کافه اشنو


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: not specified


مجله فرهنگی و ادبی "کافه اشنو"
تبلیغات: @eshnoads

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
not specified
Statistics
Posts filter




من جهالت را تایید نمی کنم. عاشق این مردمم ولی نه عاشق جهالتشان . عاشق آن استعدادی که درونشان هست و می تواند به جهش آنها بینجامد.

#بهرام_بیضایی
#جدال_با_جهل

@caffeeshno


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
.
امان از آدم‌هایی که حضور مبصرگونه دارن...


بخش کوتاهی از مستند «وقت رو به انتهاست»
درآمدی بر ادبیات نوشتاری #مسعود_کیمیایی
ساخته #بهنام_یوسف_پور

#احمد_شاملو #اخوان_ثالث
@caffeeshno


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
...اگر در آبی خُرد نهنگی پیدا شود، راه چاره‌اش گویا این است که آب را گل‌آلود کند تا نبینند که نهنگ است. من البته اگر نهنگ این آب خُرد داستان‌نویسی ایران باشم، این‌طورها زیسته‌ام: گاهی سر به دیوار کوبیده‌ام، چه با کار سیاسی، چه با شرکت در همهٔ جلسات و دوره‌های کانون از ۴۷ تا حالا، چه با مقالاتی در نقد. از این‌ها گذشته، سعی هم کرده‌ام که به نسل بعد بی‌توجه نمانم تا از این آب خُرد همان نبینند که من دیدم. حالا البته دیگر راه به دریا پیدا کرده‌ام، یعنی می‌توان رفت و یا ماند، پس دیواره‌ها تحمل‌پذیر‌تر شده‌اند، شاید مفرّ اصلی نزدیک‌تر شده است، مرگ!...
از کتاب (همخوانی کاتبان، گردآورنده حسین سناپور)

گوشه‌ای از صحبت‌های #هوشنگ_گلشیری از مستند «در احوال این نیمه روشن»

@caffeeshno


کتاب‌های کمیاب و نایاب در فروشگاه «کتاب‌نشان»
با مناسب ترین قیمت و بهترین کیفیت
آدرس کانال فروشگاه👇
@Ketabneshaanshop
آدرس پیج اینستاگرام👇
https://instagram.com/ketabneshaanshop




از صفحه :

@Voiceofsilence7




Forward from: صدای سکوت...
🍃🌘

ناگهان اشکش سرازیر شد.
دریاچه‌ی بزرگی از تنهایی و سکوت در درونش جا گرفت که بر فرازِ آن، آهنگِ غم‌انگیزِ رفتن، نواخته می‌شد.


#آلبر_کامو
@Voiceofsilence7


ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
محصول دعا در ره جانانه نهادیم

در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش
این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم

سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد
تا روی در این منزل ویرانه نهادیم

در دل ندهم ره پس از این مهر بتان را
مهر لب او بر در این خانه نهادیم

در خرقه از این بیش منافق نتوان بود
بنیاد از این شیوه رندانه نهادیم

چون می‌رود این کشتی سرگشته که آخر
جان در سر آن گوهر یک دانه نهادیم

المنة لله که چو ما بی‌دل و دین بود
آن را که لقب عاقل و فرزانه نهادیم

قانع به خیالی ز تو بودیم چو #حافظ
یا رب چه گداهمت و بیگانه نهادیم



@caffeeshno






Video is unavailable for watching
Show in Telegram
.
_آیا در زندگی به آنچه می‌خواستید رسیده‌اید؟
نه؛ زیرا هزار بار به او رسیده‌ام و او نبود.

_یکی از آلبوم‌هایتان را تقدیم به کسانی کرده‌اید که لهجه ولایت مادری خود را از یاد برده‌اند،چرا؟
نادرشاه افشار، یک بار موقع تکاندن تاریخ، دید که در چکمه‌اش جو سبز شده است. ما فرزندان چکمه‌های نادرشاه و شاهنامه فردوسی و رباعیات انصاری هستیم. علاوه بر این زاد و بوم فرهنگی، بازگشت، معنای دیگری هم دارد. نوستالژی برگشت غیرممکن به دوران کودکی؛ و حال اتمام سوال اول: از کلاس ششم که از خانه بیرون آمده‌ام تاکنون هنوز برنگشته‌ام، این گفتگو را با گفته‌ای از فرانچسکوی قدیس به پایان می‌برم:«خدا آن چیزی‌ست که کودکان می‌فهمند. بزرگسالان حاضر نیستند وقت خود را برای غذا دادن به گنجشک‌ها به هدر بدهند.»

بخشی از مصاحبه #حسین_پناهی با مجله‌ی سروش
.
🎬 از تله‌تئاتر «دو مرغابی در مه» ۱۳۶۵
نویسنده #حسین_پناهی
کارگردان #رسول_نجفیان
کارگردان تلویزیونی #مسعود_رسام

@caffeeshno






خوشتر از دوران عشق ایام نیست
بامداد عاشقان را شام نیست

مطربان رفتند و صوفی در سماع
عشق را آغاز هست انجام نیست

کام هر جوینده‌ای را آخریست
عارفان را منتهای کام نیست

از هزاران در یکی گیرد سماع
زآن که هر کس محرم پیغام نیست

آشنایان ره بدین معنی برند
در سرای خاص، بار عام نیست

تا نسوزد برنیاید بوی عود
پخته داند کاین سخن با خام نیست

هر کسی را نام معشوقی که هست
می‌برد، معشوق ما را نام نیست

سرو را با جمله زیبایی که هست
پیش اندام تو هیچ اندام نیست

مستی از من پرس و شور عاشقی
و آن کجا داند که درد آشام نیست

باد صبح و خاک شیراز آتشیست
هر که را در وی گرفت آرام نیست

خواب بی هنگامت از ره می‌برد
ور نه بانگ صبح بی هنگام نیست

سعدیا چون بت شکستی خود مباش
خود پرستی کمتر از اصنام نیست


سعدی شیرازی
@caffeeshno






پربازدیدترین پست این هفته‌ی کافه اشنو


.
شهرام مکری: قبل از رفتن به کلاس اول دبستان بودم که برنامه آن روى سکه با اجراى استاد اکبر عالمى از تلویزیون پخش مى شد.
برنامه رویکردى آموزشى درباره سینما داشت و طبیعى بود که کسى در سن و سال من از آن سردرنمى آورد. اما همه بچه هاى آن روزگار مى دانند که هربرنامه اى با نمایش بخش هایى هرچند کوتاه از فیلم هاى روز دنیا مى توانست چه جذابیتى داشته باشد.

آن روى سکه چنین برنامه اى بود و در یکى از قسمت هایش استاد سنگ تمام گذاشت؛ جنگ ستارگان و جیسون و آرگونات ها. با هم در یک برنامه.تکه هایى از هر دو فیلم را پخش کرد و درباره تکنیک هاى ساخت جلوه هاى ویژه شان گفت و من و برادرم را شیفته سینما کرد و اینطور شد که من اولین نماهاى جنگ ستارگان را با ایشان به یاد مى آورم. سال ها بعد در دانشگاه شاگردشان شدم و از خاطره برنامه آن روى سکه گفتم و گفتم چه تاثیر مهمى برمن گذاشته.

تعجب کرد که بر نامه را به خاطر داشتم وباز هم تاکید کرد که چقدر امیدوار بوده با آن برنامه جلوه هاى ویژه در سینماى ایران را تکانى بدهد. آخرین دیدارم با ایشان در جلسه معرفى کتاب -جعبه ابزارى براى فیلم ساز- با ترجمه دکتر لیداکاووسى بود.

هنوز هم امیدوار بودند به اینکه آموزش سینما مى تواند نسل بسازد و من مطمئن بودم که درست فکر مى کنند به شرط آنکه معلمى چون اکبر عالمى باشد. دانشمند؛ قاطع؛خوش صحبت؛ خوش قیافه و صریح.کسى که سال ها در دایره سینما چرخید و با سخت کوشى آن را بزرگتر کرد. استاد سفرتان به خیر و ممنونم.امیدوارم روزى سمت روشن نیرو باز شاگردتان شوم.

#اکبر_عالمی #akbaralemi #آن_روی_سکه

20 last posts shown.