دوباره دوست خواهی داشت آن غریبه را، غریبهای که خودت بودی
همان غریبهای که در سکوت شبها، کنار پنجرهی غمهایت نشسته بود، در انعکاس ترک خوردهی شیشهای که هرگز جرعت نکردی به چشمانش خیره شوی.
آنکه به خاطر دیگران فراموشش کردی، کسی که اشکهایت را دیده، سکوتت را شنیده و از صمیم قلب تو را باور داشته است
همان غریبهی گمشدهای که میان اضطرابهای وامانده رهایش کردی؛ با وجود اینکه یک عمر همراه سایهات قدم برداشته و شکایتی نکرده است.
عکسها و نوشتههای ناامیدانه را از روی قفسه بردار؛ نه برای سوختن، بلکه برای زنده کردنِ روحت
بنشین و زندگیات را جشن بگیر، در پی مسیر پیش رویت.
-نامهای از من به من؛
همان غریبهای که در سکوت شبها، کنار پنجرهی غمهایت نشسته بود، در انعکاس ترک خوردهی شیشهای که هرگز جرعت نکردی به چشمانش خیره شوی.
آنکه به خاطر دیگران فراموشش کردی، کسی که اشکهایت را دیده، سکوتت را شنیده و از صمیم قلب تو را باور داشته است
همان غریبهی گمشدهای که میان اضطرابهای وامانده رهایش کردی؛ با وجود اینکه یک عمر همراه سایهات قدم برداشته و شکایتی نکرده است.
عکسها و نوشتههای ناامیدانه را از روی قفسه بردار؛ نه برای سوختن، بلکه برای زنده کردنِ روحت
بنشین و زندگیات را جشن بگیر، در پی مسیر پیش رویت.
-نامهای از من به من؛