از ادابازی دلقکطور تعدادی پولدار آمریکایی یا صاحب پادکست نتیجه میگیرند که نازیسم دوباره جان گرفته!
خبری نیست عزیزم. نازیسم برای هیچکس در دنیا موضوعیت نداره دیگه. نژادپرست زیاد هست همهجا، ولی نازی دیگه وجود نداره. نازیسم فقط برای روسها موضوعیت داره هنوز، اون هم به این دلیل که تعریف و شناختشون از نازیسم با ما و همه دنیا فرق داره. روسها نازیها رو به عنوان نژاپرستان آریایی که اقلیتهای غیرآریایی رو قتل عام میکردند نمیشناسند. نازیها رو به عنوان کسانی که اومدن ۲۰ میلیون نفر از جمعیت روسیه رو کشتن و همهچیز رو خراب کردند و رفتند، میبینند. برای همین به هرکس با روسیه مخالفت کنه بش میگن نازی. اگه یه هندی باشی و دینت هم هندوییسم باشه و با روسیه مخالفت کنی بت میگن نازی. اگه گفته بشه ترومای جنگ جهانی دوم روسها رو روانی کرد و روانی باقی موندند، اغراق نشده.
اون چیزی که جان گرفته در دنیا فاشیسم ناسیونالیستیه. علتش هم حس ناکامیه. همین الان وضع اقتصادی آمریکا از همه کشورها بهتره، اما همشون دارند مینالند. به کلیدواژههاشون دقت کنید: «چیت». دارن میگن همه دارن سر ما کلاه میذارن. اوکراین داره سرمون کلاه میذاره. چین داره سرمون کلاه میذاره. کانادا داره سرمون کلاه میذاره. همه دارن ازمون سوء استفاده میکنند. در حالی که برعکسه. آمریکا داره بیش از همه در جهان مصرف میکنه، و به جاش دلار میده بقیه، که خودش هرجور خواست چاپ میکنه. اما این مختص آمریکا نیست. توی چین هم ادبیات مشابهی وجود داره: «همهچیز دنیا رو داریم ما تولید میکنیم، بعد ازمون طلبکار هم هستن». هرکس به وسع خودش داره ازین حرفها میزنه. حتی اونی که جزء قدرتمندان نیست. مثل اندونزی، که شرکتها رو مجبور میکنه بیان اونجا خط تولید بزنند، چون به نظرشون امتیاز بزرگیه که اجازه داده شده جنسشون رو اونجا بفروشن! یعنی «دارن از جمعیتمون سوء استفاده میکنند!». حتی تعداد نفوس کشورش رو هم به عنوان بهانهای برای ادعای «دارن سرمون کلاه میذارن، و گرنه حق ما بیش ازینهاست» به کار میگیره. و این دقیقا همون الگوی فاشیستی ناسیونالیستیه که در اوائل قرن بیستم شکل گرفته بود. آلمان و ایتالیا و ژاپن، حس میکردن سرشون کلاه رفته و حقشون خورده شده. در حالی که وضعشون اصلا بد نبود، و حتی بهتر از بقیه بود. حس ناکامی در قرن بیست و یکم هم دو علت داره:
یک، پیشرفت چین
ازونجایی که نمیتونند این حجم از موفقیتهای چین رو هضم کنند، تئوریهایی میسازند مبنی بر اینکه «حتما تقلبی شده، و گرنه نباید اینجوری عقب میفتادیم». یه روز میگن دزدی اطلاعات کرد، یه روز میگن قیمت یوآن رو عمدا پایین نگه داشت، یه روز میگن دامپینگ کرد، یه روز میگن تعرفه گذاشت، یه روز میگن سوبسید داد به صنایعش. که همه این کارها رو کرده، ولی دلیل این حجم از پیشرفت اینها نیست. حتی یک خارجی که یک سال در چین کار کرده باشه میدونه که نیست.
دو، کار نکردن همهچیز.
دولتهایی که چون قرار بوده حمایتگر باشند قرار شد فربه بشن، فربه شدهاند اما عرضهی حمایتگری هم ندارند، بنابراین به نظر میاد هیچکاری پیش نمیره. دولت در اینجا به معنی مجموعه سه قوهست، چون بخشی ازین پیش نرفتن کارها مربوط به قانونگذاره. بنابراین مردم تئوری «یه عده دارن نمیذارن، و گرنه حقمون بیش ازینهاست» رو میسازند.
لازم نیست آمریکا باشی، یا انگلستان باشی، یا آلمان باشی، تا این دو علت، به فاشیسم ناسیونالیستی منتهی بشه. این حتی در ایران هم جریان گرفته. از نظر ایرانی میانگین هم امارات و ترکیه و چین و عراق و همه، حق ایران رو خوردن، و گرنه نباید اینجوری میشد. این تئوری که «آمریکا و انگلیس نمیذارن ایران پیشرفت کنه» از زمان مصدق در ایران طرفدار داشته، ولی بیشتر در بین قشر الیت بوده. بعدها آخوندها اون رو از طریق منابر به سطح عوام هم کشوندن. اما اون در حیطه امپریالیسم بود. اما الان دیگه محدود به امپریالیسم نیست و معتقدند مهاجر افغان هم حق ما رو خورده و اگه نمیخورد الان یه پایگاه فضایی تو مدار داشتیم!
در عرصه جهانی، همه از همدیگه میکنند اگه بتونند. اما اینکه این خوردن از همدیگه بهانه بشه برای اینکه بگن «اگه کسی از ما نمیخورد، الان فلان و بهمان بودیم»، پریدن بغل فاشیسم از روی حس ناکامیه.
در همه این ناکامیها، مشکل از خود کشور ناکامه. تقصیر خود آمریکاییهاست که وقتی میخوان نیروگاه اتمی بسازن، سه برابر بیشتر از همون پروژه در چین زمان میبره. تقصیر چینیها نیست. تقصیر خود آلمانیهاست که ماشین برقی هشتاد هزار دلاریشون نمیتونه با ماشین برقی چهل هزار دلاری چین رقابت کنه. تقصیر چینیها نیست. اینکه ایران در تابستان و زمستان آب و برق نداره، تقصیر خود ایرانیهاست. تقصیر امارات و افغانستان نیست.
خبری نیست عزیزم. نازیسم برای هیچکس در دنیا موضوعیت نداره دیگه. نژادپرست زیاد هست همهجا، ولی نازی دیگه وجود نداره. نازیسم فقط برای روسها موضوعیت داره هنوز، اون هم به این دلیل که تعریف و شناختشون از نازیسم با ما و همه دنیا فرق داره. روسها نازیها رو به عنوان نژاپرستان آریایی که اقلیتهای غیرآریایی رو قتل عام میکردند نمیشناسند. نازیها رو به عنوان کسانی که اومدن ۲۰ میلیون نفر از جمعیت روسیه رو کشتن و همهچیز رو خراب کردند و رفتند، میبینند. برای همین به هرکس با روسیه مخالفت کنه بش میگن نازی. اگه یه هندی باشی و دینت هم هندوییسم باشه و با روسیه مخالفت کنی بت میگن نازی. اگه گفته بشه ترومای جنگ جهانی دوم روسها رو روانی کرد و روانی باقی موندند، اغراق نشده.
اون چیزی که جان گرفته در دنیا فاشیسم ناسیونالیستیه. علتش هم حس ناکامیه. همین الان وضع اقتصادی آمریکا از همه کشورها بهتره، اما همشون دارند مینالند. به کلیدواژههاشون دقت کنید: «چیت». دارن میگن همه دارن سر ما کلاه میذارن. اوکراین داره سرمون کلاه میذاره. چین داره سرمون کلاه میذاره. کانادا داره سرمون کلاه میذاره. همه دارن ازمون سوء استفاده میکنند. در حالی که برعکسه. آمریکا داره بیش از همه در جهان مصرف میکنه، و به جاش دلار میده بقیه، که خودش هرجور خواست چاپ میکنه. اما این مختص آمریکا نیست. توی چین هم ادبیات مشابهی وجود داره: «همهچیز دنیا رو داریم ما تولید میکنیم، بعد ازمون طلبکار هم هستن». هرکس به وسع خودش داره ازین حرفها میزنه. حتی اونی که جزء قدرتمندان نیست. مثل اندونزی، که شرکتها رو مجبور میکنه بیان اونجا خط تولید بزنند، چون به نظرشون امتیاز بزرگیه که اجازه داده شده جنسشون رو اونجا بفروشن! یعنی «دارن از جمعیتمون سوء استفاده میکنند!». حتی تعداد نفوس کشورش رو هم به عنوان بهانهای برای ادعای «دارن سرمون کلاه میذارن، و گرنه حق ما بیش ازینهاست» به کار میگیره. و این دقیقا همون الگوی فاشیستی ناسیونالیستیه که در اوائل قرن بیستم شکل گرفته بود. آلمان و ایتالیا و ژاپن، حس میکردن سرشون کلاه رفته و حقشون خورده شده. در حالی که وضعشون اصلا بد نبود، و حتی بهتر از بقیه بود. حس ناکامی در قرن بیست و یکم هم دو علت داره:
یک، پیشرفت چین
ازونجایی که نمیتونند این حجم از موفقیتهای چین رو هضم کنند، تئوریهایی میسازند مبنی بر اینکه «حتما تقلبی شده، و گرنه نباید اینجوری عقب میفتادیم». یه روز میگن دزدی اطلاعات کرد، یه روز میگن قیمت یوآن رو عمدا پایین نگه داشت، یه روز میگن دامپینگ کرد، یه روز میگن تعرفه گذاشت، یه روز میگن سوبسید داد به صنایعش. که همه این کارها رو کرده، ولی دلیل این حجم از پیشرفت اینها نیست. حتی یک خارجی که یک سال در چین کار کرده باشه میدونه که نیست.
دو، کار نکردن همهچیز.
دولتهایی که چون قرار بوده حمایتگر باشند قرار شد فربه بشن، فربه شدهاند اما عرضهی حمایتگری هم ندارند، بنابراین به نظر میاد هیچکاری پیش نمیره. دولت در اینجا به معنی مجموعه سه قوهست، چون بخشی ازین پیش نرفتن کارها مربوط به قانونگذاره. بنابراین مردم تئوری «یه عده دارن نمیذارن، و گرنه حقمون بیش ازینهاست» رو میسازند.
لازم نیست آمریکا باشی، یا انگلستان باشی، یا آلمان باشی، تا این دو علت، به فاشیسم ناسیونالیستی منتهی بشه. این حتی در ایران هم جریان گرفته. از نظر ایرانی میانگین هم امارات و ترکیه و چین و عراق و همه، حق ایران رو خوردن، و گرنه نباید اینجوری میشد. این تئوری که «آمریکا و انگلیس نمیذارن ایران پیشرفت کنه» از زمان مصدق در ایران طرفدار داشته، ولی بیشتر در بین قشر الیت بوده. بعدها آخوندها اون رو از طریق منابر به سطح عوام هم کشوندن. اما اون در حیطه امپریالیسم بود. اما الان دیگه محدود به امپریالیسم نیست و معتقدند مهاجر افغان هم حق ما رو خورده و اگه نمیخورد الان یه پایگاه فضایی تو مدار داشتیم!
در عرصه جهانی، همه از همدیگه میکنند اگه بتونند. اما اینکه این خوردن از همدیگه بهانه بشه برای اینکه بگن «اگه کسی از ما نمیخورد، الان فلان و بهمان بودیم»، پریدن بغل فاشیسم از روی حس ناکامیه.
در همه این ناکامیها، مشکل از خود کشور ناکامه. تقصیر خود آمریکاییهاست که وقتی میخوان نیروگاه اتمی بسازن، سه برابر بیشتر از همون پروژه در چین زمان میبره. تقصیر چینیها نیست. تقصیر خود آلمانیهاست که ماشین برقی هشتاد هزار دلاریشون نمیتونه با ماشین برقی چهل هزار دلاری چین رقابت کنه. تقصیر چینیها نیست. اینکه ایران در تابستان و زمستان آب و برق نداره، تقصیر خود ایرانیهاست. تقصیر امارات و افغانستان نیست.