده بود همینطوریم هل میداد میرف داخل.کیرشو تنظیم کرد رو سوراخم و همینطور ک لبامو میخورد کیرشو کرد تو.منم دستامو انداخته بودم دور بدن عضله ایش.یلحظه فک کردم شوهرمه.وقتی میکرد منو چشام به پاهای سفیدم میوفتاد که رو شونه هاشه.یکم بعد منو برگردوند دمر خوابوند اومد روم.از شونه هامو گوشام میبوسید.خوابید روم .با بدنش کون نرممو ماساژ میداد تا اینکه دوباره کیرشو کرد تو یکم اروم تلمبه زد.ولی کیرش نسبت به هادی کلفت تر بود مخصوصا تو حالت دمر درد داشت.
هادی وسطا میومد اتاق مارو نگاه میکرد میرفت.اتاق بودنی استرس میگرفتم که نکنه ازمون فیلم بگیره از اون بعید نبود.از حسن خواست بلند شه و رو به دیوار سرپا منو بکنه تا منم بتونم ارضا شم.اونم فقط کون خوش فرم مو میمالید منم حال میکردم.منو چسبوند به دیوار و بعد چن دقه که کیرش توم بود ارضا شدم اونم همزمان ارضا شد .بعد هادی مدام تعریف میکرد بش حال کردی چی واست جور کردم.منم بالاخره از اون اتاقی که ۳ ساعت درست گاییدن منو اونجا در اومدم بیرون.حسن یه جایی کار داشت یکم بعد رف.ولی هادی نذاشت من برم گف دیه ۳ صبه کجا میری.من تا صب موندم اونجا با هادی یه راند دیگم رفتیم که دومیش دیه تا زور داشت گایید.این بشر حشریتش نمیخوابید.اگه میموندم خونش دوروزم پشت سر هم میکرد.فردا صبحش لباسامو پوشیدمو برگشتم خونه.بعد اون چنباری زنگ زد ولی بخاطر کاری ک اون دفعه کرد جواب ندادم بهش.نمیدونم قرارم با ممد قراره به اینجاها بکشه.بازم اگه بخواین و حمایت کنین از خاطرات سکسایی که داشم یا قراره داشه باشم میگم.
نوشته: Horney boy

@dastan_shabzadegan


خاطرات گی آرتا(۲)

#گی

...قسمت قبل
قسمت دوم:‌ تجربه خطرناک
سلام دوستان ارتام ۱۹ سالمه متولد ۸۴ اهل تهران.تو داستان قبلی آخرین خاطره سکسم یعنی تریسام با علی و رفیقشو گفته بودم .اما قبل اون من یه تجربه خطرناک داشم که میخوام درباره اون بحرفم.
خب همانطور که گفتم بدنم سفید و بی موعه همیشه شیو میکنم قدم ۱۷۷ و وزنم ۷۰ رنگ پوستم سفیده کونمم که خوش فرم و ژله ایه.سوراخمم بد نیست با اینکه چند سالی میشه سکس دارم ولی به اون صورت گشاد نشده.خاطره ای که میخوام بگم برمیگرده به یه سال پیش وقتی که ۱۸ سالم بود.با یه پسری آشنا شده بودم به اسم ممد (مستعارع).البته خودش اول پیام داد و عکس فیس و کیرشو فرستاد.منم چندتا با لباسای مختلف یا بدون لباس عکس گرفتم واسش فرستادم.
تا بدن و چهرمو دیدی میگفت یه برنامه واسه سکس بچینیم.منم کلا دو تا فاعل ثابت دارم که بیشتر اوقات با اونا سکس دارم و نیازی به امتحان ادم جدید نمی دیدم.ولی خب چند وقتی بودش بدجور حشری بودم اونام درگیر کارای خودشون بودن.خلاصه تصمیم گرفتم که به حرف ممد گوش بدم و برم.رفتم حموم دوش گرفتم بدنمم زیاد نیازی به شیو نداشت ولی کلا کامل شیو کردم که یدونم مو نباشه.بعد حموم ساعت تقریبا حوالی ظهر بود.یه شلوار لی تنگ پوشیدم که گفتم مچ پاهامو سفیدیشو میزارم بیرون مث دخترا.و خوب یه هودی صورتی ام پوشیدم و اماده شدم.موهامم خشک کردم ریختم جلو چشام.واقعا برام مهم نیست که بیرون چ فکری میکنن درباره این پوشش.اسنپ گرفتم رفتم لوکیشنی که ممد گفته بود.اول که منو دید یکم جا خورد ولی در کل آدم ساکتی بود .و حس خوبی به ادم نمی داد.ما رفتیم خونه ی دوست ممد .ولی خب اون موقع قول داده بود دوستش با ما کاری نداشته باشه.و کاریم نداشت واقعا.ما رفتیم اتاق بغلی من لخت شدم کمی واسش ساک زدم سایزشم کوچیک بود بعد حالت داگی ۵ دقیقه تلمبه زد و تموم.اصن ادم خوش سکسی نبود.و من تموم حشریتم موند هیچ بدترم شده بود.که من از اونجا برگشتم خونه.خونم خالی بودش رفته بودن مسافرت حوصلم سر رفت نشستم گیم زدم.تا اینکه دوباره تقریبا ۳ ساعت بعد یه ناشناس زنگ زد.دوست ممد بود هادی(اسم مستعار) .همونی که رفته بودیم خونش.گفت بدنت بدجور حشریم کرده بزور از ممد شمارتو گرفتم اگه میخوای بیا امشبو باهم باشیم یکمم از خودش تعریف کرد که برخلاف ممد خوش سکسه و این چیزا.منم واقعا به یه سکس طولانی نیاز داشتم مخصوصا بعد سکس با ممد که اصن ارضام نکرد.خیلی فک کردم ولی خلاصه قبول کردم برم.شب بود همون مثل دفعه پیش حاضر شدم رفتم خونه دوست ممد یا همون هادی.هادی بیرون منتظرم بود تا منو دید زبون ریخت از دستام گرفت رفیم داخل.ولی وقتی که رفتیم خونه صحنه ای و دیدم که اصلا انتظارشو نداشتم.دو تا مرد تو خونه بودن تقریبا ۳۰ و خورده ای ولی از هیکل و ریشاشون معلوم بود لات بودن.من واقعا دیگه چیزی برای گفتن نداشم گوهی بود که خورده بودم.راه برگشتم نداشم.هادی که یجور رفتار کرد اصن انگار چیزی نشده گفت اینا دوستاشن یکم بعد میرن.ولی منکه میدونستم میخواد راضیم کنه باهاشون سکس کنم.خلاصه رفتیم داخل اونام با چشاشون قشنگ میگاییدن بدنمو.من استرس داشتم بدجور ولی خب اینکه جلوی سه نفر بدنمو به نمایش میزارم حشریم میکرد.چون شب بود بیرون خلوت بودش قبل رفتن ب خونه هادی شلوار لی دخترانه و کوتاه پوشیده بودم احتمال بگاییش این وقت کمتر بود.هادی پیش اون دو نفر گفت برو اتاق بغلی لباساتو دربیار بیام خودمون باشیم دوتایی.منم رفتم اتاق شلوارمو دراوردم لباس زیرم که نداشم‌.سفیدی بدنم با هودی صورتی واقعا تحریک کننده بود.دودول کوچولومم که هر چقدر حشری باشه خیلی سخت راست میشه.یکم کرم ریختن از خودمم بود هادی هنو درباره اینکه راضیم با اونا سکس کنم یا نه نحرفیده بود باهام البته میدونسم اونا آخر کار خودشونو میکنن.به اون خاطر اول خودم شروع کردم با همون هودی صورتیم و پاهای لخت در اومدم بیرون.سه تایی فقط نگام میکردن.به هادی گفتم تشنمه میخوام برم یکم آب بخورم.اونم آشپزخانه و نشونم داد و…بعد رفتم اتاق.هادیم اومد پیشم.درباره اونا چیزی نگفت.اون دو نفر بیرون اتاق سیگار میزدن تو گوشی بودن.هودی صورتیمم در اورد کامل لختم کرد.قربون بدنم میره.بعد شروع کرد از اینکه چقد وحشیانه سکس میکنه گف.از سکساش تعریف میکرد که کسی نمیتونه زیرش دووم بیاره.و همزمان لباساشم در میورد .من زانو زدم جلوش شلوارشو با شورتش کامل کشیدم پایین.اوووف کیرش بد نبود .خوش فرم بود کیرش کمی دراز و لاغر.شروع کردم به کیرش زبون زدمو ساک زدم واسش.تخماشو تا نوک کیرش خیس میکردم بعدم همشو باهم میکردم تو دهنم اونم گوشامو میمالید نازم میکرد از اولش معلوم بود حرفه ایه کصکش.بعدش من قمبل کردم کونمو خوب داده بودم بالا.یکم بدنمو مالید منم منتظر بودم کیرشو بکنه تو.ولی کاش نمیکرد یکم با وازلیین چرب کرد سوراخمو ب




بود من که با ناخن مصنوعی هام نمیتونستم تمیز کنم بو برده بودی هم تو هم توله هات که صبح بی صدا در رفته بودین!
باید جارو بکشم؟؟ شیشه پاک کنم؟ ده مدل غذا برای خاندان تو دوستات درست کنم؟
که چی؟ که من زن زندگی ام؟ پس مرد زندگی من کجاست؟
اگه من زن زندگی ،ام پس اون یکی دیگه چیه؟ اگه من زن زندگیم؟ پس چرا تنهام؟
من زن کدام زندگی ام؟
اگه اون زن . اون زن یک روز جای من کار کنه بچه بزرگ کنه باز هم بوی خوب میده؟ بازم حال داره ست بپوشه؟ وقت میکنه بره ارایشگاه؟
من باید چه کنم؟ من با این دستها چه کار کنم؟ وقتی موهامو بشورم تو یه دوش هول هولکی کی برام سشوار میکشه؟ کی پولشو میده؟
من با این دستها و این مو ها به بن بست خوردم این ،زندگی این تخت خواب تنهایی نیازی به زیبایی
نداره!
زیبایی برای همون زنه که هفته ای یکی دوبار میبینیش و با هم خوشین این زندگی نیاز به آشپز ،داره نیاز به بشور و بساب داره نیاز به کلفت ،داره که جلوت غذا بزاره شکمتو سیر کنه!
چایی بزاره که خستگی کثافت کاریت در بره! حموم رو برق بندازه تا عطر کثافت اونو از تنت
بشوره
این زندگی فاضلاب کثافت کاریه توئه
که بیای انرژی بگیری و بری پیش اون تخلیه کنی؛ خیالت راحت باشه بچه هات با ارامش بزرگ میشن و آخرش یکی بشن لنگه خودت
صدای ماشینت ،اومد چراغو خاموش کردم پریدم تو تخت خواب پتو رو کشیدم روی سرم
دنیا رو ببین کثافت کاری رو تو کردی من خودمو قایم میکنم
اومدی تو هال قلبم تند میزد تو دلم گفتم خدایا خدایا!نیاد تو!
نیومدی
خدا دلش به بیچارگی من سوخت
من باید چیکار کنم؟
بیام و تو صورتت فریاد بکشم؟ فحش بدم؟ !نمیتونم گریم میگیره و میشم یه زن ضعيف لعنتی! نه تلویزیون روشن میکنی و نه سراغ یخچال میری
تو هم میفهمی چیزی عادی نیست
اصلا خبرای بد زود میرسن حتی قبل اینکه کسی بگه از در و دیوار میان سراغ آدم
این خاصیت فاجعه ست شاید اون زن تو ماشین نشست و گفت وای چه زنهای زشتی پیدا میشن زنه تو مغازه بوی سبزی و پیاز میداد!
شاید اونجا شک کردی که اون زن من باشم شاید مادرت زنگ زد و گفت که زنت بچه ها رو انداخته و رفته خونه !ننش و اونجا تو شک کردی شاید پسرت بهت زنگ زدو گفت ناهار پیتزا خوردیم
تازه مامان یه دونه کامل خورد و تو شک کردی شاید اومدی خونه ودیدی شام نیست! چای نیست وزنت که بوی پیاز میده ننشسته سریال ابکی ترکی نگاه کنه و تو شک کردی؟
نمیدونم
بزار فکرت مشغول شه!
شایدم داری به اون زن فکر میکنی
منو گذاشتی یه طرف ،مغزت اونو گذاشتی اون ور مغزت و مقایسه میکنی؟
فکر میکنی از کجای شکم من بزنی تا واسش عطر پاریسی بخری؟!
به لباس خوابش فکر میکنی و به شورت های پاره من ؟!
فکر میکنی کاش امشب پیشش میموندی؟
دوباره حالم بهم میخوره
خدایا خدايا الان نه
حتما فکر کردی دو روز گریه میکنم خوب میشم من و تو که رابطه جنسی نداریم که نگران قهرم باشی دیگه اینقدر بدجنس نیستم که به بچه هات نرسم
هه !!!
کور خوندی
حتما فکر کردی من چقدر بدبختو بی غرورم که حتی یه شب قهر نکردم برم خونه ننم یا شاید فکر کردی زرنگم و سیاست دارم و عرصه رو خالی نکردم!
لابد ازین به بعد باید بیشتر تلاش کنم تا تو رو سمت خودم بکشم؟!
واسه سیر کردن خودم و آرامش بچه هات حرفی نزنم؟!
نمی دونم چی فکر کردی؟
هنوز خودمم نمیدونم چه کار کنم
به آشپزخانه کثیف خیره میشم
زنگ درو میزنن
مادرته !!!
نمیدونستم چه کار کنم درو وا کنم یا نه؟!
به آینه نگاه کردم موهام به طرف ریخته بود چه
خوش حالت شده بود!
گفتم حالا که اومده ،فضولی بزار خوب فضولی کنه!
رژ قرمز ،زدم درو وا کردم و نشستم رو مبل لخ لخ کنان داشت چهار تا پله رو میومد بالا مثلا پا درد داره حتی نرفتم استقبالش
پامو انداختم رو پام و سفت نشستم دستامم گذاشته بودم رو پاهام
درو باز کرد!
احتمالا یه لحظه منو نشناخت!
یهو به خودش اومد و گفت وااااااای ناهید جون چه خوشگل شدی؟!!!
خوب کاری کردی واااای
ای و وای هاش تموم شد من سلامم بهش نکردم
نشست کنارم
گفت خوبی؟ دیروز نگرانت شدم
:گفتم چرا نگران شدی؟
گفت اخه… هممم اخه بچه هارو تنها فرستادی خونه
ما … مادرت طوریش شده؟
گفتم نه رفتم سر بزنم!
ساکت شد
دوباره گفت خوب کاری کردی به خودت برس
چیزی نگفتم دیگه داشت منو مقصر اعلام میکرد
نوشته: Mhrsl

@dastan_shabzadegan


نامه ای به همسرم (۲)

#دنباله_دار #خیانت

...قسمت قبل
از تو نپرسید از بچه ها نپرسید
من برای همیشه دختر لوس این خونه هستم وسایلو بردم تو اتاق، تو کمد قایم کردم با هم شام خوردیم نگران پدرم بود گفتم بابا امشب نمیاد گفت میره خونه عمو گفت باشه زیاد پیگیر نمیشد شاید میترسید دروغ ما لو بره !
برای او حتی خیال زنده بودن پدرم کافی بود زنده باشه و خونه عمو باشه!
قرص هاشو خورد من فکر کردم چطور میزاریم تنها بمونه؟
اگه قرص هاشو زیاد بخوره؟
اگه بیفته زمین؟
و هزار اگه دیگه از ذهنم گذشت.
بغلش کردم و گفتم مامان منو یادت نمیره؟
گفت چرا یادم بره بیست سال بزرگت کردم تو دختر لوس منی، داری گریه میکنی؟
زار زار گریه کردم برای اولین بار تو این روز
تو دلم گفتم آخه یکی بعد پانزده سال زندگی
منو فراموش کرد
بعد دوتا بچه منو فراموش کرد
پانزده تا بهار پانزده تا پاییز
حتی بچه هامم تا وقتی سیرن منو فراموش میکنن تو دلم گفتم و گریه کردم
مادرم گفت باز امتحانتو خراب کردی؟
تو دلم گفتم اره تو امتحان زندگی از یه زن باختم
و گریه کردم؛
مادرم گفت اشکال نداره دوباره بردار خودتو کشتی اشکامو پاک کردم گفتم مامان من فعلا میرم
اومدم خونه بچه ها خونه بودن!
مادرت نتونسته بود نگهشون داره میبینی؟
فقط جلوی تو ادای مادر بزرگه مهربونو در میاره پسره پرسید شام چی داریم؟
گفتم چیه؟ ننه بزرگت شام نداشت بهتون بده؟
از تو یخچال یه چیزی بردارین
چشاشون گرد شده بود!
چی به سر مامانه اشپزشون اومده بود؟
گفتن چی بخوریم؟
رفتم کنار اوپن از ظرف میوه موز برداشتم و داشتم میخوردم گفتم نمیدونم یه چیز پیدا کن موز بخور دوتا موز پرتاب کردم سمتشون!
موز میوه محبوب توئه همیشه باید تو خونه باشه من کی نشستم یه دل سیر موز خوردم؟
کی جلومو گرفته بود؟
خود احمقم من احمق با ایفای نقش زن صرفه جو! زن کدبانو! زن بساز! اصلا لجم در اومد یه موز دیگه خوردم
موزا تموم شده بود
بچه ها نگام میکردن دو تا لیوان شیر ،ریختم قرص خوابمو نصف کردم
تو هر دو تا ریختم هم زدم و دادم بخورن
گفتم موزاتونو بخورین برین بخوابین
مثل دوتا موش ترسیده بودن
رفتن خوابیدن و چه زود خوابشون برد شالمو باز کردم یه قرص برداشتم بخورم
ولی پرتش کردم نمیدونم یه جایی تو هال افتاد
از وقتی پدرم مرد بیشتر شبها قرص میخوردم به خاطر تو به خاطر بچه ها و به خاطر مادرت که واسه اینکه زیاد به پدرم سر نزنم خودشو دائم به مریضی میزد نتونستم مراقب پدرم باشم،
مادرم ناتوان شده بود و من کمکش نکردم!
خواستم عروس نمونه باشم مادر نمونه باشم همسر نمونه باشم؛ دختر خوبی برای پدرم نبودم
حالا این عذاب وجدان از صدقه سر تو و خاندانت نمیزاره شبا راحت بخوابم! همش قیافه ناراحت پدرم رو میبینم تو اوج مریضی
قرص که میخورم خواب نمیبینم
امشب نه امشب باید بیدار باشم
چراغها رو خاموش کردم رفتم توی اتاق کاش امشب نیای
لاله زنگ زد گفت ناهید چطوری خوبی؟ کجایی؟ گفتم خونه؛
گفت اومده؟ گفتم نه
گفتم به سهراب نگفتی که؟ گفت نه چیکار میکنی گفتم میخوام بخوابم ؛
گفت چیکار میخوای بکنی گفتم نمیدونم… و سکوت
سوالاش تموم شده بود و حالا نمیدونست چی بگه
گفتم خدافظ
سهراب شوهرش دوستته دوست ندارم بهت خبر بده
گرچه شک دارم به لاله که بهت نگفته باشه
پتو بالشتو انداختم تو هال؛ عادت داری تو هال
بخوابی من تو اتاق میخوابم چه خوبه که کنار هم نمیخوابیم
من مجبور نیستم امشب تحملت کنم!
به آینه نگاه میکنم به زن مو بلوند روبرو بدون آرایش رنگم پریده یه رژ قرمز میزنم رنگ خون!
دوباره زیبا میشم
به ناخن هام نگاه میکنم
من باید با این دستها چه کنم؟ باید ظرف بشورم؟ باید پیاز خورد کنم؟ باید کف دستشویی رو با حوله خشک کنم؟ باید به پای مادرت کرم بمالم؟
با هزار بدبختی خودم رو کنترل میکنم زندگی من کجا رفت؟ جوونی من کجا رفت؟ میشینم لبه تخت!
به تو فکر میکنم به اون زن فکر میکنم
شما مثل همون تروریستهای هستین که بمب انداختن وسط پاریس و مردم بیخبر رو تیکه تیکه کردن امثال شما همون قدر بی رحمن
اونا بدنها را هزار پاره میکنند و شما دلها رو و هر دو دزد شادی هستید دزد امید و دزد زندگی بله درسته یکی بمب انداخته وسط زندگی من وسط
خوش خیالی من!
یکی به قلب من شلیک کرد
شما هر دو ماشه را کشیدید!
خوابم برد
نمیدونم کی ولی خوابیدم
خواب پدرم رو دیدم
قبل مريضيش من بیست ساله بودم، پدرم شاد و سرحال بود مادرم هم
خواب دیدم از دانشگاه اومدم خونه پدر و مادرم سفره انداخته بودن
پدرم گفت آخرش اومدی؟ دیر کردی بابا من چه شاد بودم!
پدرم
بابا!
گفت پانزده سال منتظرت بودیم دیر کردی
توی خواب گریه کردم
گفتم بابا من میدونم تو مردی منو تنها گذاشتی پدرم خندید و گفت تو مارو تنها گذاشتی ولی عیب
نداره دیگه تنها نذار
گریه کردم و گریه کردم از خوشحالی گریه کردم
و بیدار شدم
چشمهام خیس بود
بچه ها رفته بودن مدرسه
یخچالو بهم ریخته ،بودن آشپزخانه کثیف




ی ب سوراخم بزنه کیرشو روی سوراخم گذاشت و شروع کرد ب فرو کردنش
حس تازه و جدیدی بود
زمین تا آسمون با خیار فرق میکرد
نرم بود و حسابی داغ
خیلی زیاد داغ بود
جوری که حس کردم اتیش ب سوراخم گذاشتن و لذت باور نکردنی بهم میداد
اون لحظه میفهمیدم چرا نگین عاشق کیره
با یکم فشار سعی داشت سر کیرشو وارد کنه
سر کیرش ب شدت کلفت بود و حسابی داشت دردم میومد
جوری که صورتمو بهم فشرده بودم و فقط دلم میخواست زودتر دردش تمام بشه
ولی دردش خیلی بیشتر شد جورک ی نفس عمیق کشیدم و سرمو دادم بالا و گفتم نمیتونم بسه
ولی مریم اهمیت نداد و بالاخره سرشو فرو کرد
و درد یه خورده کم شد و میشد تحمل کرد
وقتی سر کیرشو وارد کرد
مریم خیلی بلند گفت
جووووون کون تنگ به این میگن
من ک از شدت درد
سرمم درد گرفته بود ولی با این حرفش حشری میشدم
اروم شروع کرد ب تلمبه زدن
و من هرچی از لذت داغی کیر بگم کم گفتم
یکی از بهترین و عالی ترین لحظه های عمرم بود
داغی کیرشو روی دیواره های سوراخم حس میکردم
سوراخم ب شدت داغ بود و سوزش داشتم و قسمت تعجب آور اینکه
اون سوزش بهم لذت میداد
کسایی ک تجربه داشتن میدونن
سوزشی که از کلفتی کیرش میبردم لذت زیادی بهم میداد
از شدت لذت فقط نفسامو عمیق تر کرده بود و چشامو بهم فشار میداد و کل تمرکزم روی کیر مریم بود
مریم حسابی کونمو سفت گرفته بود و خیلی اروم و حرفه ای سعی میکرد بیشتر بهم فرو کنه
همون زمان متوجه ی دستای گرمی روی کیرم شدم که اروم میمالوندش
متوجه شدم که نگینه
راستشو بگم کیرم به شدت تحریک شده بود توی اون لحظه
نمیدونم چقدر گذشت یا چقد از کیرشو بهم فرو کرده بود
ولی ی لحظه متوجه مکث شدم
و مریم سرشو آورد نزدیک گوشم و گفت هر وقت ابت میخواست بیاد بهم بگو
میخواستم بگم باش
ک کیرشو یکم کشید عقب و دوباره محکم فرو گرد
ی آه بلند کشیدم و گفتم باش
دستای نگین جدا شد و متوجه دست مریم روی کیرم شدم
سرعت تلمبه ها متوسط بود و بیشتر انگار تمرکزش روی مالیدن کیرم بود
کیرمو سفت سفت گرفته بود و
حالت جق عقب جلو میکرد
کارشو واقعا بلد بود
از شدت لذت دیگه جلو خودمو نگرفتم و واضح ناله میکردم
نگینم ک داشت کمرو ماساژ میداد و دستشو تا پشت گردنم میاورد و قربون صدقم میرفت
حس خوبی بود و بهم عشق میداد
چند دقیقه ای تو کونم تلمبه میزد و کیرمو حسابی میمالوند
کم کم داشتم متوجه حس ارضا میشدم
ولی راهی برای اینکه نزارم بیاد نبود
از طرفیم دلم میخواست زودتر ب اوج لذت برسم
خودمو سفت کردم تا زودتر به حس ارضا برسم و تاثیرم داشت و بالاخره حس ارضا برام اومد
بلند گفتم آبم داره میاد
و چشامو محکم بستم
مریم ک انگار ی ادم دیگه شده بود کیرشو تا جایی ک تونست بهم فرو کرد و
اون لحظه سر کیرمو گرفت و ناحییه حساسی ک زیر سر کیرم بود رو میمالوند
قطره به قطره ابی ک ازم خارج شد رو با تمام وجودم حس کردم
لذتش ب قدری بالا بود ک از ارضام اولمم مطمئنم بیشتر آبم اومد
فقط آه میکشیدم و مریم با تمام قدرتش کیرمو گرفته بود و نگینم ناخوناشو روی کمرم میکشید
هرچی بگم از لذت این حس
کم گفتم
دیگه جونی برام نمونده بود
همون حالت روی شکم خوابیدم و کیر مریم از کون جدا شد
سر درد خفیفی داشتم و سوراخ کونم داغ بود و سوزش زیادی داشت
بدنم کوفته بود و حس پوچی و خالی بودن داشتم…
فقط یکی از دستای مریم رو روی کونم حس میکردم
و دستای نگینم روی کمرم ک اروم ناخوناشو میکشید
حس خوبی داشتم
لذت زیادی برده بودم
توی حال خودم بودم ک چنتا ناله عمیق از مریم شنیدم
نمیدونستم پشتم چ خبره و نای بلند شدن نداشتم ولی
مایع داغی رو روی کونم حس کردم
و مایه بعدی ک بلافاصله روی کمرم خالی شد
و متوجه شدم ک مریمم ارضا شده
آبش خیلی زیاد و هرچی می ریخت روی کونم تمام نمیشد و
اگر بخوام بگم
چیزی هست ک از کیرش داغ تر باشه مطمئنا آبش بود
ب قدری داغ و زیاد بود ک عرق کردم و حجم داغی زیادی رو روی کونم و گودی کمرم حس میکردم
و مریم بلافاصله بعد از آخرین قطره آبش کامل روم خوابید
وزن زیادی نداشت و تحملش برام خیلی راحت بود
هر دومون خیس عرق بودیم بدنامون داغ
کیر مریم ک حسابی کوچیک شده بود و لای کونم حسش میکردم و حس خوبی داشت
دلم میخواست اون لحظه فیس نگینو ببینم ولی نا نداشتم ک چشامو باز کنم!
ادامه دارد
نوشته: reza

@dastan_shabzadegan


د و خیارو عقب جلو میکرد
من که حسابی با دیدن این صحنه سیخ کرده بود و کیرم کاملا سیخ و سفت شده بود و میدونستم قراره منو بگاد ولی دلم میخواست قبلش یه کون حسابی ازش بکنم
میدونستم که این پوست و این کیر صورتی یه سوراخ بهشتی پشتش داره
از جام بلند شدم و بغلش کردم و ممشو میخوردم
دوتا خط جای عمل زیر سینش بود و سینشم به شدت سفت بود
کاملا میشد تفاوت سینه طبیعی و عملی رو حس کرد
ولی همیشه ممه بهم لذت خوبی میده
همون لحظه ک ممشو میخوردم ی لحظه نگاه پایین کردم
کیرامون روی هم قرار گرفته بود و میشد درازی کیر مریم و کلفتی کیر منو دید
چند ثانیه براش خوردم و بعد گفتم که روی تخت داگی بشه
بدون هیچ حرف و سخنی رفت و داگی شد
واقعا صحنه قشنگی بود
خیلی کاربلد و حرفه ای داگی کرده بود
پاهاشو از هم باز کرده بود و شکم و سرشو گذاشته بود روی تخت و کونش بالا
چیزی که میدیدم حرفی برا گفتن نزاشته بود
سوراخ سفیدش و تخمای صورتیش که از پشت اویزون بود
و اون زاویه کیرشم یکم جمع شده بود ولی نمای قشنگی داشت
نگین شروع کرد به لیز کننده زدن به کیرم و مالوندش تا حسابی لیز بشه
منم با انگشتم یکم لیز کننده به سوراخ مریم زدم و هی انگشت میکرد
انگشتم به راحتی میرفت و مشخص بود کونش رو حسابی گاییدن…
و بعد نگین ی کاندوم کشید رو کیرم و اروم سر کیرمو تنظیم کردم رو سوراخش
حجم کونش خیلی کم بود و همونطور که گفتم کون جمع جوری داشت واس همین اون صحنه زیاد برام جالب نبود
ولی اینکه یه شیمیل رو قراره بگاهم حس خوبی داشت
اروم سر کیرمو فرو کردم و خیلی راحت نصف کیرم وارد شد
و مریمم حتی یه نفس کوچیکم نکشید
با اینکه کون تنگی نداشت ولی فکر نمیکردم ک کیرم ک خیلی خیلی کلفته تاثیری روش نزار
دو طرف کون کوچیکشو گرفتم و شروع کردم ب تلمبه زدن
نگینم از پشت هی کونمو میمالوند و ضربه میزد
منم حسابی تلمبه میزدم تو کون مریم
وقتی کیرمو تا ته میدادم متوجه نفس زدناش شدم و بعدشم ناله هاش شروع شد
ولی لامصب کون جاداری داشت و باید تا دسته فرو میکردی تا یکم روش تاثیر بزاره
تلمبه هام سرعتش رفته بود بالا و حسابی تلمبه میزدم و همون لحظه موهاشو گرفتم و سرعتمو بیشتر کردم
واقعا حس خوبی بود
گاییدن ی شیمیل واقعی… چیزی که باور نکردنی بود و وجود همچین ژنتیکایی توی ایران برام غیر قابل باور بود.
چند دقیقه تلمبه میزدم و از شدت سرعت کمرم درد گرفته بود
دستای مریمو گرفتم و وزنمو انداختم رو بدنش و آروم فرو میکردم
همون لحظه ها متوجه شدم نگین داره انگشتشو بهم فرو میکنه
ولی هی که فرو میکرد متوجه بزرگی و حجمش میشدم
و مطمعنا خیار نبود…
اینقدر فشار داد ک ی لحظه احساس خیلی بدی کردم و حسابی ب کونم فشار آورد
و
یدفعه!!!
کوچیک کوچیک شد و کامل تو کونم بود
نمیدونستم واقعا چ چیزی رو بهم فرو کرد ولی حس خوبی داشت
بهتره بگم حس بی نظیری داشت…
تلمبه هامو ادامه میدادم و نگینم رفته بود و از جلو با ممه های مریم بازی میکرد
مشغول تلمبه بودم و از نگین و مریم لذت میبردم
ولی چیزی ک نگین بهم فرو کرده بود لذت بیشتری میداد
حس تازه ای بود حسی ک تا حالا تجربه نکرده بودمش…
و دیگه ب قدری بهم لذت داده بود ک تحمل نداشتم
کیرمو از مریم کشیدم بیرون
واو… صحنه خیلی خوبی بود
سوراخش باز باز بود و حسابی خیس بود)
مریمو از جاش سریع بلند کردم و خودم داگی شدم
با اینکه اون لحظه جلوی نگین ی حس خجالت برام اومد چون فقط نگین بود ک میدونست حس ب کونم دارم ولی شهوت تو کل وجودم رفته بود و گفتم
بکن منو…
مریم ک انگار خودش منتظر بود دوتا اسپنک رو کونم زد و گفت
نمیگفتی هم این کون رو میکردم
و متوجه شدم ی لحظه درگوشی صحبت میکنن ولی اهمیتی ندادم اون لحظه فقط دلم خیاری ک نگین باهاش منو میکرد میخواستم
اخه تنها تجربم از کون دادن یه خیار بود!
دوتا دست روی کونمو میمالوند و حس کردم یکیشون داره چیزی ک نگین وارد کونم کرد رو جدا میکنه
ی اسپنک از بغل ب کونم زده شد و مریم گفت شل کن تا بیاد بیرون
متوجه شدم ک نگین کونمو میمالونه و مریمه ک قراره درش بیاره
منم بدنمو شل کردم و بازم همون حس اول بزرگ شد و دردم اومد و بلافاصله کوچیک
ولی ب قدری تند از کونم درش آورد ک ی صدایی شبیه گوز برای اولین بار از کونم اومد و هر دوشون مخصوصا مریم با صدای بلند خندیدن
راستشو بگم حس خجالت داشت ولی با جمله مریم ک گفت این کون دلش کیر میخواد حسابی حشری تر شدم
وقتی اونو از کونم کشید بیرون ی حس خوبی داشتم
سوراخم داغ بود خیلی خیلی داغ بود
دقیقا مثل زمانی بود ک خوراکی تندی میخوریم
فقط تنها فرقش این بود ک ازش لذت میبردم
کنجکاو بودم ک بدونم چیه ک نگین بهم نشونش داد
یه بات پلاگ فلزی درشت بود
فکرشو نمیکردم این همه لذت برای این باشه
کسایی ک از آنال خوششون میاد یا میخوان تجربش کنن پیشنهاد میدم قبلش ی بات پلاگ استفاده کنن…
خلاصه بدون اینکه چیز


رین بود این دختر
میتونم قسم بخورم شیرین تر و جذاب تر از این آدم تو عمرم ندیده بودم
یه بوس از روی شرت به کیرم زد و هی روی رونم و روی کیرمو میبوسید و دستاشو روی رونم میمالوند
این کارش باعث شد حس عمیقی از شهوت وارد بدنم بشه و ناخواسته یه آه کشیدم
همون زمان نگین رو دیدم ک رفته بود پشت مریم و شرت مشکیو درآورده بود
و هی دستشو رو کون مریم میکشید و اسپنک میزد
با اینکه کونش کوچیک بود و عضله ای داشت
ولی صدای اسپنکا و اون حجم از سفیدی که از اون زاویه میدیدم بهم لذت میداد
بعد از چند ثانیه ک تو اون حالت بودیم مریم دو طرف کش شرتمو گرفت و کشید پایین
خودمو یکم از زمین جدا کردم و پاهامو به طرفش کشیدم که راحت دراره ولی شرتمو که به زیر زانوهام رسوند به طرف بالا فشار داد و پاهامو داد بالا
و پایین تخمامو آروم کرد تو دهنش و یه میک عمیق زد
وای خدا نمیتونم توصیفش کنم که چقدر حالت خوب و لذت بخشی بود
ناخودآگاه چشامو بستم و ی آه عمیق کشیدم
تخمامو خیلی محکم و سرعتی میک میزد و لذت و شهوت مثل چی بهم وارد میشد!
بخاطر اینکه کیرم جمع شده بود و لای رونم بود حتی حس ارضاهم برام اومد
دستمو بردم سمت سرش گفتم بسه ولی انگار هدفش ارضا کردن من بود
اهمیتی نداد و یکی از دستاشو از زیر زانوم برداشت و از بالا اورد رو سر کیرم
میتونست تو اون حالت بماله
چون سر کیرم بین رونام قفل بود و از طرفی کوچیک شده بود
واس همین از بالا فقط انگشتاشو زیر سر کیرم گذاشته بود و فشار میداد
واقعا نمیتونستم تحمل کنم یه آه بلند کشیدم و گفتم بسه لطفا
ولی حس کردم فشارش روی کیرم بیشتر شد و شروع کرد به لیس زدن تخمام
دیه چشامو بستم و هی تلاش میکردم ک ابم نیاد ولی حس ارضا اومد
اون لحظه نمیدونم از خجالت بود یه لبخند زدم و گفتم نگین آبم اومد‌…
چشامو بهم فشار دادم و انگشتای پامو سفت کردم و هر قطره که از کیرم میومد رو حس میکرد
نگین که مات و با تعجب نگام میکرد و تعجب کرده بود ک اینقدر زود آبم اومده( دیر ارضا نیستم ولی زود ارضا هم نیستم)
مریم لباشو از تخمام جدا کرد ولی پاهامو گفت بالا بگیرم
همون لحظه نگین چندتا دستمال آورد تا آبم که ریخته بود رو شکمم و لای پا رو تمیز کنه
واقعا نا نداشتم با اینکه هیچ کاری نکرده بودم ولی چنان ارضای شدید و لذت بخشی بود ک انگاری یه سکس عمیق کرده بودم
نگین دستمالو اورد و روی شکممو پاک میکرد یه نگاه بهم کرد و گفت خیلی زود اومد عجیبه!
یه پوزخند زدم و گفتم خودمم باورم نمیشه که یه دفعه هی مایه خنک رو روی سوراخ کونم حس کردم
ناخودآگاه یه آه کشیدم
مریم یه مایع خنک به سوراخم زده بود و با انگشتش میمالوند
حس خوبی داشت مخصوصا توی اون لحظه ک بدنم مثل آتیش بود و ی مایه خنک و سرد رو به سوراخم زده بود
کیرم اون لحظه خوابیده بود و اندازه ی خرما شده بود ولی با این کار مریم میشد یه لذتایی برد
مریم انگشتشو روی سوراخم میمالوند و آروم می خواست فرو کنه
منم چشامو بسته بودم و خودمو شل گرفتم تا انگشتش راحت وارد باشه
لامصب موقع مالوندن سوراخم نفسای داغشو به تخمام و کیرم میداد
و بعد متوجه شدم که زبونشو روی سوراخم میکشه
لذت میبردم ولی تاثیر زیادی روم نداشت چون به این کار عادت داشتم
فقط تنها فرقی که داشت این بود که زبونش واقعا داغ بود
به قدری داغ بود ک میتونستم حسش کنم روی سوراخم(درحالتی که خودم بدنم داغ بود)
چشام همچنان بسته بود و سعی داشتم و میخواستم ک زودتر کیرم سیخ بشه
میخواستم دستمو ببرم سمت کیرم که مریم نزاشت و خودش سر کیرمو گرفت و شروع به مالیدنش کرد
البته که فقط اون لحظه یه سر ازش مونده بود
تنها بدی که کیرم داره اینکه موقع خواب به شدت کوچیک میشه نمیدونم چرا ولی میشه اندازه یه خرما
اینو بارها از نگین شنیدم که راجبش بهم میگه…
خلاصه
مالیده شدن کیرم توسط مریم حس خوبی داشت و کم گم داشت جون میگرفت که متوجه مکث و کم شدن سرعت لیسیدن مریم و مالوندمش شدم
چشمامو باز کردم
دیدم نگین پشت سرشه و خودشو عقب جلو میکنه
اول فکر کردم ادا در میاره ولی بعد که دقت کردم دیدم خیاری ک باهاش منو میکنه رو حالا داره کون مریمو میگاد
و باز چشامو بستم
چند لحظه ای تو همون حالت بودیم که مریم ازم جدا شد و می خواست بلند بشه
سریع چشمامو باز کردم و فقط نگاهم روی مریم بود و میخواستم ببینم چی لاپاش داره
وقتی کامل ایستاد برا چند لحظه دهنم باز موند
یه کیر سفید صورتی
همیشه فکر میکردم رنگ کیرم خیلی روشنه تا اینکه اینو دیدم…
کیرش بلند بود خیلی از مال من بلندتر بود ولی بدنه لاغری داشت و برعکس بدنش سر کیرش بود که خیلی کلفت بود…!!
قشنگ میشد تفاوت رو دید…
با اینکه تا اون لحظه تجربه نداشتم ولی واقعا از کیرش خوشم اومده بود
کیر تمیز خوش فرمی بود بدون یه مو یا ی جوش…
من که مات کیرش بودم ولی اون شروع کرد به درآوردن سوتینش و نگینم که همچنان پشتش بو


صبی بودم که چه جوری و نکنه فریبش بدن و سرکاری باشه و اتفاقی بیفته
یکم با جدیت گفتم نگین بگو چجوری پیداش کردی از کجا که حرفمو قطع کرد…
نگین: نگران نباش، فکر همه چیو کردم و کاملا خیالت راحت باشه و لطفا لطفا لطفا ازم نپرس ک چجوری پیداش کردم؛ خودم به وقتش بهت میگم
یکم استرس داشتم ک نکنه فقط سرکاری باشه و درآینده اتفاقی ییفته
و گفتم نگین من باید بدونم!
که باز حرفمو قطع کرد و گفت خودم همه چیو اوکی کردم فقط تو اوکی هستی؟
چند ثانیه تو فکر بودم که گفت: مگه نگفتی پیدا کن سکس میکنیم!
اون لحظه واقعا شوک شده بودم
همه تجربیات سکسم و کارام و تموم اتفاقات زندگی سکسیم تا اون لحظه فقط با نگین بود
اینا به کنار
سکس خصوصی ترین کاریه ک میشه با ی نفر کرد و ما الان میخوایم یه نفر دیگه هم به تخت خوابمون اضافه کنیم
توی این فکرا بودم ک نگین نشست کنارم و گفت:
عزیزم میدونم خیلی عجیبه و استرس داری و خجالت میکشی…منم همین حسو دارم ولی برای اینکه فانتزیمون ب حقیقت تبدیل بشه باید انجامش بدیم
مطمئن باش تهش هردومون راضی هستیم و لذت میبرم و …
نگین چند دقیقه ای باهام حرف زد و کمی ارومم کرد ولی بازم قانع نشده بودم ولی ی حس شهوت کوچیک درونم ب وجود اومده بود و همون کار خودشو کرد و اوکی رو به نگین دادم
نگین که بعد از شنیدن اوکی من سر از پا‌ نمیشناخت
گوشیو برداشت و رفت بیرون و چند دقیقه ای مشغول صحبت بود
وقتی اومد گفت بفرما اینم عکسش
توی عکس زیاد چیزی از اندامش مشخص نبود چون پوشش کاملا با حجاب بود
قدش تقریبا اندازه نگین بود اندامشم همونطور ک گفتم زیر اون پالتویی که پوشیده بود مشخص نبود ولی چهره لاغر و معصوم و بیبی فیسی داشت
و ظاهرا اسمش مریم بود و 24 سال سن داشت
ولی چیز دیگه ای در رابطه با دختره بهم نگفت که چجوری آشنا شدن و داستانشون چیه
خلاصه برنامه برا آخر هفته بود توی خونه ولی با اصرار من قرار شد بریم هتل
چون اعتمادی نداشتم و نمیخواستم جامون رو پیدا کنه
از ساعت هشت شب تا هشت فردا صبح ی اتاق دو تخته گرفته بودم
ولی به مریم خبر داده بودیم که ساعت ده بیاد
هم بتونیم حاضر بشیم و هم یکم فاصله باشه
خلاصه آخر هفته رسید و قبلش حسابی به خودمون رسیده بودیم
من که خودم واقعا از جوش و مو روی بدنم متنفرم و همیشه شیو میکنم و تمیز خودمو نگه میدارم هم بخاطر بو و هم بخاطر مسائل بهداشتی و پزشکی
ولی با این وجودم بازم تا جایی که میشد شیو کردم
و نگینم ک طبق معمول همیشه شیو و تمیز…
ساعت هشت بود که رسیدیم هتل و با مهماندار هتل هماهنگ کردم ک خانومی با فلان مشخصات میاد
رفتیم بالا و نگین کامل و تکمیل اومده بود
از لیز کننده و تاخیری و سر کننده بگیر تا کاستوم، دستمال شرت و حوله😅
حتی رو دشکی هم آورده بود
خلاصه
نگین یه کاستوم سفید خیلی خوشگل که اولین بار بود تو تنش میدیدم
جوراب شلواری توری سفید شرت بندی با ی دامن توری سفید تا روی لمبه های کونش
سوتین سفید ک از پشت کمرش حسابی بند بندی بود
و
موهای مشکیش رو باز کرده بود و حسابی با اون چشما دلبری میکرد
من ک سر از پا نمی شناختم و حسابی براش سیخ کرده بودم که زنگ اتاق رو زدن
ی استرس و ی شهوت عمیق وارد بدنم شد و برعکس من
نگین ک انگاری چند بار دیده بودش…
بدون استرس و خیلی راحت درو باز کرد و شروع به روبوسی و خوش آمد گویی کرد
دقیقا همونی بود ک تو عکس‌ دیدم حتی با همون لباسا! صدای خیلی نازک و اروم یه سلام داد و نگین راهنماییش کرد به اتاق
از هیجان و استرس و شهوت کیرم کاملا شق بود و یکمم عرق کرده بودم
که درو باز کرد و وارد شد
وای خدا حتی از دیدنشم میتونستم لذت ببرم!
پوست سفید سفید سفید به قدری سفید بود ک میدرخشید…
یه کاستوم مشکی پوشیده که روی اون بدن سفید خودنمایی میکرد
و اولین جایی ک نگاه کردم وسط پاهاش بود
و یه برآمدگی کوچیک داشت
واقعا باورم نمیشد ک ی شیمیل از نزدیک دیدم و قراره باهاش سکس کنم
از بدنش بخوام بگم دقیقا برعکس نگین بود
کون فندقی جمع جور و سینه های درشت و خوش فرم
از نظر چهره هم به سنش میخورد
موهای شکلاتی رنگ شو باز گذاشته بود و حالت خمار نگاهم میکرد…
من که همینجوری کپ کرده بودم
ک نگین خندید و رفت سمتش و شروع به بوسیدن هم کردن
دیدن این صحنه شهوتمو چند برابر کرده بود و لذت میبردم
نگین و مریم حسابی لبای همدیگه رو میخوردن و عشق بازی میکردن
نگین دائم دست روی سینه هاش و دستاش میکشید و مریم هم کون نگین رو با فشار زیادی می چلوند
ولی من کل حواسم پیش مریم بود و متوجه بودم ک دائم برجستگی لای پاش بیشتر میشه
یه چند دقیقه همونجوری بودن ک نگین دست مریمو گرفت و اورد سمت من
ی نگاه به نگین کردم ک با اشاره دست گفت دراز بکش…
به کمر روی تخت خوابیدم و میخواستم شرتمو درارم ک مریم نزاشت و با اون صدای معصوم و ارومش گفت در نیار
صورتشو نزدیک کیرم کرد
وای خدا خیلی کیوت و شی


لذت های پنهان (۱)

#آنال #شیمیل #تریسام

ن همیشه آرزوی ی زندگی منحصر به فرد رو داشتم
زندگی که دغدغه ای درباره همسرت نداشته باشی، وقتی پاتو از خونه میزاری بیرون خیالت از همه چیز راحت باشه،
داستان من و نگین از دانشگاه شروع شد
ترم سه بودم، یعنی یک سالی از شروع دانشگاهم میگذشت که با نگین آشنا شدم
ی دختر با تموم مشخصاتی ک من میخواستم
ی دختر کامل و ایده آل برای زندگی و آینده
از اون دسته پسرا نبودم و نیستم ک بخوام برای استفاده و گذروندن وقت با کسی در ارتباط باشم
خلاصه که منو نگین پنج سالی باهم بودیم و توی سن 25 سالگی عقد و یک سال بعدش عروسی والان سه سالی هست که زن و شوهر هستیم
من اواخر 29 سالگی هستم و نگین اواخر 27
من ب شدت حشری و داغ هستم
جوری که اولوتیم تو زندگی سکس هستش
و شانس خوبی که دارم اینکه نگین از من بدتره
ی دختر فوق حشری، جوری هستش که گاهی وقتا شک میکنم هورمون جنسیش استروژن باشه
میتونم بگم از من حشری تر و خیل خیلی داغ تره
خلاصه
زندگی جنسی ما توی لول بالایی هستش جوری که تموم فانتزی هایی ک داریم رو انجام میدیم تموم کارایی ک برای لذت بخش تر کردن ی رابطه میشه انجام داد رو ما اجرا کردیم
و
من واقعا خوشحالم که میتونم این همه حس و لذت رو تجربه کنم
همیشه قبل سکس عشق بازی طولانی انجام میدیم یا پورن میبینم یا شاهد عشوه و دلبری های نگین با کاستوم های فانتزی ک داره هستم
از نگین بخوام بگم: رنگ پوستش سبزه گندمی،قد متوسط تقریبا 163،2، موهاش مشکی اندامش تقریبا خوبه یعنی لاغر نیست و تپلم نی یه چیزی بین این دوتا
انگشتای دست و پاش کشیدس و یکم شکم موقع نشستن داره
و سینش که کاملا صافه😅 نمیشه اسمشو گذاشت ممه درولی برعکس
کون گوشتی و پهنی داره
کونش تیز و رو به بیرون نیست
از نظر عرضی پهنه
و رون و ساق پاش به کونش میاد
و صورتش که کشیده و روباهی و چشای خوشگل و سکسی داره
از خودم بخوام بگم اسمم رضا، پوستم سفیده ولی ی جوری که نوک سینم و کیرم یکم رنگ کالباسی داره
قدم 178 و باشگاه میرم ولی در حدی نیست ک کاملا عضلانی باشم و فقط در حدی ک زیر لباس بدنم خوبه و کلی بگم ی بدن ایده آل معمولی
کیرم
سایز 15 زیاد کشیده نیست ولی ب شدت کلفته…
همونطور ک گفتم من و نگین سکس رو اولویت میدونیم و هر فانتزی و کار یک باعث لذت بشه رو انجام میدیم
به لطف نگین و انگشت کردناش موقع سکس
و
لیسیدن سوراخ کونم
میشه گفت ی مدت از طریق کون تحریک میشدم و همین تحریکا و لذتا و کرم ریختنای نگین ب جایی رسید که نگین با ی خیار کوجیک فرو میکرد ب کونم…
بعد از ی مدت ب حدی رسیده بود ک هم با سکس کردن ارضا میشدم و هم با فرو شدن خیار به کونم
و نگینم هردفعه حرکت جدیدی میزد ک دیگه خیارو میگرفت جلو کصش و پشت من می نشست و حالت تلمبه زدن خودشو عقب جلو میکرد
ایرادی در این کار نمی دیدم و نمی بینم بالاخره هر کس یه فانتزی داره و با تجربه کردن ی سری کارا به ی سری حسا و پوزیشنا علاقه مند میشه
من هیچوقت تجربه اینکه مفعول باشم رو نداشتم…
به لطف نگین اینو تجربه کردم و ازش لذت میبرم
داستان:
نگین مدتی بود که قبل از سکس پورن های شیمیل(دوجسنه) میدید و خیلی هم با این کار تحریک میشد
محتوای فیلم
شیمیلی بود ک مرد و زن رو باهم میکرد
و نگین از دیدن این فیلما خیلی لذت میبرد و گه گاهی با خنده و ب شوخی میگفت که دلش میخواد سکس با دوجنسه رو تجربه کنه
من نه خوشم میومد از این نوع پورن ن حرف نگین رو جدی گرفتم
چون نگین برعکس خونه که خیلی حشری و سکسی و بی حیا هست
بیرون خونه ی دختر کم رو خجالتی آرومه و تنها دوستش ی دختری به نام سمیرا ک همسن خودشه و مطلقس و طبقه بالا زندگی میکنه
و با شناختی که از نگین طی این چند سال دارم میدونم که هرچیزی رو بخواد ب دوستش میگه
ولی راجب مسائل جنسی و زناشویی صحبتی نمیکنه
خلاصه گذشت و نگین روز ب روز بیشتر از فیلمای پورن شیمیل میدید و جوری شده بود ک موقع سکس وقتی میکردمش دائم میگفت دلم میخواد زیر شیمیل باشم و این صحبتا…
ی شب گفت اگر کسی باشه قبول میکنی ک باهاش سکس داشته باشیم؟
منم ک مطمعن بودم همچین چیزایی توی کشور ما وجود نداره، واقعانم دیدگاهم همین بود چون ندیده بودم ن از کسی شنیده بودم
گفتم آره چرا که نه
یکم جدی تر شد و گفت رضا یعنی اره؟؟
ی پوزخند زدم و گفتم تو پیدا کن
سکسم میکنیم
ی نگاه جدی کرد و گفت خب باشه…
حدود یک هفته تا ده روز گذشت و نگین با خوشحالی و هیجان اومد سمتم و گفت رضا پیدا کردم!
منم که کلا قضیه رو یادم رفته بود
با خنده گفتم چیو عزیزم؟
گفت شیمیل!!
اون لحظه واقعا حرفی واسه گفتن نداشتم
چون وجود دوجنسه و شیمیل رو توی ایران ی چیز غیر ممکن میدونستم چون ندیده بودم نه شنیده بودم از کسی
گوشیو گذاشتم کنار و با تعجب گفتم
نگین شوخی میکنی؟
لبخندشو بیشتر کرد و دستاشو بهم گره زد و گفت دروغم چیه عزیزم؟
قراره ی سکس داغ سه نفره داشته باشیم
یکم ع




منو ببینه شر بشه
هما. اون اصفهان هستش کجا بیاد
هانیه. اومد بزن ناکارش کن دیش با من
با هم خندیدیم هانیه گفت با اسنپ میرم غذا هم میگیرم میارم
بعد رفتن هانیه ما هم دست به کار شدیم تو چند ساعت بیشترش رو جمع کردیم آخرای کار بود که دوست هما تماس گرفت گفت نزدیک خونتم دارم میام اونجا
مهران. کیه هما این دوستت
هما. قبلا با هم همسایه بودیم که همچنان با هم در ارتباطیم یه پلنگی واسه خودش
مهران. میشه روش کار کرد
هما. جون دیگه چرا نشه عزیزم
مهران. من عرق کردم پس بزار برم حموم
هما. از زیر کار در نرو وایسا تموم شه بعد چرا هولی جورش میکنم
در حال صحبت بودیم که صدای آیفونشون اومد
راستشو بخواین یه حالی شده بودم هم هیجان داشتم هم استرس
بعد چند دقیقه در واحد زدن هما رقت در باز کرد حق با هما بود یه زن قد بلند هیکلی با یه شلوار چسبون جین با یه کت زنونه بدون شال و کلی هم چیز میز به خودش آویزون کرده بود
هما. بفرما ستی جون بیا بیا داخل
بعد سلام علیک خوش بش دوتا خانوما هما رو کرد به من که با یه شلوارک و یه تاپ وسط پذیرایی بودم و داشتم نگاهشون میکردم گفت ایشون آقا مهران هستن دوست هانیه و ایشون هم ستایش جون هستن دوست بنده
ستایش رو کرد به من با هم سلام علیک کردیم پیش قدم شد دست دراز کرد منم باش دست دادم
ستایش. چه خبره اینجا چیکار میکنی مگه سال اجارت الانه تو که پاییز اومده بودی
هما ماجرا رو بهش گفت
ستایش. ای وای خیلی ناراحت شدم الان هانیه کجاست
هما. رفته جمهوری خرید
بشین رو مبل ستایش جان
تقریبا همه رو جم کرده بودیم به جز اتاق خوابی که تخت توش بود
هما و ستایش کلی با هم حرف زدن ستایش کلی دلتنگی میکرد براش که داری میری دلم تنگ میشه برات منم داشتم نگاهشون میکردم
هما. مهران جان دستت درد نکنه برو دوش بگیر عزیزم
منم تشکر کردم بلند شدم رفتم تو اتاق خوابشون و لباسامو در آوردم رفتم حموم در حال شستن خودم دل تو دلم نبود که واقعا میشه این شاه کوس رو زمین بزنم یک ربع بیست دقیقه ای از رفتنم گذشته بود که کارم تموم شد شیر آب بستم حوله پشت در آویزون بود برداشتم در حال خشک کردن خودم بودم که سر صدای از اتاق میومد خودم خشک کردم حوله رو دور خودم پیچیدم در باز کردم
ای جانم هما و ستایش لخت رو تخت بودن داشتن با هم خنده و شوخی میکردن
با سروصدای من هما برگشت سمت با
هما. بیا مهران جان که کلی ازت پیش ستی تعریف کردم
مهران. ای جانم شرمنده کردی
ستایش. هما انقدر گفت که وسوسه شدم
مهران. امیدوارم از پس تعريف های هما بر بیام
هما. اومد سمتم دستم گرفت کشید سمتش پام گذاشتم رو تخت که برم بالای تخت هما حوله رو کشید از کمرم باز شد کون لخت شدم دراز کشیدم وسطشون
چه سینه های داشت درشت سر بالا پوستشم سفید سفید دو تایی با من مشغول بودن من داشتم سینهای ستایش رو میخوردم عالی بود هما هم داشت ساک میزد هفت هشت دقیقه ای بود که مشغول بودیم ستایش گفت هما خوب خیسش کن دارم میام بالا
هما. آمادست عزیزم بپر بالا
ستایش هم سری رفت نشست رو کیرم خیلی آروم کامل فرستاد تو کوسش چقدر داغ بود
منم سینه هاش گرفتم چه باسن پهنی داشت داشت رو کیرم قر میده چشماش بسته بود سرش بالا گرفته بود داشت آه اوه میکرد
هما هم اومد سمت من شروع کرد لب دادن حدود نیم ساعت مدلهای مختلف سکس کردیم هر موقع داشت آبم میومد میکشیدم بیرون و صبر میکردم تا حسم بره و دوباره شروع میکردم موقع گاییدن هما بود که ارضا شدم ریختم رو شکمش توی تقریبا 15 ساعت 3 بار سکس کرده بودم و دیگه توانی نمونده بود برام
ساعت نگاه کردم شیش نیم غروب بود
گشنم شده بود
گوشیم برداشتم دیدم هستی 3 بار زنگ زده و پیام داده کجایی بیا خونه
جوابش ندادم گوشی رو انداختم یه گوشه
دخترا خودشون تمیز کردن رفتن حموم بعد اونا منم رفتم
بعد حموم هما گفت هانیه زنگ زده شام چی بگیرم ولی ستی اجازه نداد گفت بریم با هم بیرون شب هم بریم خونش بخوابیم اینجا سخت تونه
من هم قبول کردم با ماشین هانیه رفتیم بیرون و هانیه هم اومد به رستوران که موزیک زنده هم داشت کلی بهمون خوش گذشت تا ساعت 12 شب طول کشید بعد رفتیم خونه ستایش ظاهرا از شوهرش طلاق گرفته بود و یه شوگر داشت
انقدر خسته بودیم که زود خوابیدیم
من ستی رو تخت و دوتا خواهرا هم تو پذیرایی خوابیدن
دو سه روز طول کشید تا هما جم کنه و هانیه خریداش تموم کنه
ما هم دیگه تو خونه ستایش جم بودیم و سکسهای چهار نفره زیادی انجام دادیم
بعد برگشت از تهران دیگه پاتوقم شده خونه هانیه و سکس با دوتا خواهرا
امیدوارم که از دستان تخیلی و ساخته ذهن من خوشتون اومده باشه
نوشته: Morteza

@dastan_shabzadegan


حسابی پرم کرد عالی بودی ولی من سیر نشدما حواست باشه ها من بازم میخوام
مهران. چقدر شما خواهرا شهوتی هستین
هما. کیر خوب نیست. هستا سخت گیر میاد
هانیه همچنان داشت تلمبه میزد
هانیه هم لرزید ارضا شد افتاد بغلم
دوتایی رو بازوهام خوابیدن کلی نازم کردن بوسیدنم و دوتایی داشتن کیرم میمالیدن
هما. مهران
مهران. جانم هما جان
هما. من دوست دارم داگی منو بکنی
هانیه. منم میخوام
مهران. کسی از نمیپرسه چی میخوام
هما. اون که معلومه همه مردا یه چیز میخوان اونم کونه
مهران. با ذوق خنده احسنت قربون آدم چیز فهم
هانیه. حالا کی خواست بده الکی خوش نباش
هما. اگه بتونی امشب این خارش منو این شهوت منو خاموش کنی قول میدم بهت فردا بهت کونم بدم
هانیه. میتونی بدی یا نه قول الکی ندی
مهران. لابد میتونه بده دیگه تو چیکارش داری
دوتایی قمبل کنی میخوام با هم بکونمتون
دوتا کون و بدن شبیه هم کونای درشتی دارن از هما شروع کردم کس هما رو هم با دست ورزش دادم یه بیست دقیقه داگی کردمشون و هر دوتا رو ارضا کردم البته اونا هم خیلی کمک کردن
نفس زنان افتادم رو تخت اشاره کردم که بخورین برام دوتای افتادن رو کیرم حسابی ساک زدن برام داشتم حال میکردم خدایی رو ابرا بودم باز هما نشست رو کیرم تند تند شروع کرد به تلمبه زدن یه چند دقیقه تلمبه زد دیدم خسته شده برش گردوندم پاهاش گذاشتم رو شونه هام و شروع کردم به تلمبه زدن هما داشت از ته گلوش ناله میکرد زوزه میکشید منم دیدم خیلی شهوتیه بی رحمی براش تلمبه زدم چشماش درشت کرد بود از بی رحمی تلمبه زدن من و داشت ناله میکرد کم کم چشماش رفت بالا و از خود بی خود شد ارضا شد بی حال افتاد رو تخت
دیدم هانیه هم همین مدلی خوابیده که یعنی بیا بکن توش اونم به همین شکل گاییدم هما هم اومد کمکم دوتای هم رمان با هم ارضا شدیم آبم ریختم رو سینه های هانیه
هما کیرم کرد دهنش و باقیمانده آبم خورد و رفت شروع کرد به لیسیدن آب من از روی سینه های هانیه همه رو تو دهنش جم کرد رفت سمت دهن هانیه انگار نصب آبم ریخت تو دهن خواهرش با هم داشتن از هم لب میگرفتن
من بلند شدم رفتم تو حموم اونا هم بعد چند لحظه اومدن چون حموم کوچیک بود سریع اومدیم بیرون یه سکس عالی کرده بودیم با هم بعد این که خشک کردیم رو تخت دراز کشیدم هما ازم تشکر کرد گفت خیلی وقت بود همچین سکسی نداشتم
مهران. از کی یعنی
سکس داشتما ولی از وقتی که فهمیدم شیشه میکشه دیگه هیچ حسی نداشتم فقط اون میکنه تمام ارضا شدن نداشتم
امشب خدا تو رو رسوند
هما. بخوابیم من دیشب نخوابیدم
منم انقدر راه رفته بودم خسته بودم
با هم خوابیدیم تا صبح که با صدای گوشی هما از خواب بیدار شدیم
پدر شوهرش بود که جریان چیه
هما یسری توضیحات داد گفت دیگه نمیتونم ادامه بدم هم بیکار شده هم اعتیادش زیاد شده همش در حال کشیدن شیشه هستش دیروز انقدر کتکم زد امنیت جانی ندارم دیگه
بابای پسره گفت دخترم یه مدت جم کن برو پیش مادرت اینا تا من اینو ببرم کمپ ترکش بدم هزینه هاتم میدم نگران نباش من میدونم پسرم مقصره تو دختر خوبی هستی ما پیشت شرمنده هستیم
یه کم حرف زدن قطع کردن
با هم سلام خوش بش کردیم
هانیه. هما خر حرفاش نشی همین امروز باید جم کنیم وسایلات رو بدیم بار بری ببره تو هم با ما میای
هما. بیام اونجا سر کی آوار شم
هانیه. وسایلت رو ببر خونه بابا
خودتم بیا پیش من مهران
من با تعجب برگشتم سمتشون
هانیه. چیه تعجب کردی
از این به بعد باید دوتامون بکنی ناز کنی کیرت از تح میبرم فهمیدی
مهران. خودت بریدی دوختی چی بگم
من وسطشون خوابیده بودم هر سه تا از دیسب لخت بودیم
شاشم گرفته بود کیرم داشت میترکید از شاش بلند شده بود
هما. گفت این چی میگه سر صبح
دوتا خواهر دوباره افتادن روم شروع کردن به لب گرفتن هما رفت پایین شروع کرد ساک زدن گفتم بزارین برم دستشویی
هما زد رو شکمم گفتم بمون حالا
یه سکس توپ با هم کردیم بلند شدیم صبحانه خوردیم
هانیه. هما کارتن داری وسیله ها رو جم کنیم
هما. آره دارم ولی عجله نکن
هانیه با صدای بلند سر هما داد زد حتما میخوای جنازت بمونه رو دستمون این همه آدم طلاق گرفتن چرا اینقدر میترسی بابا دختر یارو معتاده اونم شیشه خوب بشو هم نیست چرا انقدر مقاومت میکنی
مهران. راست میگه هانیه هنوز جوونی میتونی یه زندگی جدید شروع کنی سنت بره بالا دیگه دیر میشه بعد
هما. سخته برام نمیتونم تصمیم بگیرم فرصت میخوام
هانیه. دیگه داری زر میزنی کجاست کارتن ها
هما. تو انباری
هانیه. برو بیار شروع کنیم
مهران جان کمکش میکنی
بلند شدم
هانیه. بلند شو هما
دوتای رفتیم تو انباری یه سری کارتن موز داشت و یه سری سبد پلاستیکی آوردیم تو واحد
هانیه لباس تنش کرده بود گفت میرم یه سر تا جمهوری یه سری خرید کنم شما کابینت ها رو جم کنید شب من میام الباقی رو کمکتون میکنم
هما. باشه مراقب باش
مهران. شوهر هما نیاد


از همیشه کلفت تر و بلندتر شده بود
حدودا هفت هشت دقیقه ای بود که داشتم با همکاریه هانیه داشتم تلمبه میزدم خیلی داشت این سکس یهویی بهم لذت میداد و نزدیک بود آبم بیاد که هانیه داد زد بزن بزن تند تند منم با حداکثر توان تلمبه زدم هم زمان با هم ارضا شدیم آبم ریختم رو کمرش هانیه داشت میلرزید کمکش کردم تا بشینه رو توالت فرنگی کم کم آروم شد
هانیه. مرسی مهران عالی بودی ماشالله کیرتم خوبه جرم داد
مهران. مرسی عزیزم ولی کارت درست نبود تو زن محمد بودی من دوس…
باز افتاد تو حرفم گفت بودم الان کجاست منو تنها گذاشت رفت من که نمیتونم تا آخر عمرم سیاهش بپوشم منم نیاز دارم تازه یه جور حرف میزنی انگار هیچ وقت دوتایی با هم یه خانوم نکردین
به چیزی اشاره کرده بود که بارها دوتایی من محمد با هم این کار کرده بودیم
سکوت کردم
گفت خوبه برم به غریبه ها بدم پشت سر دوستت مردم حرف بزنن
خودت پس بکن تا دست کسی بهش نرسه
مهران. یعنی توی این مدت ازش استفاده نکردی
هانیه. به روح محمد قسم نه نزدیک دوساله رنگ کیر ندیدم تا امشب
هما. بچه ها بیان شام رسید
مهران. اوه اوه آبرومون رفت
هانیه. منو هما چیزی از هم پنهون نداریم اونم چند وقته به شوهرش نمیده راستش بخوای میترسه پیشش بخوابه چون شیشه میزنه چند روز پیش میگفت دارم دیوونه میشم بدون کیر
امشب باید جور هردوتا رو بکشی عزیزم بشور خودت بیا بیرون
از حموم رفت بیرون گفت من لباسات میبرم بیرون خودم لخت میشینم تو هم لخت بیا به هما هم میگم لخت شه
مهران. هانیه زشته روم نمیشه لااقل بذار کم کم شرایط عادی شه بعد
هانیه. شرتت رو میزارم بپوش بقیه رو میبرم
در بست رفت منم خودم شستم در حموم باز کردم رفتم تو اتاق بیشعور حوله رو چرا برد
صدا زدم هانیه حولم بیار
در باز شد هما دست به حوله اومد تو
چشماش به کیرم بود
هما. بفرمائید آقا مهران
جووووون چه نازه این
چقدر این دوتا خواهر بی حیا بودن من داشتم از خجالت آب میشدم اومد سمتم دستش دراز کرد کیرم که خواب بود گرفت لبش گذاشت رو لبم یه بوس کرد گفت بیا شامت بخور قوت بگیری که خیلی کار داریم با این سالار
یه تکونی به کیرم داد رفت بیرون
تو دلم گفتم مهران انگار با سر افتادی تو عسل امشب
خودم خشک کردم شورتم پام کردم حوله رو دور خودم پیچیدم رفتم بیرون
هانیه فقط شورت تنش بود و رو میز نشسته بود هما هم سرافونش در آورده بود با شرت کرست نشسته بود منم بهشون ملحق شدم شروع کردیم به خوردن شام
بعد شام سریع هما چایی آورد گفت بخورین غذا روغنی بود
چایی خوردیم
هانیه. هما قرص تاخیری داری یکی بده مهران بخوره که تا صبح باید دوم بیاره
هما. ای به چشم
هما و هانیه هر دو کاملا شبیه هم بودن و هیچ فرقی با هم نمیکردن فقط دست هما با کمربند سیاه کبود شده بود مشخص میکرد همه چیزشون یکی بود حتی سایز موهاشون و سینه هاشون خیلی سخت بود تشخیص دادن
هما قرص داد بهم با یه لیوان آب گفتم نیازه واقعا
هانیه یعنی واقعا بدون قرص از هردوتامون بر میای
هما. بخور بخور نمیشه ریسک کرد
منم خوردم
دوتا خواهرا میز جم کردن به منم تعارف کردن بشین تو پذیرایی برام میوه آورد میوش زیاد جالب نبود هما معذرت خواهی کرد بابت میوه
یه نیم ساعتی نشستیم کیرم بعد خوردن قرص بلند شده بود
بعد تمیز کردن آشپزخونه و خوردن میوه ساعت حدودا یازده شب شده بود هما که انگار آتیشش تندتر بود از هانیه گفت بچه ها بریم بخوابیم
هانیه. انگار وضعیت خیلی خرابه ها
هما. بله دیگه تو حموم خودت سبک کردی یه تعارفم به این دلسوخته نکردی الان کری هم میخونی پاشین پاشین بریم بلند شد رفت سمت کلید برق که خاموش کنه
گفتم میشه یه کلید بزاری پشت در شاید شوهرت برگرده کلید بندازه نتونه بیاد تو
هما. آفرین فکر خوبیه شما برین تا من بیام
من هانیه رفتیم رو تخت فورا هانیه شروع کرد ازم لب گرفتن
از این همه بی تعارف بودنش و راحت بودن با من تعجب میکردم
بعد چند لحظه هما با یه پارچ آب با لیوان اومد داخل گذاشت رو عسلی پرید رو تخت رفت سمت کیرم شروع کرد به ساک زدن
منم سعی کردم خجالت بزارم کنار شروع کردم به همکاری و لب گرفتن از هانیه و دستمالی سینهاش یه چند دقیقه ای گذشت هما حسابی برام ساک زد و بلند شد نشست رو کیرم با یه آه بلند و کش دار شروع کرد به تلمبه زدن خیلی شهوتی بود همزمان که داشت بالا پایین میپرید سینهاشم میمالید
هانیه هم بلند شد رو به هما نشست رو صورت من و منم شروع کردم به لیس زدن کوسش دوتا خواهرا هم داشت از هم لب میگرفتن و سینه های همو میمالیدن ده دقیقه از سوار شدن هما رو کیرم گذشته بود و به شدت لرزید هانیه هم نازش کرد قربون صدقش رفت کمکش کرد تا بخوابه رو تخت کنار من و هانیه دوباره نشست رو کیرم و شروع کرد به تلمبه زدن
دست انداختم هما رو بغل کردم و ازش لب گرفتم سینه هاش مالیدم هما همچنان داشت نفس نفس میزد
هما. چه کیری داری پسر


ما. شما برین من نمیام میخوام بمونم یه کم خونه رو تمیز کنم
هانبه. نمیخواد من میگم میخوایم تخلیه کنیم تو میگی تمیز کنم با این اوضاع اعتیادش دونه دونه باید وسایل خونت ببره بفروشه بعدشم خودت رو یالا بلند شو
هما. بخدا حالش ندارم جونم درد میکنه انقدر کتک خوردم شما برین
هانیه. بره زیر تریلی انشالله برات میگیرم میارم
مهران. چه کاریه با اسنپ فود سفارش بده دیگه چرا بریم بیرون
هانیه. آره خوب گفتی حواسم نبود
هانیه سفارش غذا رو داد گفت مهران جان میشه بری تا ماشین هم کوله خودت بیاری هم یه ساک پشت ماشین رو صندلی عقب هست برای من مردم با این لباسا از دیشب تنمه بو گرفتم
هما. تا آقا مهران زحمتش رو بکشه تو برو دوش بگیر
منم سریع بلند شدم برم که زنگ واحد زدن
هما. حتما تهرانیه اومد ریموت بگیره
بلند شد آورد داد دست من گفت تا من لباس بپوشم طول میکشه (تو دلم گفتم انگار من آشناشم اونجوری لخت پتی جلومه)
ریموت گرفتم رفتم دم در
یارو سلام کرد گفت تهرانیم اومدم برای ریموت بعد سلام علیک گفتم زحمتتون شد بفرمائید من دارم میرم پایین از ماشین وسیله بردارم با هم بریم
پانزده دقیقه رفتن آمدنم طول کشید
وقتی برگشتم هانیه نبود انگاری رفته بود حمام هما هم در حال چای دم کردن بود انگاری تو این فاصله یه کم به خودش رسیده بود یه نیمچه آرایشی کرده بود یه سوتین هم تنش کرده بود ولی لباسش همون بود منم سلام کردم رفتم تو پذیرایی نشستم هما هم با لبخند جواب داد گفت خوش آمدین
هما. آقا مهران غریبگی نکن برو تو اتاق لباسات عوض کن راحت باش
مهران. راحتم
هما. وا تا صبح میخوای همینجوری بمونی بلند شین بفرمائید
به ناچار بلند شدم راهنماییم کرد سمت اتاق
انگاری توی هر دوتا اتاق حمام داشتن و سرویس بهداشتی هم با همون حمامشون بوده یعنی توی حموم ها یه توالت فرنگی هم بود صدای آب از حمومی که توی اون اتاقی که من بودم میومد در اتاق بستم تو کوله پشتیم لباس خونگی فقط یه شلوارک و یه تیشرت داشتم یه هودی هم تنم بود هودی رو در آوردم با یه رکابی اونم در آوردم
شلوارمم در آوردم
یهو صدای آب قطع شد دست انداختم شلوارکم بردارم که در حموم باز شد هانیه داد زد هما حولم بیار در کامل باز شده بود و هانیه هم لخت جلوم بود دیگه کار از کار گذشته بود لختش دیده بودم سینه های سربالا موهای کوتاه کمر ساعت شنی یه کوس برق انداخته همه اینا تو یه لحظه از دیدم گذشت
هانیه. عه مهران اینجایی نپوش بیا حموم
از خجالت روم برگردوندم ولی هانیه بیخیال همونجا موند
هانیه. مهران با تو هستما بیا حموم
همون لحظه هما در باز کرد حوله به دست وارد شد من با شرت هانیه لخت
هانیه لخت اومد بیرون حوله رو گرفت هما هم انگار تعجب کرده بود سریع از اتاق رفت بیرون
هانیه. مهران با تو هستما چرا لال شدی که
دست دراز کرد شلوارکم از دستم گرفت گفت برو حموم الان شام میاد
من انگار لال شده بودم آروم حرکت کردم سمت حموم
هانیه. جورابت در بیار لباسات میندازم ماشین بشوره
مهران. فردا چی بپوشم لباس ندارم همینا هستن
هانیه. خشکش میکنم نترس
جوراب در آوردم دستش دراز کرد گرفت و گفت شورت
مهران. نکنه میخوای همینجا در بیارم
هانیه. تو داری مال منو میبینی من ببینم گناه میشه
مهران. بیخیال هانیه
هانیه اومد سمتم دست انداخت شرتم کشید پایین (با دیدن این صحنه ها کیرم نیم خیز شده بود)
با صدای بلند گفتم هانیه چیکار میکنی
هانیه. فضول بلندم شده آخه
جون دیگه
پام بلند کردم شرت از پام در آورد هرچی تو دستش بود انداخت پایین هولم داد داخل خودشم با من اومد
مهران. هانیه چیکار میکنی دختر
هانیه. مشخص نیست دارم چیکار میکنم همون دیشب دیدمت نقشه کشیده بودم
اگه با من هم نمی اومدی میبردمت خونه
مهران. نکن زشته هما میادا
هانیه. بله که میاد امشب باید دوتا مون با هم بکنی عشقم
نشست رو توالت فرنگی دست انداخت کیر شق شدم گرفت گفت این راضیه تو چرا مقاومت میکنی
مهران. نکن دختر تو زن محمدی من… کیرم کرد تو دهنش و اجازه نداد حرفم ادامه بدم
اوووووف چه داغ بود دهنش شروع کرد به ساک زدن خیلی هم تند تند میزد بعد چند دقیقه ساک زدن بلند شد برگشت خم شد دستش گذاشت رو توالت فرنگی پاهاشم باز کرد
هانیه. مهران بزن دارم میمیرم
چه کونی داشت کمر باریکش کونش بیشتر نمایش میدهد مشغول تماشای بدنش بودم که هانیه با جیغ نسبتا بلند داد زد مهرااااان بزن عوضی بالاجبار رفتم سمتش کیرم تنظیم کردم با کسش چند تا بالا پایین کردم تا خیس بشه و آروم فرستادم داخل خود هانیه داشت خودش جلو عقب میکرد منم دو طرف کپل های کونش گرفتم و شروع کردم به تلمبه زدن دو نفری داشتیم با هم همزمان جلو عقب میشدیم کوس خوبی داشت تنگ آبدار کیر منم بد نیست اندازه نکردم ولی فکر کنم بین هجده تا بیست سانتی بشه کلفت رگه دار
تو اون لحظه هم شهوتی شده بودم یه بدن جدید و یه کوس تنگ زیرم بود انگار


ن. تو بزن کنار
زد کنار پیاده شدم گفتم بشین اینور داری ما رو به چوخ میدی
نشستم پشت فرمون هانیه لوکیشن انداخت رو مانیتور حرکت کردیم
دست انداخت تو داشبورد شوکر داشت آورد بیرون زیر لب گفت حروم زاده دارم برات
مهران. هانیه این چیه شر درست نکنی
هانیه. با صدای بلند گفت مهران به اندازه کافی اعصابم خورد هست میترسی بزن کنار برو من خودم میرم
مهران. چته هانیه
هانیه. تو واقعا همون مهرانی که محمد سرت قسم میخورد چرا اینجوری شدی
دستام به حالت تسلیم بالا آوردم گفتم چشم آروم باش
هانیه. والا بخدا شانس نداریم ناسلامتی یک عمر با هم دوست بودین ناموس دوست جان جانیتم یک سال نیم محمد رفته یعنی همه چیز فراموش کردی
مهران. هانیه یکی با این شوکرت بزن به من هم مطمئن شو سالمه کار میکنه هم یه کم عصبانیتت کم شه تا برسیم بزار برسیم خودم خشتکش میکشم رو سرش نیاز به اینا نیست
هانیه نگاهش برگردوند به سمت خیابون گفت یه بار با این زدمش میدونه سگ بشم هیچی جلودارم نیست
ویز زمان رسیدن رو 28 دقیقه نشون میداد ساعت هم حدودا هفت نیم شب بود همه جا ترافیک این چه شهریه همه جاش ترافیکه
موقع ای که رسیدیم هانیه تماس گرفت با هما که ریموت بزن رفتیم تو پارکینگ یه خونه 6 طبقه پارکینگ شم تو زیر زمین اینا هم طبقه شیشم بودن
سریع رفتیم بالا هر طبقه هم 3 واحد بود
در واحد باز بود هانیه پرید تو منم دنبالش واقعیتش با اون حرفای هانیه منم عصبانی شده بودم و یاد محمد افتاده بودم رفتیم داخل هما از داخل اتاق خواب با یه سارافون خونگی بندی بدون سوتین از اتاق اومد بیرون با چشمای گریون تا منو دید خواست برگرده که هانیه بغلش کرد گفت کجاست اون پدرسگ هما که معلوم بود از دیدن من هنگ کرده خیلی آروم گفت ساکش برداشت در رفت هانیه هما رو ول کرد گفت میدونست با همین شوکر مادرش میگاییدم
راستش بخواین با مدل حرف زدن هانیه و لباس هما که تا روی زانوش بود و پای لختش ، سینهای بدون سوتینش سارافون بندکی یه کم معذب شده بودم
هانیه. حالا کجا رفته
هما. اصفهان
هانیه دست انداخت پالتوش در اورد زیرش یه بافت تنش بود با یه شلوار جین مشکی چشمم افتاد به کونش چه کون گردی داشت نخواستم ضایع بشه سری رومو برگردوندم
هانیه. مهرانو میشناسی
هما. نه متأسفانه
هانیه. دوست محمد تو عروسی ساقدوش بود
هما. آره آره یادم افتاد ببخشید آقا مهران وضعیت ما بهم ریختست بفرمائید بشینید
منم سلام گفتم با اجاره نشستم رو مبل یه خونه حدودا 70 متری بود وسایلشونم بد نبود خوبم نبود در حد معمول
هانیه. باز چش بود مرتیکه
هما انگاری روش نمیشد بگه هانیه گفت هما بگو مهران از خودمونه
هما. یه سر رفتم تا باشگاه برگشتم دیدم داره تو اتاق شیشه میکشه آشغال دوهفتست از شرکت هم انداختنش بیرون بخاطر اعتیادش دیروز اسنپ هم دیگه اینو انداخت بیرون باز رو یه پا جلو واستاد که بریم اصفهان
منم که دیدم داره شیشه میکشه عصبانی شدم شروع کردم به داد بیداد دعوامون شد
و با رفتن به اصفهان مخالفت کردم کلی کتکم زد عوضی
راست میگفت علامت کمربند رو بازوش بود
هانیه. الان کجاست
هما. ساکش بست فرار کرد گفت میرم اصفهان ولی میترسم برگرده به ماشینت آسیب بزنه
هانیه. اون تخم همچین کاری رو با من نداره پارکینگ دوربین داره؟
هما. آره داره
هانیه. شماره مدیر داری
هما. آره دارم
هانیه. بگیر من باش صحبت کنم
هما. چی بگی آبروم میره
هانیه. هما نکنه تو باز میخوای با این عوضی شیشه ای زندگی کنی به چی این دل خوش کردی تو بگیر شمارشو
تا هما شماره مدیر بگیره هانیه پرسید اجاره خونه به نام تو هستش؟ هما با سر تائید کرد که آره
هما. سلام آقای تهرانی خوب هستین ببخشید مزاحم شدم گوشی رو با اجازه میخوام بدم به خواهرم باهاتون صحبت کنه
هانیه. سلام جناب خوب هستین
من خواهر هما جون هستم ببخشید مزاحم شدم
ما یه چند روز دیگه میخوایم خونه رو خالی کنیم هما جون با شوهرش مشکل داره
هما اشاره کرد بزار رو بلندگو هانیه هم گذاشت
از اون ور خط. بله بله در جریانم امروزم صدای دعواشون کل ساختمون برداشته بود و همسایه ها اعتراض کردن
هانیه. شما ببخشید انشالله چند روز دیگه تخلیه میکنیم همسایه ها هم راحت میشن فقط یه مورد که خواستم بهتون مزاحمت بدم بابت دعوای امروز اون مرتیکه گورش گم کرده رفته شهرشون ولی خواهرم میگه که احتمال این هست که برگرده و تو پارکینگ برای ماشینم مزاحمت ایجاد کنه
تهرانی. اون شاستی مشکی مال شماست
هانیه. بله
تهرانی. نگران نباشید الان میرم کد درب عوض میکنم تا نتونه ورود کنه به همسایه ها هم می سپارم پشت در بندازن و من هم از دوربین حواسم هست نگران نباشید میام یه لحظه ریموت هاتون رو میگیرم برای کد جدید
هانیه تشکر کرد قطع کرد
من از بس که گشنم بود شکمم یه قارررر صدا کرد که همه با هم خنديديم هانیه گفت بلند شین بریم بیرون یه شام بخوریم مردیم از گشنگی
ه


فتم کجا
هانیه. تو که انتظار نداری ترو اینجا ول کنم
دوتا پیشنهاد
دست انداخت تو داشبورد کلید خونش برداشت
یا برو خونه من یا با من بیا بریم تهران
مهران. نه هیچ کدوم مزاحمت نمیشم
هانیه. نه دیگه انتخاب سوم نداری یا خونه یا من
البته من تنهام دوست دارم بیای با من
من سکوت کردم
هانیه. پس خودم انتخاب میکنم میریم تهران ساعت حدودا سه نیم شب بود که افتادیم تو اتوبان
مهران. هانیه کی برمیگردی
هانیه. دو روز خرید دارم فردا یکشنبه هستش احتمالا سه شنبه
مهران. کجا بمونیم بعد
هانیه. نترس تو خیابون نمیمونیم
مهران جدی کجا بمونیم
هانیه. خونه خواهرم
مهران. بیخیال بعد نمیگن من کیم
هانیه. به اونا چه ربطی داره میگم دوست پسرمه
مهران. بیخیال هانیه شر میشه
هانیه. تو همون مهرانی واقعا چرا اینجوری شدی
مهران. شوهر خواهرت چیزی نمیگه
هانیه. آقا به اونا چه ربطی داره مگه من بچم تازه شوهر خواهرم بخاطر مخارج زیاد زندگی تو تهران بیشتر اوقات سر کاره بیست چهار ساعت تو شرکت انبار داره چهل هشت ساعت استراحت که میره اسنپ تازه به اون ربطی نداره با من هم زیاد رابطه خوبی نداره معمولا من برم خرید میرم اونجا خونه نمیاد یا میره شرکت اضافه کار یا اسنپ
مهران. دوست ندارم برات بد بشه وگرنه من که مشکلی ندارم
هانیه. نترس من مشکلی ندارم تو هم دوست داری بخواب چون فردا باید یکسره تو بازار راه بریا
مهران. من مشکلی ندارم هر موقع خوابت گرفت بزن کنار من میشینم
هانیه. باشه پس بخواب هرجا خوابم گرفت صدات میکنم تو بشین
مهران. باشه چشمام بستم خوابیدم انقدر راحت بود ماشینش هیچ متوجه نشدم کی خوابم برد
هانیه. مهران مهران پاشو تنبل
چشمام باز کردم دیدم تو یه پارکینگ هستیم
مهران. سلام کجاییم
هانیه. آزادی
مهران. واقعا چرا صدام نکردی
هانیه. چرا صدات میکردم تورو اگه نمیدیدم هم باس خودم این راه رو می‌اومدم تو هم خوابیده بودی دیگه دلم نیومد بیدارت کنم
بریم پایین ماشین همینجا میزاریم شب میایم برمیداریم
با اسنپ رفتیم سمت بازار بعد رسیدن رفتیم صبحانه خوردیم رفتیم خرید من که چیزی سر در نمی آوردم فقط یک جا رو مبدأ قرار داده بود که خریداش می فرستاد ببرن اونجا بعد همه رو با باربری بفرستن رشت
تو همین حین خرید ازش پرسیدم هانیه یادمه محمد می گفت خانوادتم اومدن رشت خواهرت اینجاست که
هانیه. ما دوتا خواهریم دوقلو بودیم من هانیه و اون هما
اول هما ازدواج کرد بعد من بعد ازدواج من پدرمم بازنشست شد گفت میخوام برگردم شهر خودم دیگه نمیتونم اینجا بمونم شوهر هما هم اصفهانی هستش اونا هم رفتن اصفهان ولی بعد یک سال نیم دوباره برگشتن تهران بیشتر خواهرم راضی نبود اصفهان بمونه هم از ما دور بود هم با خانواده شوهر نمیتونست کنار بیاد
مهران. گشنم شد یه چیز بخوریم
هانیه. بازار ساعت 5 به بعد می‌بندند بزار بعد ساعت پنج میریم ناهار راستی یادم رفت به هما بگم من تهرانم
چند بار زنگ زد هما جوابش رو نداد
هانیه. نگران شدم چرا هما جواب نمیده سابقه نداره جوابم نده
مهران. شما دوقلوهای همزاد هستین یا شکلاتون فرق داره
هانیه. همزادیم یک روحیم در دو بدن ولی شوهرش یه آشغال به تمام معناست همش میزنتش دست بزن داره هما هم بخاطر بابام که مریضه هیچی نمیگه همه رو میریزه تو خودش مادرم میگه هنوز که بچه نداری طلاق بگیر میگه نه
مهران. چند سال ازدواج کردن
هانیه. پنج سال 6 ماه قبل ما
هانیه واقعا دیگه نگران شده بود و تمرکز نداشت سر خریداش
و دائم داشت تماس میگرفت با هما
ساعت دیگه نزدیک پنج بود که هانیه گفت بریم سمت ماشین تو راه بازم تماس بگیرم شاید جواب داد منم دیدم استرس گرفته دیگه گرسنگی از سرم پرید
تو اسنپ بودیم و داشتیم حرف میزدیم ولی گوشی هانیه رو بلندگو دائم در حال تماس گرفتن بود که یهو تلفن وصل شد و صدای یه مرد عربده کشان و با لهجه اصفهونی داد زد چته چی میخوای از جون ما هی زنگ میزنی و شروع کرد به فحش دادن
هانیه هنگ کرده بود و تند تند از رو بلندگو برداشت گوشی رو نزدیک کوشش کرد و منتظر شد تا اون طرف خط بهش مجال حرف زدن بده بعد چند لحظه
هانیه. من تهرانم تا نیم ساعت دیگه اونجام باز تو اون دختر تنها گیر آوردی و قلدر شدی یعنی کاری باهات بکنم که از کرده خودت پشیمون شی
الو الو مادر جنده قطع کرد
مهران. چرا همچین کرد
هانیه. این دیگه زندگی نیست که همش دعوا همش جنگ
رسیدیم پارکینگ سوار ماشین هانیه شدیم که هما زنگ زد گوشی هانیه وصل بود رو سیستم صوتی ماشین هانیه از رو فرمون تماس جواب داد هما بود با گریه هانیه جان
هانیه. باز دعواتون شده
هما. آره بی پدر منو انقدر زد که نگو تو کجایی آااااااااخ نزن بی شرف
هانیه. تحمل کن رسیدم
هما. با گریه واقعا تهرانی
هانیه. آره تا نیم ساعت دیگه پیشتم
دیدم هانیه داره با استرس رانندگی میکنه گفتم هانیه یه لحظه بزن کنار کارت دارم
هانیه. چی شده
مهرا


هانیه زن دوست مرحومم محمد و ...

#زن_دوست #تریسام

درود بر دوستان عزیز بنده نویسنده داستان
خواهر زن و جمعی از دوستان
هستم ممنونم از کامنتهای زیباتون همانطور که گفتم داستان قبلی کاملا ساخته ذهن خودم بوده و واقعیت نداشت امیدوارم خوشتون اومده باشه امروز اومدم با یه داستان جدید…
انقدر نامرد و بی غیرت نشدم بزارم این موقع شب بری بیرون خودمم دوست ندارم اینجا بمونم میخوام یه مدت برم ماشین هم بمونه برای خودت پول هم هست
تو یه کول پشتی یه مقدار وسیله برای چند روز جم کردم
من میرم هر موقع اعصابت اومد سر جاش بگو برگردم
کاملا تو سکوت بود حرفی نمی‌زد
شارژر و گوشیمم برداشتم از خونه زدم بیرون ساعت نگاه کردم یک شب بود خواستم با موتور برم ولی هم هوا سرد بود هم هیچ مقصدی برای خودم انتخاب نکرده بودم پس بیخیال موتور شدم بدون مقصد راه افتادم تو شهر و شروع کردم به قدم زدن خواستم به چندتا از دوستام زنگ بزنم ولی حسش نبود
آخرای برج ده بود هوا هم به شدت سرد داشتم فکر میکردم به سالهای که گذشت بهم حق با زنم بود خیلی اذیتش کرده بودم بهش خیانت کرده بودم ولی مدتی بود که سرم به سنگ خورده بود و چسبیده بودم به زندگیم ولی زنم همش بهم شک داشت هی گیر میداد
مهران 35 ساله اهل و ساکن رشت متاهل و بازاری قد 180 وزن 90 مولخت ریش پروفسوری سفید پوست عاشق موتور سواری باشگاه و رفیق بازی
هستی 30 ساله اهل و ساکن رشت متاهل و کارمند بانک قد 165 وزن 59 پوست جو گندمی و یه زن معمولی و کدبانو
داشتم به گذشتم فکر میکردم که چه کارهایی که کردم و دوست داشتم به زندگیم سروسامان بدم بچه بیاریم و بچسبیم به زندگی ولی هر سری یه اتفاق جدید برام رخ میداد و هی عقب می افتد نمیدونم چقدر از قدم زدنم گذشته بود که رسیدم به پارک محتشم و روی یه نیمکت نشستم خیلی سرد بود گوشیم نگاه کردم ساعت دو نیم بود یک ساعت نیم بود داشتم بدون برنامه ریزی قدم میزدم و هیچ فکری برای ادامه این شب به ذهنم نمی‌رسید
یک آنان پشت سر یه دست گرم نشست رو گردن سرد من و با یه صدای آروم گفت یخ کردی بچه اینجا چیکار میکنی مگه خونه زندگی نداری
سمت صدا رو گرفتم برگشتم سمتش هانیه بود زن دوستم صمیمیم که سال پیش بخاطر سرطان خون توی یک ماه از بین ما رفت خیلی با هم خاطره داشتیم و با هم بودیم
بلند شدم روبروش ایستادم هانیه این وقت شب اینجا چیکار میکنی
این سوالیه که من باید ازت بپرسم این موقع شب تو این سرما اینجا
افتادم تو حرفش گفتم سگ از خونش در نمیاد نه؟
خندیدیم با هم اشاره کرد به ماشینش سرده بریم تو ماشین و حرکت کرد
مهران. مزاحمت نمیشم هانیه جان
هانیه. سرما میخوری بیا سوار شو
راه افتادم دنبالش
هانیه یه زن 31 ساله قدش حدودا 170 وزنشم حدودا 70 رنگ پوستشم تقریبا شبیه خودم بود اصلیت رشتی بود ولی از بچگی تهران زندگی میکردن بعد ازدواج با محمد اومد رشت یادمه همون موقع ها محمد گفته بود خانوادشم اومدن رشت
سوار ماشینش شدم
مهران. مبارک هانیه جان تازه گرفتی
هانیه. یه سه ماهی میشه
یه تیگو هشت پرو بود
گرمکن صندلی رو زد گفت الان گرم میشی
هانیه. خوب تعریف کن اینجا…
مهران. تو اینجا چیکار میکنی
هانیه. من…
صداش کشید گفت راستش بخوای داشتم میرفتم تهران یه چهل پنجاه دقیقه پیش از جلوت رد شدم شناختمت رفتم جلوتر دور زدم متوجه شدم بلاتکلیفی با خودت و داری بی هوا قدم میزنی کوله پشتیتم که گویا این بود که از خونه زدی بیرون دنبالت کردم ببینم کجا میری که اینجا نشستی رو نیمکت دیدم سردته اومدم پیشت خوب تعریف کن چی شده
مهران. راستش با هستی گفت گو کردم میخواست از خونه بزنه بیرون نذاشتم خودم زدم بیرون
هانیه. چرا شما که مشکلاتتون حل شده بود دیگه چتونه
مهران. آره حل شده بود ولی در ظاهر همش بهم گیر میده
هانیه. خوب حق داره بچه با سابقه درخشان تو و محمد میترسه ازتون باغی مونده بود که بیل نزده باشین؟
مهران. خدابیامرزه محمد رو بعد محمد منم باور کن باهاش مردم بعد اون خدابیامرز من هم چسبیدم به کار ، خونه ، هستی
ولی هستی نمیخواد قبول کنه که من عوض شدم
هانیه. شاید دلش بچه میخواد
مهران. من از خدامه ولی قبول نمیکنه
شاید یک ساعت با هم حرف زدیم از هر دری گفتیم
گفتم هانیه جان کجا میخواستی بری وقتت رو گرفتم برو دیرت نشه
هانیه. میخواستم برم تهران برای فروشگاه خرید کنم
مهران. هنوز خودت میری مگه نمیفرستن
هانیه. چرا میفرستن ولی دم عیده خودم برم بهتره
مهران. خوب پس برو که دیرت میشه میخوری به ترافیک
هانیه. تو برنامت چیه
مهران. هیچی برنامه ای ندارم یه چند روز میخوام از همه چیز همه جا دور باشم دیدی که بی تکلیف و بدون برنامه اینجا نشسته بودم دوست نداشتم به کسی هم زنگ بزنم الان به هرکی زنگ بزنم دوباره باید سر بخورم هر کدوم از دوستام یه مدل هستن یکی نشه بازه یکی الکلی یکی خانوم باز و بگیر برو تا آخر
هانیه بدون این که ازم سوالی کنه دنده زد حرکت کرد گ



20 last posts shown.