و توضیح بانو فرخنده مدرس درباره عبارت "شکست پر وهن"
شروین جان
توهین از وهن که ریشه است، مشتق یا ساخته شده است. «پروهن» هم همان ترکیب کوتاه شدۀ «پراز توهین» است. طبعاً «شکستِ پروهن» هم از یک عبارت یا ترکیب ادبیست. رابطهاش با شکست هم طبعاً آن نوع شکستی را میرساند که فرد یا ملتی آن شکست را پر از توهین و تحقیر خود میداند. یعنی برایش این شکست، شکستِ دور از انتظاریست که از خود داشته، لاجرم آن را توهینی به خود میداند. تا اینجا البته معنی لغوی توضیح بکارگیری ادبی آن در یک متن است.
اما «وهن بزرگ» را نمیدانم میشناسی یا نه؟ این یک مفهوم تاریخی و سیاسی است که در مورد شکستهای ایران در جنگهایش در برابر روسیه که ایران در اثر آن بخش بزرگی از خاک ایران را از دست داد بکار رفته است. این مفهوم سیاسی ـ تاریخی را برای نخستین بار محمدعلی فروغی در مورد شکستهای دولت ایران از روسیه و از دست دادن سرزمینهای ایران بکار برد. چرا «وهن بزرگ» چون از یک سو شکست برای ایرانی بود که سرزمینش و تمامیت سرزمینیاش ظاهراً «برابر با جانش» است، چنانکه شعرایمان بارها گفتهانذ:
همه سربه سر تن به کشتن دهیم / از آن به که ایران به دشمن دهیم
چو ایـــران مبـــــاشد تــــن من مباد / در این مرز و بوم زنده یک تن مباد
صرف نظر از اینکه هر روز در لفاظیهای شعاری این اشعار را میخوانیم، بیآنکه به معنای دقیق و عمیق آنها فکر کنیم، اما از دست دادن آن اندازه از خاک ایران را روشنفکران نسل اول مشروطهخواهی توهینی بزرگ به خود و به ملت خود دانسته، سر در گریبان فکر و چارهجویی بردند که از دل آن جنبشی بزرگ به نام مشروطهخواهی بدر آمد و سابقۀ آن، همانطور که حداقل من بارها در نوشتههایم تکرار کردهام به دویست سال پیش برمیگردد. اما فروغی وقتی این «وهن بزرگ» را توضیح میدهد بر وضعیت شرمآور دستگاه و دیوان ایران، سراسر فساد و خرافات و.... از سدهها پیش تا دورۀ قاجاران انگشت میگذارد. ملتی با سابقۀ سههزار سال و به این فلاکت و حقارت! پس سرنوشت سراسر توهینیست که ریشههای داخلی داشته است و میزان توهینش صدچندان میشود. یعنی پُروهن میشود. از این اصطلاح تاریخی ـ سیاسی من حق داشتم که در توصیف شکستی که «ما» از روشنفکری تاریک اندیش و از عجوزههای متعصب مذهبی خوردیم بکار ببرم! کشوری با آن سابقه با دو پادشاه مشروطه با اصلاحات معظم و پرقدر آنگاه از چند جوجه کمونیست نیمهسواد و ملاهای فاسد و قدرتطلب دروغگو (پروهن نیز میتواند اقتباسی از پرقدر یا پرپیمان باشد که در ادبیات فارسی کاملاً متداول است!) شکست میخورند! آیا تو که همین الان اینها را میشنوی احساس توهین به ملت ایران و خودت به عنوان عضوی از آن نمیکند؟ و نمیپرسی که آنها که ایراندوست بودند، در آن زمان چرا میدان آگاهی ملی را رها کرده بودند؟
من اینها از روی میل به بحث نمیگویم. اما فقط میخواهم بگویم که اینها را من برای نخستین با در آثار آقای همایون و دکتر طباطبایی دیدم و بعد در آثار فروغی و مشروطهخواهان نسل اول پیگیریشان کردم. از خودم هم نیست! طبیعیست که «شکست پروهن» به عنوان یک استعارۀ تاریخی ـ سیاسی مربوط به تاریخ ایران است.
در «گوگل» طبیعیست که نمیتوان آن را به این صورت پیدا کرد، اما اگر آدمها و ایراندوستان دو صفحه از دکتر طباطبایی یا آقای همایون را خوانده بودند، این را به سرعت خواندن میفهمیدند. شاید آنگاه آن آقای جای پدربنده و جای پدربزرگ شما، با آن همه کبکبه و دبدبه، «مفتخر» به ریاست دفتر ویژۀ شهبانو، اگر طباطبایی را حتا اگر دیده بود، به خودش اجازه نمیداد که به ایشان بگوید؛ «عمامهدار» متأسفم!
با مهر فرخنده
شروین جان
توهین از وهن که ریشه است، مشتق یا ساخته شده است. «پروهن» هم همان ترکیب کوتاه شدۀ «پراز توهین» است. طبعاً «شکستِ پروهن» هم از یک عبارت یا ترکیب ادبیست. رابطهاش با شکست هم طبعاً آن نوع شکستی را میرساند که فرد یا ملتی آن شکست را پر از توهین و تحقیر خود میداند. یعنی برایش این شکست، شکستِ دور از انتظاریست که از خود داشته، لاجرم آن را توهینی به خود میداند. تا اینجا البته معنی لغوی توضیح بکارگیری ادبی آن در یک متن است.
اما «وهن بزرگ» را نمیدانم میشناسی یا نه؟ این یک مفهوم تاریخی و سیاسی است که در مورد شکستهای ایران در جنگهایش در برابر روسیه که ایران در اثر آن بخش بزرگی از خاک ایران را از دست داد بکار رفته است. این مفهوم سیاسی ـ تاریخی را برای نخستین بار محمدعلی فروغی در مورد شکستهای دولت ایران از روسیه و از دست دادن سرزمینهای ایران بکار برد. چرا «وهن بزرگ» چون از یک سو شکست برای ایرانی بود که سرزمینش و تمامیت سرزمینیاش ظاهراً «برابر با جانش» است، چنانکه شعرایمان بارها گفتهانذ:
همه سربه سر تن به کشتن دهیم / از آن به که ایران به دشمن دهیم
چو ایـــران مبـــــاشد تــــن من مباد / در این مرز و بوم زنده یک تن مباد
صرف نظر از اینکه هر روز در لفاظیهای شعاری این اشعار را میخوانیم، بیآنکه به معنای دقیق و عمیق آنها فکر کنیم، اما از دست دادن آن اندازه از خاک ایران را روشنفکران نسل اول مشروطهخواهی توهینی بزرگ به خود و به ملت خود دانسته، سر در گریبان فکر و چارهجویی بردند که از دل آن جنبشی بزرگ به نام مشروطهخواهی بدر آمد و سابقۀ آن، همانطور که حداقل من بارها در نوشتههایم تکرار کردهام به دویست سال پیش برمیگردد. اما فروغی وقتی این «وهن بزرگ» را توضیح میدهد بر وضعیت شرمآور دستگاه و دیوان ایران، سراسر فساد و خرافات و.... از سدهها پیش تا دورۀ قاجاران انگشت میگذارد. ملتی با سابقۀ سههزار سال و به این فلاکت و حقارت! پس سرنوشت سراسر توهینیست که ریشههای داخلی داشته است و میزان توهینش صدچندان میشود. یعنی پُروهن میشود. از این اصطلاح تاریخی ـ سیاسی من حق داشتم که در توصیف شکستی که «ما» از روشنفکری تاریک اندیش و از عجوزههای متعصب مذهبی خوردیم بکار ببرم! کشوری با آن سابقه با دو پادشاه مشروطه با اصلاحات معظم و پرقدر آنگاه از چند جوجه کمونیست نیمهسواد و ملاهای فاسد و قدرتطلب دروغگو (پروهن نیز میتواند اقتباسی از پرقدر یا پرپیمان باشد که در ادبیات فارسی کاملاً متداول است!) شکست میخورند! آیا تو که همین الان اینها را میشنوی احساس توهین به ملت ایران و خودت به عنوان عضوی از آن نمیکند؟ و نمیپرسی که آنها که ایراندوست بودند، در آن زمان چرا میدان آگاهی ملی را رها کرده بودند؟
من اینها از روی میل به بحث نمیگویم. اما فقط میخواهم بگویم که اینها را من برای نخستین با در آثار آقای همایون و دکتر طباطبایی دیدم و بعد در آثار فروغی و مشروطهخواهان نسل اول پیگیریشان کردم. از خودم هم نیست! طبیعیست که «شکست پروهن» به عنوان یک استعارۀ تاریخی ـ سیاسی مربوط به تاریخ ایران است.
در «گوگل» طبیعیست که نمیتوان آن را به این صورت پیدا کرد، اما اگر آدمها و ایراندوستان دو صفحه از دکتر طباطبایی یا آقای همایون را خوانده بودند، این را به سرعت خواندن میفهمیدند. شاید آنگاه آن آقای جای پدربنده و جای پدربزرگ شما، با آن همه کبکبه و دبدبه، «مفتخر» به ریاست دفتر ویژۀ شهبانو، اگر طباطبایی را حتا اگر دیده بود، به خودش اجازه نمیداد که به ایشان بگوید؛ «عمامهدار» متأسفم!
با مهر فرخنده