چند سال پیش بود یه نصف شب با خدا دعوام شد!
قهر کردیم فکر کردم دیگه منو دوست نداره...
یه گوشه رفتم، چند قطره اشک ریختم و خوابم برد.
صبح که بیدار شدم مادرم گفت؛ نمیدونی دیشب تا صبح چه بارونی میبارید!
از همون شب به بعد هر موقع دلم گرفت آسمون با دلم بارید و فهمیدم خدای من تنها دلسوز و عشق بینمون بزرگترین دارایی منه.
قهر کردیم فکر کردم دیگه منو دوست نداره...
یه گوشه رفتم، چند قطره اشک ریختم و خوابم برد.
صبح که بیدار شدم مادرم گفت؛ نمیدونی دیشب تا صبح چه بارونی میبارید!
از همون شب به بعد هر موقع دلم گرفت آسمون با دلم بارید و فهمیدم خدای من تنها دلسوز و عشق بینمون بزرگترین دارایی منه.