خلاصه داستان اینه که قرن پانزدهم هملت شاهزاده دانمارک با شنیدن خبرمرگ پدرش به کاخ پادشاهی میاد و میبیند عمویش کالادیوس بر تخت نشسته و بدون کوچک ترین احترامی به آداب و
رسوم با مادرش ملکه گرترود ازدواج کرده است. هملت از این اوضاع عصبی و بدگمان میشود تا این که یک شب خواب می بیند روح پدرش به همت می گوید کلادیوس او را از طریق زهر کشته است و درخواست انتقام می کند هملت قول می دهد از دستور او
اطاعت کند.
هملت با آوردن دستهای بازیگر برای اطمینان از درستی سخنان روح پدرش از بازیگرها می خواهد نمایشی به نام «قال گوندزاگا را در حضور شاه اجرا کنند موضوع این نمایش به گونه ای باز افرینی جنایت کلادیوس است و داستانش به ماجرای کشته شدن شاهی برادرش مربوط میشود شاه در این تماشای نمایش چنار دچار اشفتگی می شود که مجبور به ترک نمایش می شود این عکس العمل كلاديوس به نمایش جرم او را به طور حتم به هملت ثابت می کنند هملت بیش از این ماجرا پیش مادرش می رود و به
زودی صدای دعوای مادر و پسر اوج می گیرد و هملت به مادرش اعتراف میکند که چه قدر از او متنفر است. او وقتی سایه ای راا پشت پرده اتاق می بیند تصور می کند که شاه در پشت پرده گوش
پولونيوس (پدر) اوفيا معشوقة هملت) در پشت برده پنهان شده و به جای کلادیوس به اشتباه کشته میشود کلادیوس که تصمیم به نابودی هملت گرفته ولی نمیخواهد ان را اشکار کند او را به
انگلستان میفرسته در این سفر دو دوست دوران تحصیل او به نامهای روزن گرانس و گیلد استرن نیز همراه هملت اعزام شدهاند آنها نامه هایی مبنی بر حکم قتل شاهزاده هملت را با خود
دارند اما با عوض شدن نامه ها این دونفر به جای هملت کشته میشوند
در این اوضاع لايرينس پسر پولونیوس برای انتقام پدرش به دنبال هملت است. هم چنین اوفلیا که از کشته شدن
پدرش به دست کسی که دوستش دارد از شدت غم و اندوه دیوانه شده تصمیم میگیرد برود و پس از ان که چند گل از گرانه
رود می چیند خود را در آب می اندازد و غرق میشود.
رسوم با مادرش ملکه گرترود ازدواج کرده است. هملت از این اوضاع عصبی و بدگمان میشود تا این که یک شب خواب می بیند روح پدرش به همت می گوید کلادیوس او را از طریق زهر کشته است و درخواست انتقام می کند هملت قول می دهد از دستور او
اطاعت کند.
هملت با آوردن دستهای بازیگر برای اطمینان از درستی سخنان روح پدرش از بازیگرها می خواهد نمایشی به نام «قال گوندزاگا را در حضور شاه اجرا کنند موضوع این نمایش به گونه ای باز افرینی جنایت کلادیوس است و داستانش به ماجرای کشته شدن شاهی برادرش مربوط میشود شاه در این تماشای نمایش چنار دچار اشفتگی می شود که مجبور به ترک نمایش می شود این عکس العمل كلاديوس به نمایش جرم او را به طور حتم به هملت ثابت می کنند هملت بیش از این ماجرا پیش مادرش می رود و به
زودی صدای دعوای مادر و پسر اوج می گیرد و هملت به مادرش اعتراف میکند که چه قدر از او متنفر است. او وقتی سایه ای راا پشت پرده اتاق می بیند تصور می کند که شاه در پشت پرده گوش
پولونيوس (پدر) اوفيا معشوقة هملت) در پشت برده پنهان شده و به جای کلادیوس به اشتباه کشته میشود کلادیوس که تصمیم به نابودی هملت گرفته ولی نمیخواهد ان را اشکار کند او را به
انگلستان میفرسته در این سفر دو دوست دوران تحصیل او به نامهای روزن گرانس و گیلد استرن نیز همراه هملت اعزام شدهاند آنها نامه هایی مبنی بر حکم قتل شاهزاده هملت را با خود
دارند اما با عوض شدن نامه ها این دونفر به جای هملت کشته میشوند
در این اوضاع لايرينس پسر پولونیوس برای انتقام پدرش به دنبال هملت است. هم چنین اوفلیا که از کشته شدن
پدرش به دست کسی که دوستش دارد از شدت غم و اندوه دیوانه شده تصمیم میگیرد برود و پس از ان که چند گل از گرانه
رود می چیند خود را در آب می اندازد و غرق میشود.