یه مطلب نوشتم درباره موتورسیکلت و رابطهش با زندگی، و فرستادم برای یه دانشجوی دکترای یه رشته علوم انسانی. گفت عالیه، همینو بسطش بده و تعداد کلماتش رو بیشتر کن. کردم و دوباره فرستادم و به نظرش پرفکت شده بود. گفتم من که وزن معناییش رو بیشتر نکردم، مسیج همونه فقط حجمش بیشتر شد، پس چجوری پرفکت شد؟ گفت وقتی کوتاه مینویسی به نظر میاد یه چیزی همینجوری اومده تو ذهنت و زیاد روش کار نشده!
از نظر جانوران آکادمیک این بده که فکرها همینجوری بیاد به ذهنت. اما نمیتونند توضیح بدن ایرادش چیه. انگار همه فکرها یه جور قابلمه مسی هستند که باید ساعتها چکش بخوره تا شکل قابلمه رو به خودش بگیره، و گرنه نمیتونه کامل باشه!
ولی میتونه کامل باشه. میتونه فکری که همینجوری اومد تو ذهنم نیاز به چکشکاری نداشته باشه، و اگه اینطور باشه و باز هم آب ببندم بش، دارم خودم و دیگران رو گول میزنم.
بازدهی که نباید فقط در اقتصاد باشه. در حرف زدن هم باید بازدهی رو بالا برد. اما همونطور که یه عده همیشه خوششون نمیاد بازدهی در اقتصاد بالا بره، یه عده هم خوششون نمیاد بازدهی در حرف زدن هم بالا بره.
از نظر جانوران آکادمیک این بده که فکرها همینجوری بیاد به ذهنت. اما نمیتونند توضیح بدن ایرادش چیه. انگار همه فکرها یه جور قابلمه مسی هستند که باید ساعتها چکش بخوره تا شکل قابلمه رو به خودش بگیره، و گرنه نمیتونه کامل باشه!
ولی میتونه کامل باشه. میتونه فکری که همینجوری اومد تو ذهنم نیاز به چکشکاری نداشته باشه، و اگه اینطور باشه و باز هم آب ببندم بش، دارم خودم و دیگران رو گول میزنم.
بازدهی که نباید فقط در اقتصاد باشه. در حرف زدن هم باید بازدهی رو بالا برد. اما همونطور که یه عده همیشه خوششون نمیاد بازدهی در اقتصاد بالا بره، یه عده هم خوششون نمیاد بازدهی در حرف زدن هم بالا بره.