در کتاب حسرت، گراهام گرین در مقالهاش با عنوان «کودک گمشده» مینویسد:
شاید تنها در دوران کودکی باشد که کتابها تاثیر عمیقی بر زندگی ما دارند. بعدها در زندگی به ستایش و تمجید میپردازیم، سرگرم میشویم و بعضی از نگرشهایی که قبلا داشتهایم را تغییر میدهیم. اما بیشتر محتمل است که در کتابها تنها چیزهایی را پیدا کنیم که تاییدی باشند بر آنچه که از قبل در ذهن داشتهایم...
اما در کودکی کتابها غیبگو هستند، به ما درباره آینده میگویند و مانند فالگیرها که در کارتهای فالبینی، سفرهای طولانی، مرگ در آب و غیره را میبینند، کتابها نیز بر آینده ما تاثیر میگذارند. فکر میکنم برای همین است که کتابها اینقدر ما را هیجانزده میکنند.
شاید تنها در دوران کودکی باشد که کتابها تاثیر عمیقی بر زندگی ما دارند. بعدها در زندگی به ستایش و تمجید میپردازیم، سرگرم میشویم و بعضی از نگرشهایی که قبلا داشتهایم را تغییر میدهیم. اما بیشتر محتمل است که در کتابها تنها چیزهایی را پیدا کنیم که تاییدی باشند بر آنچه که از قبل در ذهن داشتهایم...
اما در کودکی کتابها غیبگو هستند، به ما درباره آینده میگویند و مانند فالگیرها که در کارتهای فالبینی، سفرهای طولانی، مرگ در آب و غیره را میبینند، کتابها نیز بر آینده ما تاثیر میگذارند. فکر میکنم برای همین است که کتابها اینقدر ما را هیجانزده میکنند.