ارم رو لمبرای کونش مینویسم خیلی تنگ بود مرسی . بعد که شلوارشو کندیم یهو کیرش افتاد بیرون . فک کن یه کیر با تنه خیلی باریک اندازه انگشت کوچیکه دست ولی در عوض سر کیرش قد یه گردو میشد . ماهم که قاطی مزه ها توت فرنگی داشتیم یکی از بچه ها گفت این نسناس که توت فرنگی داشت چرا توت فرنگی آوردیم با خودمون ."
مرده بودم از خنده سر بساط مشروب خوری .پس قضیه محسن توت فرنگی این بود . دیگه یادم رفت بپرسم رو کونش نوشتین یا نه .
حالا داستان اصلی که میخواستم براتون بگم راجب اون دختره بود که اول گفتم . این خانوم سروگوشش میجنبید به کررات کون داده بود ولی همچنان دختر بود و فقط کون میداد . شنیده بودم از بچه ها که یکی دونفر کونش گذاشتن ولی نمیدونستم کیا بودن . مطمئن بودم داریوش یکیشون بوده چون حتی میوه هارو هم گاییده بود امیر یه بار دیده بود یه گوجه فرنگی دزدیده بود سوراخش کرده بود و باهاش جق زده بود تو یکی از خرابه های اطراف .
یه روز امیر اومد و گفت رضا خیلی تو کف این دخترس و میخواد بکندش . منم گفتم بابا ول کنین این دختره شپشو کثیف رو کردن نداره . حالا تو دلمم داشتم نحوه کردنشو مرور میکردم فقط داشتم جلو امیر قپی میومدم که مثلا اره و اینا من برا کیرم ارزش قائلم در حالی که میمردم فقط یه بار یه دستی به کونش ولو از رو مانتو بکشم .
امیر گفت والا من خودمم دلم درامده کیرم به جای پوست دستم یه پوست دیگه رو لمس کنه تورو نمیدونم . اینو که گفت یه سکوتی بینمون حکمفرما شد بعد چند ثانیه گفتم منم هستم .
با امیر و رضا یه دوماهی خیلی ناشیانه در حال مخ زدن بودیم که داستانش خیلی طولانی و در ضمن کیریه که ازش میگذریم و میرسیم به کردن . ناگفته نماند رضا تورش کرد .
من و امیر تو مکان منتظر بودیم و رضا داشت منیر رو می آورد . بله اسم خانم منیر بود . زنگ خونه رو زدن و امیر رفت درو باز کرد اول منیر امد تو و رضا هم پشت سرش . رضا از بس تو کف بود همونجا تو حیاط درو که بست از پشت پرید رو کول منیر . حالا رضا قدش از منیر کوتاهتر و لاغر تر ولی بحدی یهویی و تند پرید رو کول منیر بیچاره با صورت خورد کف حیاط رضا هم از بالا مثلا میخواست نخوره رو سرو کله منیر با پا امد رو زمین و یه پاش رفت رو دست منیر که انگشت سبابش شکست .
حالا یکی بیاد شیون منیر رو جمع کنه رضا شوکه شده بود از اتفاقات پیش آمده و مثل بچه ای که تو خودش ریده از جاش تکون نمیخورد منم مات و مبهوت داشتم صحنه رو نگاه میکردم و امیر هم که مکان خونه شون بود پرید جلو دهن منیر رو بگیره که داشت مثه آژیر آمبولانس ونگ میزد .
با هر کلکی بود منیر رو بردیم تو خونه دست و صورتشو شستیم و آرومش کردیم مرتبش کردیم چیکار کنیم چیکار نکنیم این با انگشت شکسته چجوری ببریمش بیمارستان اینو باما تو محل ببینن خیلی برامون بد میشه .
زنگ درو زدن همه ساکت شدیم . قرار نبود کسی بیاد خونواده امیر رفته بودن ده و تا شب برنمیگشتن . امیر گفت ساکت باشین من میرم و میام .
رفت و برگشت گفتیم چی شده گفت یکی از همسایه ها صدای اینو (خطاب به منیر) شنیده امده فضولی دست بسرش کردم .
بعد از کلی اینور اونور و حرف تو گوشی و اینا قرار بر این شد پول بدیم به منیر خودش بره بیمارستان برای همه بهتر بود .
منیر رفت و من موندم و امیر و رضا . امیر گفت خوب رضا جون . منیر رو که بگا دادی قنبل کن من امروز تا یکی رو نکنم آروم نمیگیرم . رضا هم نشسته بود گفت میخوای بکنی ؟ باشه حرفی نیست . بیا اینو بکن تو دهنت و کیرشو از رو شلوار با دستش گرفت امیر و رضا افتادن به جون هم و منم پاشدم امدم بیرون از خونشون دیدم منیر سر کوچه داره با یکی حرف میزنه و باهم رفتن تو خونه .فوری زنگ خونه امیر رو زدم امیر امد دم در . گفتم منیر الان رفت تو اون خونه .
گفت کدوم خونه . با انگشت نشون دادم گفت ای کیرم تو قبر هقت جد و آبادت گفتم چی شد .
گفت این همونی بود که امده بود دم در !
@dastan_azadi1 😈
@dastan_azadi1 😈
مرده بودم از خنده سر بساط مشروب خوری .پس قضیه محسن توت فرنگی این بود . دیگه یادم رفت بپرسم رو کونش نوشتین یا نه .
حالا داستان اصلی که میخواستم براتون بگم راجب اون دختره بود که اول گفتم . این خانوم سروگوشش میجنبید به کررات کون داده بود ولی همچنان دختر بود و فقط کون میداد . شنیده بودم از بچه ها که یکی دونفر کونش گذاشتن ولی نمیدونستم کیا بودن . مطمئن بودم داریوش یکیشون بوده چون حتی میوه هارو هم گاییده بود امیر یه بار دیده بود یه گوجه فرنگی دزدیده بود سوراخش کرده بود و باهاش جق زده بود تو یکی از خرابه های اطراف .
یه روز امیر اومد و گفت رضا خیلی تو کف این دخترس و میخواد بکندش . منم گفتم بابا ول کنین این دختره شپشو کثیف رو کردن نداره . حالا تو دلمم داشتم نحوه کردنشو مرور میکردم فقط داشتم جلو امیر قپی میومدم که مثلا اره و اینا من برا کیرم ارزش قائلم در حالی که میمردم فقط یه بار یه دستی به کونش ولو از رو مانتو بکشم .
امیر گفت والا من خودمم دلم درامده کیرم به جای پوست دستم یه پوست دیگه رو لمس کنه تورو نمیدونم . اینو که گفت یه سکوتی بینمون حکمفرما شد بعد چند ثانیه گفتم منم هستم .
با امیر و رضا یه دوماهی خیلی ناشیانه در حال مخ زدن بودیم که داستانش خیلی طولانی و در ضمن کیریه که ازش میگذریم و میرسیم به کردن . ناگفته نماند رضا تورش کرد .
من و امیر تو مکان منتظر بودیم و رضا داشت منیر رو می آورد . بله اسم خانم منیر بود . زنگ خونه رو زدن و امیر رفت درو باز کرد اول منیر امد تو و رضا هم پشت سرش . رضا از بس تو کف بود همونجا تو حیاط درو که بست از پشت پرید رو کول منیر . حالا رضا قدش از منیر کوتاهتر و لاغر تر ولی بحدی یهویی و تند پرید رو کول منیر بیچاره با صورت خورد کف حیاط رضا هم از بالا مثلا میخواست نخوره رو سرو کله منیر با پا امد رو زمین و یه پاش رفت رو دست منیر که انگشت سبابش شکست .
حالا یکی بیاد شیون منیر رو جمع کنه رضا شوکه شده بود از اتفاقات پیش آمده و مثل بچه ای که تو خودش ریده از جاش تکون نمیخورد منم مات و مبهوت داشتم صحنه رو نگاه میکردم و امیر هم که مکان خونه شون بود پرید جلو دهن منیر رو بگیره که داشت مثه آژیر آمبولانس ونگ میزد .
با هر کلکی بود منیر رو بردیم تو خونه دست و صورتشو شستیم و آرومش کردیم مرتبش کردیم چیکار کنیم چیکار نکنیم این با انگشت شکسته چجوری ببریمش بیمارستان اینو باما تو محل ببینن خیلی برامون بد میشه .
زنگ درو زدن همه ساکت شدیم . قرار نبود کسی بیاد خونواده امیر رفته بودن ده و تا شب برنمیگشتن . امیر گفت ساکت باشین من میرم و میام .
رفت و برگشت گفتیم چی شده گفت یکی از همسایه ها صدای اینو (خطاب به منیر) شنیده امده فضولی دست بسرش کردم .
بعد از کلی اینور اونور و حرف تو گوشی و اینا قرار بر این شد پول بدیم به منیر خودش بره بیمارستان برای همه بهتر بود .
منیر رفت و من موندم و امیر و رضا . امیر گفت خوب رضا جون . منیر رو که بگا دادی قنبل کن من امروز تا یکی رو نکنم آروم نمیگیرم . رضا هم نشسته بود گفت میخوای بکنی ؟ باشه حرفی نیست . بیا اینو بکن تو دهنت و کیرشو از رو شلوار با دستش گرفت امیر و رضا افتادن به جون هم و منم پاشدم امدم بیرون از خونشون دیدم منیر سر کوچه داره با یکی حرف میزنه و باهم رفتن تو خونه .فوری زنگ خونه امیر رو زدم امیر امد دم در . گفتم منیر الان رفت تو اون خونه .
گفت کدوم خونه . با انگشت نشون دادم گفت ای کیرم تو قبر هقت جد و آبادت گفتم چی شد .
گفت این همونی بود که امده بود دم در !
@dastan_azadi1 😈
@dastan_azadi1 😈