واج


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: not specified


هنر | ادبیات | کتاب

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
not specified
Statistics
Posts filter


رونمایی کتابِ

زنی در بوینوس‌آیرس

در شاهرود

از تازه‌های نشر واج

@Vaajpub


از تازه‌های نشر واج

رونمایی کتابِ از نوجوان دیروز به نوجوان امروز،
در شهر اراک

کانون پرورش‌فکری


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
بخشی از مصاحبه‌ای که در سال‌های قبل از انقلاب با #فریدون_فروغی صورت گرفته

Vaajpub


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
داریوش کریمی و ابراهیم گلستان درباره زندگی #فروغ_فرخزاد


همه می‌دانند
همه می‌دانند
که من و تو از آن روزنهٔ سرد عبوس
باغ را دیدیم
و از آن شاخهٔ بازیگر دور از دست
سیب را چیدیم
همه می‌ترسند
همه می‌ترسند، اما من و تو
به چراغ و آب و آینه پیوستیم
و نترسیدیم
سخن از پیوند سست دو نام
و هم‌آغوشی در اوراق کهنهٔ یک دفتر نیست
سخن از گیسوی خوشبخت من است
با شقایق‌های سوختهٔ بوسهٔ تو
و صمیمیت تن‌هامان، در طراری
و درخشیدن عریانیمان
مثل فلس ماهی‌ها در آب
سخن از زندگی نقره‌ای آوازی‌ست
که، سحرگاهان فوارهٔ کوچک می‌خواند

@Vaajpub


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
عشق آدم را به جاهای ناشناخته می‌برد؛
به ایستگاه‌های متروک
به خلوت زنگ‌زده‌ء واگن‌ها
به شهری که فقط آن ‌را در خواب دیده‌ای

وقتی عاشق ‌شدی،
ادامه این شعر را تو خواهی نوشت


#رسول_یونان

@Vaajpub


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
‏فیلمی دیده‌نشده از #خسرو_گلسرخی در حال امضاء حکم اعدامش.

‏بر سر جانش چانه نزد و پیشنهاد فرجام‌خواهی ⁧دادگاه⁩ را رد کرد.

@Vaajpub


زمستان
حتی می‌تواند نام یک شعر باشد
که واژه‌های یخ زده‌اش را در خیابانی بلند قدم بزنی
خیابانی بلند،
که سیگارت را چراغ‌های قرمزش روشن کنند
یا چراغی روشن،
که در خانه‌ای در انتهای پیاده‌رویی تاریک
منتظرت باشد... .
من سردم است
و تمام رنگ‌های گرم دنیا را
زنان دیگری شال گردن بافته‌اند
من سردم است
و زمستان نام زنی عریان است
که هنوز گاهی هوس می‌کند
با فندک یک مرد بسوزد... .

#لیلا_کردبچه

@Vaajpub


آیا می‌دانستید که تقریباً همۀ اهل کتاب و دست‌اندرکاران ادب فارسی، کتاب مشهور «حسین کرد» را به اشتباه «حسین کرد شبستری» می‌نامند؟

«حسین كرد» نام شخصیت كتابی است به همین نام و متعلق به ادبیات داستانی طبقات عادی و عامی جامعه. وی شخصیتی است نظیر سمك عیار زرنگ، دلیر، مردم‌دوست، گول‌نخور، نیرومند و باهوش.
متأسفانه این شخصیت در ایران به «حسین كرد شبستری» معروف شده و این ناشی از یك خطای دید است؛ زیرا چاپ نخست این کتاب که به‌صورت سربی منتشر شده بود، توسط ناشری در تهران به نام «شبستری» صورت گرفت و روی جلد این کتاب، كلمۀ «شبستری» با خط درشت در زیر نام کتاب یعنی «حسین كرد» چاپ شده بود و بدین‌ترتیب مردم آن را «حسین كرد شبستری» خواندند.
جالب اینکه حتی مؤلفان کتاب درسی دوم دبیرستان نیز از نام «حسین كرد شبستری» استفاده کرده‌اند، بی‌آنکه بدانند «شبستری» نام ناشری است كه در خیابان ناصرخسرو تهران انتشاراتی داشته است.


@Vaajpub


روایت #مسعود_کیمیایی از دزدیدن صفحه موسیقی بتهون



[به‌خاطر بی‌پولی] مجبور مي‌شوم در 19 سالگي براي داشتن يك صفحه از گرامافون بتهوون دست به دزدي بزنم. از فروشگاه فردوسي كه فروشگاه بزرگي بود و پله برقي داشت مردم مي‌آمدند براي تماشا. بتهوون دو تا اورتور داشت به نام‌هاي «اگمونت» و «كريولان».

زير فروشگاه فردوسي يك دكه بزرگ بود كه صفحه مي‌فروخت. من براي نخستين بار در زندگي‌ام صفحه اورتور بتهوون را دزديدم. اما از آنجا كه اينكاره نبودم، لو رفتم. دم در من را گرفتند؛ بردند جايي كه رخت عوض مي‌كنند و پر از آيينه است و تو خودت را صد تا دزد مي‌بيني.

يارو گفت تو براي چي اين را برداشتي. اين به چه درد تو مي‌خورد. اينكه فلاني نيست، فلاني نيست. گفتم مي‌دانم اين چيست. فلان چيز است و كم است چون اجراي ادوارد فيليپس است.

يك خورده نگاه كرد رفت با آن‌ها پچ‌پچ كرد و ولم كردند. وقتي از فروشگاه بيرون آمدم، همان آقايي كه مچم را گرفته بود آمد دم در و صفحه را به من داد. سال‌ها بعد كه فيلم «قيصر» را ساختم و باز با بيژن بودم. داشتم پلان‌هاي «رضا موتوري» را مي‌گرفتم. چسبيده به سينما «نياگارا» يك فروشگاه صفحه فروشي بود.

به بيژن الهی گفتم برويم ببينيم موسيقي چي داره، آمديم داخل همان آقا بود. خيلي گرم بود به بيژن گفت چه مي‌خواهي، بيژن گفت ما با هم هستيم. رو به من كرد و گفت من را مي‌شناسي آقاي كيميايي. گفتم معذرت مي‌خواهم به جا نمي‌آورم. گفت من همانم كه صفحه بتهوون را به شما دادم. حال من بد شد. بغلش كردم. يكي از شعرهاي بيژن درباره همين اتفاقه كه البته اصلا شبيه اين اتفاق نيست.


@Vaajpub


Forward from: بوف گاردن
🔘 نشر واج 🔘 ناشر تخصصی ادبیات 🔘

🖋 شعر
🖋 داستان کوتاه
🖋 رمان
🖋 نمایشنامه
🖋 ترجمه
🖋 پژوهش
🖋 نقد ادبی و...

☎️ ارتباط با ما:

🔘 تلفن: 09123151251
🔘 ایمیل: vaajpub@gmail.com
🔘 سایت: vaajpup.cm || @vaajpub.ir
🔘 کانال تلگرام: @vaajpub
🔘 اینستاگرام: https://instagram.com/vaajpub
🔘 ارتباط در تلگرام: @Vajpub


دیوید لینچ، نویسنده و کارگردان افسانه‌ای سینما و تلویزیون در ۷۸ سالگی درگذشت. فیلم‌ساز صاحب‌سبکی که تا ابد با آثاری همچون سریال «تویین پیکس»، «بزرگراه گم‌شده»، Blue Velvet و «مالهالند درایو» در یاد و خاطره‌ی سینمادوست‌ها و علاقه‌مندان به آثار سوررئال خواهد ماند.
خالق برخی از مهم‌ترین و بهترین فیلم‌های تاریخ سینما، پادشاه تخیل محض و کارگردانی که تمام قواعد و چهارچوب‌های موجود را شکست و قاعده شخصی خودش را ساخت. یک عمر چنان که خواست زیست، و به گواه خودش با رضایت تاوان یک عمر لذت بردن بی‌حدوحصر از تندی تنباکو و عطر توتون را داد.
در مقام آرتیست و فیلسوف هنر تقریباً نمونه هم‌سنگی ندارد. مرزهای حرفه‌اش را جابه‌جا کرد. فیلم ساخت، بازی کرد، نقاشی کشید، موسیقی نواخت، نمایشگاه برگزار کرد، قطعات زیبا تصنیف کرد و...

@Vaajpub


#ایرج_جنتی‌عطایی و #صادق_صبا
بازخوانی قتل #فریدون_فرخزاد

@Vaajpub


- می‌توان میان دیگران تنها زیست...
ـ عجالتاً این دیگرانند که وسط تنهایی من زندگی می‌کنند



#رضا_قاسمی
- وردی که بره‌ها می‌خوانند

@Vaajpub


مارا شكار كرد و
بيفكند و
بر نداشت...


#خاقانی

@Vaajpub


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
مصاحبه با #فروغ_فرخزاد

@Vaajpub


شصت‌سال پیش که جوان بودم، با زن جوانی آشنا شدم. او مرا دوست داشت، من هم دوستش داشتم. هشت‌ماه گذشت و بعد، خانه‌اش را عوض کرد.
حالا که شصت سال گذشته، هنوز به یادش هستم.
به او گفتم فراموشت نمی‌کنم. و سال‌ها گذشت و فراموشش نکردم.

گاهی اوقات ترس برم می‌داشت. چون هنوز زندگیِ درازی در پیش داشتم، و چطور می‌توانستم به خودم، به خودِ بی‌چاره‌ام اطمینان بدهم که فراموشش نمی‌کنم، درحالی‌که مداد پاک‌کن دست خداست؟

اما حالا آرامم. دیگر جمیله را فراموش نمی‌کنم. وقت زیادی باقی نمانده، و پیش از اینکه فراموشش کنم
می‌میرم.


#رومن_گاری
- زندگی در پیش‌رو -

@Vaajpub


دیگر حتی فرصت دروغ برایم نمانده است
وگرنه چشمانم را می‌بستم و به آوازی گوش می‌دادم
که در آن دلی می‌خواند
من تو را
او را
کسی را دوست می‌دارم



#حسین_پناهی

@Vaajpub


شب را در کرمانشاه بیتوته کردیم. جماعت کثیری آمده بودند به تظلم‌خواهی. گویا والیِ آنجا ظلم را از حد گذرانده بود. سرِ خُلق نبودیم. دادیم همه را چوبِ مفصل زدند.


#ناصرالدین‌شاه قاجار
- سفرنامهء عتبات عالیات -

@Vaajpub


Forward from: لیلا کردبچه
من دلم برای تو تنگ است
و برای آن خیابان بلند
که قول داده با زنان دلتنگ
مهربان باشد

من دلم برای آن زنِ دیوانه تنگ است
که از ابرها قول می‌گرفت
ردّپایش را از آن خیابان نشویند،
همان پرندهٔ تنها که آرزو می‌کرد
صدای بال‌هایش از حافظهٔ آسمانِ شهرِ تو پاک نشود


#لیلا_کردبچه

@leila_kordbacheh


این عکس واقعی است و کورتزیو مالاپارته در کتاب «قربانی»، ماجرای یخ‌زدن این اسب‌ها در رودخانه‌ای در مرز فنلاند و شوروی در جریان جنگ جهانی دوم را روایت کرده است؛ در فصل «اسب‌های یخی، صفحات ۷۳ به‌بعد.

«قربانی» را محمد قاضی ترجمه و نشر ماهی تجدیدچاپ کرده در ۵۳۰ صفحه.


@Vaajpub

20 last posts shown.