توی زندگی دوبار آرزو کردم کاش به دنیا
نیومده بودم. آرزو کردم کاش سنگی، چوبی
درختی، حیونی، چیزی بودم غیر از بنی آدم.
بار اول روزی بود که پدر اقدس گفت دخترش
رو بهم نمیده گفت من آینده ندارم. بار دوم تو
سالن بیمارستان نجمیه نشسته بودم که یکی
از پرستارها گفت اگه بخوام میتونم اقدس رو
ببرم خونه منظورش این بود که امیدی به
زنده موندنش نیست...
📗عشق و چیزهای دیگر
#مصطفی_مستور
@bookhapdf
نیومده بودم. آرزو کردم کاش سنگی، چوبی
درختی، حیونی، چیزی بودم غیر از بنی آدم.
بار اول روزی بود که پدر اقدس گفت دخترش
رو بهم نمیده گفت من آینده ندارم. بار دوم تو
سالن بیمارستان نجمیه نشسته بودم که یکی
از پرستارها گفت اگه بخوام میتونم اقدس رو
ببرم خونه منظورش این بود که امیدی به
زنده موندنش نیست...
📗عشق و چیزهای دیگر
#مصطفی_مستور
@bookhapdf