حوا(
@Xuroman)
رمان : #حوا
نویسنده: #نهال
ژانر:#عاشقانه
📑خلاصه:
فریاد زد اما به جای صدای بلندی که از حنجرهاش خارج شود صداهای نامفهومی به گوش رسید.
انگار یکی دستش را روی گلویش گذاشته بود و محکم فشار میداد.
اکسیژن به ریههایش نمیرسید.
مانند ماهی دهانش را باز و بسته میکرد.نفس عمیقی کشید اما به جای هوا، مزهی بدِ پارچه را روی زبانش احساس کرد.تفلا کرد تا چشمبند از روی چشمهام پایین بیاید ، اما فایدهای نداشت. قلب سیاه و تاریک این آدم ها اکنون نصیب چشمهای او شده بود.
@Xuroman