مردم هم فراموشی خودشون رو جدی نمیگیرند هم فراموشی جامعه رو. درسته آلزایمر برای همه ترسناکه، ولی سهم کمی از هراس رو تشکیل میده. خیلی بیشتر پیش میاد که اونی که داره فکرهای مأیوسکننده درباره آینده خودش میکنه، به شکستن لگن یا یه تومور در مغز یا عمل بایپس، فکر کنه؛ تا اینکه دیگه هیچ چیز یادش نیاد. درسته که میدونند که حتی یادت نیاد توالت خونه کجاست ترسناکه، اما به اینکه یه روز ندونند توالت خونه کجاست فکر نمیکنند. به این فکر میکنند که با ویلچر چجوری میشه تا توالت رفت و برگشت. عین همین به حاشیه سپردن این وحشت رو در مورد فراموشی جامعه دارند، و مثلا اصلا در نظر نمیگیرند که مردم یه چیزهایی رو یادشون بره. مخصوصا اون چیزهایی که فعلا خیلی بش میپردازند. ولی زیاد پیش میاد، و لازم نیست هفتاد سال بگذره. گاهی مردم به کسی که هشت سال پیش بش فحش میدادند، رأی میدن. نه لزوما برای اینکه فهمیده باشن چه خدابیامرزی بوده. بلکه فقط ازین جهت که یادشون رفته چه لعنتاللهی بود.
علت این فراموشی جمعی، درست همون علت فکر نکردن به آلزایمره. ذهن آدم میدونه از پس زیاد فکر کردن به این موضوع دهشتناک برنمیاد. پس میذاردش کنار. ممکنه این انگ رو به خودت بزنی که «من مرض دارم و به این چیزها زیاد فکر میکنم»، اما دیفالت ذهنت اینه که چنین مرضی نداره. جامعه هم تاب فکر کردن مدام به چیزهایی که اذیتش کرده رو نداره، که بعد بخواد یادش بمونه. مردم به صورت جنرال کینهای نیستند، اما دلیل اینکه نیستند این نیست که مهربان و خوشقلبند. دلیلش اینه که ظرفیت روانی برای کینهای بودن رو ندارند. چون اگه بخوان همهچی یادشون بمونه، لازمه یه طومار دستشون باشه و اسم آدم بدها رو توش بنویسند. برای همین وقتی با امثال من، که سالهاست تِرک آدم بدها و عوضیها و شارلاتانهای دنیای سیاست رو داریم، برخورد میکنند؛ به نظرشون میاد زیادی سخت می گیریم یا خیلی از نفرت انباشته شدهایم! در حالی که صرفا مجهز به این قابلیت سادهایم که میدونیم کدوم خری چه خری بوده.
و همین باید باعث بشه آدم نسبت به گذشتگان کمی تواضع نشون بده. ظاهر اینکه در کتاب مقدس اومده که اگه گناهی که قوم فلان کردند رو بکنی بعدا تو دوزخ مس مذاب میریزن تو دهنت، مضحکه. اما همینکه یه چارچوب درست کردند که از طریقش به نسلهای بعدشون هشدار بدن، برای این بوده که عقلشون میرسیده که کاملا محتمله که فراموش کنند. یه چیزی دیده بودند و ازش ترسیده بودند. اینکه برداشتشون از چیزی که دیده بودند برای ما مضحکه، اهمیت نداره. مهم اینه که میفهمیدند که نباید گذاشت فراموش بشه که چی دیدن. ما اینکار رو کردیم برای آیندگان؟ داریم میکنیم؟
علت این فراموشی جمعی، درست همون علت فکر نکردن به آلزایمره. ذهن آدم میدونه از پس زیاد فکر کردن به این موضوع دهشتناک برنمیاد. پس میذاردش کنار. ممکنه این انگ رو به خودت بزنی که «من مرض دارم و به این چیزها زیاد فکر میکنم»، اما دیفالت ذهنت اینه که چنین مرضی نداره. جامعه هم تاب فکر کردن مدام به چیزهایی که اذیتش کرده رو نداره، که بعد بخواد یادش بمونه. مردم به صورت جنرال کینهای نیستند، اما دلیل اینکه نیستند این نیست که مهربان و خوشقلبند. دلیلش اینه که ظرفیت روانی برای کینهای بودن رو ندارند. چون اگه بخوان همهچی یادشون بمونه، لازمه یه طومار دستشون باشه و اسم آدم بدها رو توش بنویسند. برای همین وقتی با امثال من، که سالهاست تِرک آدم بدها و عوضیها و شارلاتانهای دنیای سیاست رو داریم، برخورد میکنند؛ به نظرشون میاد زیادی سخت می گیریم یا خیلی از نفرت انباشته شدهایم! در حالی که صرفا مجهز به این قابلیت سادهایم که میدونیم کدوم خری چه خری بوده.
و همین باید باعث بشه آدم نسبت به گذشتگان کمی تواضع نشون بده. ظاهر اینکه در کتاب مقدس اومده که اگه گناهی که قوم فلان کردند رو بکنی بعدا تو دوزخ مس مذاب میریزن تو دهنت، مضحکه. اما همینکه یه چارچوب درست کردند که از طریقش به نسلهای بعدشون هشدار بدن، برای این بوده که عقلشون میرسیده که کاملا محتمله که فراموش کنند. یه چیزی دیده بودند و ازش ترسیده بودند. اینکه برداشتشون از چیزی که دیده بودند برای ما مضحکه، اهمیت نداره. مهم اینه که میفهمیدند که نباید گذاشت فراموش بشه که چی دیدن. ما اینکار رو کردیم برای آیندگان؟ داریم میکنیم؟