Posts filter


احتمالا در زندگی قبلیم با موسیقی خیلی بلند و هیجانی مُردم که این همه حال بد می‌ریزه توی جونم:/


ولی من به شدت استرس میگیرم و فقر رو به وضوح احساس میکنم


انگار دیجی‌کالا یه آپشن گذاشته که میشه با پونصد ششصد و کلا قیمتای کم، طلا خرید
هر وقتم خواستیم میتونیم به خود دیجی کالا بفروشیم


راستم میگه
خرید‌های کوچولو کوچولو که کیفیت زندگی رو میبرن بالا نباید برای ما اهمیت داشته باشه
هر چی پول داری باید سرمایه بشه که در نهایت خیلی اوضاعت خراب نشه


به میم میگم: از چک کردن قیمت دلار و طلا استرس نمیگیری؟
میگه: به عنوان یه خاورمیانه‌ای نه:)))
چک میکنم که از وضعیتم آگاهی داشته باشم و در بزنگاه‌ها تصمیمات مالی بهتری بگیرم.


واقعا امیدی به بهتر شدن اوضاع یا اینکه حداقل خودم نجات پیدا میکنم ندارم
کلا دهن صاف کنیه
همین


زندگی در کره‌ی شمالی و دوران گذارشو داریم تجربه می‌کنیم
قطعی اب
قطعی برق
گرونی
اینترنت افتضاح
فیلترشکن‌هایی که یه جاها نمیکشن دیگه
به همراه یه سری آپشن اضافه مثل حجاب


داشتم حساب کتاب میکردم و حرص میخوردم که پولام کمه
ناگهان خواهرم برام پول ریخت
خیلییییی خوشحال شدم ^^


وضعیت قطعی آب و برق واقعا روانمو به هم ریخته و خیلی اذیتم میکنه.
هر وقت برق میره، آبم قطع میشه و جدا از اون چون دارن یکی از پلای اینجارو بازسازی میکنن، دم به دیقه لوله میشکنن و ما حدود بیست ساعت آب نداریم که واقعا فرساینده‌ست.

بدترین حالتشم زمانیه که‌ روزای اول پریودیته و خون‌ریزی شدید داری.


امروز آخرین جلسه‌ی این ترمم بود.
حس میکنم اون اثری که بلد بودم و انتظار داشتمو روی این بچه‌های هجده‌ ساله‌ی غریب در خوابگاه و دانشگاه گذاشتم و دعوتشون کردم به تجربه‌ی زندگی چند بعدی. چیزی که فرهنگ ما، با تنگ‌نظری و محدودیت، ازمون میگیرتش و بعد تعجب می‌کنه که چرا اضطراب و افسردگی و فشار‌های روحی روانی تجربه می‌کنیم اونم وقتی که زندگیمون در اسارت و چهاردیواری افکار پوسیده، رنگ می‌بازه و موهامون سفید میشه.
این حداقل جواب زندگی من بود!
محدودیت و زندگی بسته و امکان تجربه‌های محدود و سرکوب انرژی زیاد برای تجربه کردن و فهمیدن، باعث حال بدیم بود و از همون نوجوانی هم میدونستم قضیه اینه ولی چون کاری از دستم برنمیمود توی همون محیط بسته، بازی‌های حوصله سر بر برای خودم طراحی میکردم یا کتاب میخوندم:)))).

توی دانشگاه هم تقریبا به هر تجربه‌ای آری گفتم ولی الان بالغ‌ترم و بخشی از اون جنونِ سرکوب، کم شده و به تعادل نزدیک‌ترم.
خلاصه برای من، جواب، توجه به ابعاد مختلف زندگی بود!


پینوشت: البته که بحث هورمون‌ها، پی ام اس و سلامتی و تاثیری که روی روان میذاره یه بحث جداست.


یه سری قدم‌های کوچولو کوچولوی دیگه هم برداشتم
که فعلا نمیگم
امیدوارم به اون نتیجه بزرگ بزرگا برسه
قدم‌های کوچیک که خیلی طول میکشه نتیجه‌شونو ببینم‌‌.
امیدوارم بلاخره این درهای بسته باز بشن و بتونم اتفاق افتادنشونو به همین زودی زود ببینم!


این اواخر یه حرکت مفیدی زدم و اونم باشگاه رفتنه و باشگاهم خیلی دوست دارم‌. هزینه‌ش خیلی زیاده و این قضیه یه کم اذیت میکنه ولی واقعا خوشحالم میکنه
جدا از اون رفتم دکتر تغذیه و یه سری مکمل دارم میخورم که اوضاعم بهتر بشه‌.

این چند وقته از نظر سلامتیم خیلی اذیت شدم و مجبور شدم بیشتر به خودم برسم‌.


این چند وقت خیلی سعی کردم مهارت‌های خودمو ارتقا بدم و بشینم پای یادگیری ولی به شدت تنبل شدم توی این امور.
دور شدم از یادگیری مفاهیم جدید و حوصلم نمیکشه.


همین چند ساعت پیش فهمیدم شطرنج هم بلده

واقعا خیلی از چیزای متنوعی سر در میاره اونوقت من حتی توی همون ادبیاتم خوب نیستم و مهارت‌هام واقعا محدوده :))))


توی این شش ماه خونه‌ی خودمو چیدم، آیتم‌هاشو انتخاب کردم و راجع به مدیریتش تصمیم گرفتم و روتین خودمو ساختم.
با ادمای خوب و جدید معاشرت کردم و دیدم چقدر این آدم حواسش بوده که کیارو دورش جمع کنه.
کلی شهر جدید رفتم و حتی جاهایی که قبلا رفته بودم رو با دید دیگه‌ای آشنا شدم باهاشون.
کتاب‌های جدید خوندیم.
فیلم و سریال‌های جدید دیدم.
تا حدی آشپزی یاد گرفتم.
به مقدار زیادی لوس شدم:)))
زاویه دید مالیم و باورهام خیلی تغییر کرد و دیدگاه واقع‌گرایانه‌تری نسبت به مسائل مالی پیدا کردم.

راستش تا حدی با فقر واقعی و بدون از ادا و واسطه و بیچارگی هم آشنا شدم و دیدم که مردم دارن با چه شرایطی زندگی میکنن.


اولویت‌بندی‌های مالیم رو نسبتا تغییر دادم.

و کلی ماجراجویی‌های ریز و درشت دیگه‌ای که یادم رفته‌ و چه حیف که همون موقع ننوشتمشون.

توی این شش ماه خیلی کم از زندگیم نوشتم و حتی سراغ دفتر خاطراتمم نرفتم:)))

با بیشتر دعواهای خودمونم حال میکنم:))) تقریبا قشنگ دعوا میکنیم فقط بعضی وقتا کنترل هیجانات از دستمون در میره :)))


شش ماهه که کنار هم زندگی می‌کنیم!
حس و حالش مثل زندگی کردن با یه دوسته
خیلی راحت‌تر و دلنشین‌تر از زندگی تنهایی یا زندگی با خانواده‌ست.

توی این مدت به جای اون زندگی کند و محدود خانواده‌ی کارمندی، زندگی پرهیجان‌تر و متنوع‌تری رو تجربه کردم.
از شناخت آدم‌های مختلف گرفته تا مهارت‌های متنوع.
ارزش‌ خیلی زیادی برای تجربه قائل میشه و برای کسبشون تلاش میکنه.
این تجربه‌ها می‌تونن از نوع سرمایه‌گذاری مالی باشن تا تفریح و سفر و ورزش و بازی و فیلم و سریال و تا سر در آوردن از علوم متنوع.
خوشم میاد ازش
خوشم میاد که توی بیمارستان یادم میده چه‌جوری نسخه‌خوانی کنم، توی مسیر رانندگی و امکانات ماشین‌ها رو نشونم میده، توی سفر به جغرافیایی که فقط حفظ کرده بودم، عینیت میده. افسانه‌ها و قصه‌ها رو میشناسه و تمام تلاششو میکنه که فرصت‌های محدودمون بهترین استفاده‌ها رو کنیم.
خیلی دوستش دارم
و کنارش احساس امنیت میکنم
و از کشف کردن اخلاقاش و دیدن ذوقش لذت می‌برم.
این شش ماه بیشتر از هر وقت دیگه‌ای زندگی کردم.


استرس تموم شدن وسایل مصرفی برای من اینجوریه که از ترس تموم شدن و هزینه‌ی جایگزین کردنشون، ناخودآگاه کمتر استفاده می‌کنم. گاهی ترک عادت میکنم اینجوری :))).
و فقط با جایگزین کردن و پیش‌خرید کردن این استرس کم میشه وگرنه کلا نیازم به اون محصولو انکار میکنم:))).


چون به نظرم باید بدونیم


Forward from: Hossein Ronaghi - حسین رونقی
Video is unavailable for watching
Show in Telegram
پرستو احمدی، تصویرگر «زن، زندگی، آزادی» در دل سرکوب و سانسور

پرستو می‌گوید کنسرتی فرضی با عنوان «کاروانسرا» منتشر کرده است. کنسرتی که زیبایی آزادی و اراده زنانی که دهه‌ها تحت فشار و سرکوب حکومت بوده‌اند را برای عموم به صورت واقعی به تصویر می‌کشد. او تصویری زیبا از ایران آینده به ما نشان می‌دهد؛ سرزمینی که در آن زنان آزاد هستند، صدای زن ممنوع نیست و محدودیتی برای آن‌ها وجود ندارد.

پرستو صدای میلیون‌ها زن ایرانی سرکوب‌شده است، زنانی که برای آزادی، رفاه و امنیت فریاد می‌زنند. او، همانند سایر زنان ایران، محکم ایستاده و می‌گوید «نمی‌گذاریم زنان را از جامعه حذف کنید.» هر واژه‌ با صدای او، صدای زنانی را زنده می‌کند که سال‌هاست از عرصه‌های عمومی حذف شده‌اند. او تصویرگر «زن، زندگی، آزادی» از دل سرکوب و سانسور است.

آواز خواندن و ممنوع نبودن صدا و تصویر، حق ابتدایی و انسانی هر فرد است. صدای زنانی که در این شرایط می‌خوانند، نه‌تنها اعتراض به وضعیت فعلی، بلکه پیامی از سوی مردم ایران به استبداد است: «ما زنده‌ایم و در اوج محدودیت‌ها، تن به چیزی که شما سال‌ها آن را طبیعی جلوه داده‌اید، نداده‌ایم. همواره در جستجوی آگاهی جمعی بوده‌ایم که شما تلاش کردید ما را از آن غافل کنید.»

سرکوب صدای زنان، «تقابل سازمان‌یافته» با آزادی و برابری اجتماعی است. هر بار که صدای گروهی از جامعه (در این‌جا زنان آوازخوان)، با زور و اجبار خاموش شود، این مسئله به نهادهای قدرت و حاکمیت مربوط است و باید دغدغه‌ی همگان باشد. بی‌شک مسئله‌ی زنان، چه در حذف صدای زنان آوازخوان و چه در دیگر ممنوعیت‌ها، مسئله‌ای همگانی در مسیر تحقق آزادی و برابری است، هرچند بار اصلی سرکوب بر دوش زنان ایران است. زنانی که هر بار فریاد برمی‌آورند و طغیان می‌کنند، عامل محرکی برای سایر گروه‌های معترض در جامعه می‌شوند. زنان، حتی زمانی‌که سلب حقوق اولیه‌شان عادی به‌نظر می‌رسد، ناگهان صدای خود را بلند می‌کنند و گفتمان سکوت را می‌شکنند.

در این وضعیت، آن‌چه از ما برمی‌آید، همراهی کامل با صداهای حذف‌شده و سرکوب‌شده‌ای است که برای از هم گسیختن حصارها و زنجیرهای تحمیلی خود می‌جنگند.

پاینده ایران
زن، زندگی، آزادی

کنسرت «کاروانسرا» را به صورت کامل در یوتیوب ببینید.

@Hosseinronaghi


تازه استاد دانشگاه بودنمم هست
واقعا نمیدونستم انقدر اطلاعات ازم توی اینترنت هست

20 last posts shown.