من اميد هستم الان 22 سال دارم مادرم مريم 42 سال داره ما تنها زندگي مي کونيم. پدرم چند سال پيش در يک صانحه تصادف فوت شود. ما جرا اينکه من تو درس رياضي کلاس اول دبيرستان خيلي ضعيف بودم چون تست ايکيوم هم خيلي بالا بود وسال قبلش هم کلاس اول رو در جا زده بوديم وبا دنده سنگين بالا ميرفتيم مجبور بوديم که اون سالا هر جور قبول بشيم وگرنه بايد ميرفتم مدرسه بزگسال يا ترک تحصيل ميکردم . خلاصه اونسال ه ر جور بود با پول ودرس خوندن خودم وکمک مريم جون تونستيم تو شهريور ماه قبول بشيم ما جرا اينکه من نه رياضي خيلي ضعيف بودم مامانم مجبور شود که از معلمم بخواد که منو کمک کونه اونم چه کمکي کسکش معلمه خيلي بچه باز بود ماهم که خيلي به نظر خودم قشنگ نبوديم اين معلمه از روز اول که اومد با من رياضي کار کونه شروع کرد با من شوخي کردن وگاهي مواقع ميزود دم کون بنده منم که چندين بار نخواسته رفقا ترتيب کونمونو داده بودن وچند نفر ديگه يه روز که مامانم خونه نبود معلم من اومد خونه که به من رياضي درس بده بعد از حل چند تمرين معلم من به من گفت مي خواهي رياضي رو با نمره بالا قبول شي . گفتم چرا که نه اونم گفت پس بايد يه کار کوني وحرچي من بهت گفتم هيچي نگي گفتم باشه بعد ديم که پاشود اومد پشت ميز ترف من ودستشو گزاشت روشونم گفت بلند شو بلند شودم من برد طرف تختو حلم داد روتخت گفت شلوارتو در بيار تا امديم به خودمون بيام يه کشيده گذاشت تو گوشم خلاصه بزور مار ولخت کرئ وخودشم کيرشو از تو تومونش در اورد گرفت جلوي صورت ما چپوند تو دهنمون گفت ساک بزن کيرش مزه گوه وبوي بدي مي داد خلاصه چراهاي جز خوردن نبود کيرشو که خوب ساک زدم گفت بر گرد با شکم بخواب روتخت هر چي هر کاري کردم زيرش در برم نشد بزور چپوند تو کونم دردي گرفت که نگو تو عمرم چنين دردي گاهي نکشيده بودم گريم گرفته بود اشک از صورتم مي ريخت خارکسه هرچي مي تونس کيرشو تو کونم فرو مي کرد هنوز يادم که مياد ازدردش گريم ميگيره کسکش خوب که منو کرد از کون . بعد حدود يه 10 تا 15 دقيقه کيرشو در اورد وبلند م کرد گفت بخور دور کيرش زرد بود از عناي کونم وکمي هم خوني معلوم بود کونم زخم شوده گفتم نمي خورم باز يه کشيده نصار گوشاي بنده کرد وبعد از دوباره کيرشو چپند تو دهنم نرديک بود حالم بد بشه واستفراق کونم معامه گمت نهنه جنده چه مرگته مي خوري يا نه وگرنه به همه معلم ميگم خلاصه خورديم ابشو همش ريخت رو صورتم بعدشم لباساشو پوشيدو گورشو گم کرد رفت شب که مامانم اومد از کون درد نمي تونستم راه برم مامانم همش فکر ميکرد که از درس خوندن خستمه البته واقعاا هم عجب درسي بود بعد مامانم رفته که به معلم من زنگ بزنه که براي جلسه اخر کلاس قرار بزاره قرار شد که پس فردا بياد براي درس دادن به من اون روز اومد و درسشو داد موقعه رفتن مامانم گفت که اوضاي من چجور معلم گفت خيلي ضعيف بايد سعي کونه نمره بياره بعد منو کسکش فرستاد دنبال نخود سياه مثلا برم دنبال سوئيچ ماشين تو اتاق افتاده بيارم هر چي گشتيم نبود خمودش صدام زد گفت تو جيبم نگو نهنه جنده حقش بود ديد مامانم يه جوري فرداش من براي کاري از خانه رفتم بيرون وقرار بود تا عصر ير نگردم من که رفتم کارم نشود يعني اون طرفي که قرار بود با هم بريم جايي نبود برگشتم خونه ديدم ماشينه معلمم دم در خونه است تعجب کردم گفتم شايد ماله کسه ديگه اي است دم در خونه رو واز کردم رفتم تو خونه ديدم کفش اون کسکش جلو در خونست تو که رفتم يواش صدامو در نياوردم رفتم تو حال کسي نيود در اتاق مامان رو حم بو دامنش هم کف حال بو با تاپش گفتم يعني چه ديدم داره صداي واي اخو جونو اين چيزا از تو اتاق مامانم مياد رفتم دم در اتاق يواش سرک کشيدم ديدم بعله اغا پهاي مامانمو گذاشته روي شونش ودرحاله تلنبه زدن هست من يواش بر گشتم رفتم از توي حياط اومدم پشت پنجره اتاق ديم داره مامانم از کون ميکونه خوشبختانه تغير حالت که داده بودن منو نمي ديدن منم يواش يواش دستم رفت رو کيرم وشروع به ماليدن کيرم کردم تا خودمو خالي کردم تا حالا گاهي اينقدر حشري نشده بودم خلاصه ديدم ابه اون کسکش داره مياد به مامانم گفت کجا بريزم اونم گفت بريز تو کونم . منم زودي از خونه زدم بيرون رفتم تو کوچه کناري وايسدم بعداز يه 10 دقيقه اي معلمه من اومد و گورشو گم کردو رفت من صريع رفتم تو خونه ديدم مامانم داره ميره بره تو حمام گفت چرا زود او مدي گفتم کارمون نشده زود اومدم خونه بعد ديدم که اون رنگ روش زرد شده منم به رو خودم نياوردم که چي شودهبعد خودش گفت معلمت سوالات رياضيتو برات اورده تا
بخوني نمره بياري گفتم پس براي همين اينجا بود مو قعي که از ماشين پياده شدم اونو ديد م که رفت گفتم راستي مامان تو مگه ديشب حمام نبودي گفت چرا گفتم پس الان کجا ميري گفت به تو چه مگه فضولي گفتم نکنه شاگر
@dastan_azadi1 😈
@dastan_azadi1 😈
بخوني نمره بياري گفتم پس براي همين اينجا بود مو قعي که از ماشين پياده شدم اونو ديد م که رفت گفتم راستي مامان تو مگه ديشب حمام نبودي گفت چرا گفتم پس الان کجا ميري گفت به تو چه مگه فضولي گفتم نکنه شاگر
@dastan_azadi1 😈
@dastan_azadi1 😈