🔰
۱.
تعارض دین با اخلاق.
وقتی دیندار احساس میکند آموزههای دینی به پیروانش دستور به قتل و رفتارهای خشن میدهد و یا میان دین با اخلاق زمانه و حقوق بشر تقابل و ناسازگاری میبیند.
🔰
۲.
مسئله ی شر،
شخص احساس میکند خداوند نسبت به بدبختی و مشقات انسان بیتفاوت است. خدایی که "دانای مطلق"، "توانای مطلق" و "خیرخواه مطلق" است، اما هنوز شر وجود دارد. به عنوان مثال، خداوند
میداند که آدمی، در چه وضعیت مشقتبار و سختی گرفتار شدهاست،
میتواند او را از زیر بار رنج بیرون آورد و نیز
خیرخواه است و میخواهد چنین شود، در این صورت چرا انسان گرفتار درد و رنج را یاری نمیرساند و او را از زندگی پرعذاباش نجات نمیدهد؟
🔰
۳.
چالش های علمی، یا تعارض یافتههای علمی با آن چه در کتب دینی آمده است، از جمله عوامل از دست رفتن برخی باورهایی است که نمیتوان از آنها دفاع کرد.
🔰
۴.
تجربههای تلخ شخصی، شکست در دعا، و حس رهاشدگی و فراموش شدگی. تجربهی آلام دراز مدت و یا تنشهای سخت، به ویژه مرگ عزیزان، تغییرات ژرفی در اندیشه و عمل دینی ایجاد میکند و اعتقادات را میفرساید.
در اینجا البته پارادوکسی هم شکل میگیرد. این که درد و رنجها و تنشهای دردناک در ساحت فردی، احتمالا دین شخص را از او میستاند، اما تجربههای سخت و دردناک جمعی و مشترک میان پیروان یک دین، احتمالا موجب دیندارتر شدن جمع را فراهم میکند. به سخن دیگر، تجربههای دردناک در سطح فرد و جمع، به دو نتیجه و محصول متفاوت منجر میگردد.
🔰
۵.
مشاهدهی رفتارهای خشن و غیراخلاقی از سوی جامعهی دینی به ویژه روحانیان و مبلغان دینی. کنشهای غیراخلاقی روحانیون، به چیزی دامن میزند که در اصطلاح روانشناختی، به آن، "
تعارض شناختی" گفته میشود. تعارضی فرسایشگر که باورهای دینی را با تنش جدی روبرو میکند.
🔰
۶. مواجه شدن با سایر ادیان و اطلاع از جوامع دیگر، امکان مقایسهی میان وضع خود و دیگران را فراهم میآورد. در واقع آشنایی با خوبیها و ارزشهای موجود در پیروان سایر ادیان، میتواند این تصور را که دین من برتر از سایر ادیان است، زیر سوال ببرد. و نیز اطلاع از نحوهی زیست ساکنان سایر جوامع، به ویژه جوامع سکولار و توسعه یافته، تصور تقابل میان دین و توسعه را دامن میزند. و همین تقابل، سبب کاهش توجه به دین را نیز سبب میشود.
🔰
۷. ناتوانی دین در معنابخشی به زندگی و مهمتر از این، غیرکارکردی شدن، از علل اساسی ترک دین است. "کارن آرمسترانگ"، در کتاب "تاریخ خدا" که ترجمهی آن با عنوان "خداشناسی از ابراهیم تا کنون"، منتشر شده است، به این نکتهی مهم میپردازد که " هر دین پر رونقی، گرمی بازارش از کارآیی آن است و نه از استدلالهای تاریخی و فلسفیاش". "آرمسترانگ" با طرح این نکته که دین باید با زندگی به وفاق برسد، تاکید میکند که هر مفهومی از خدا که کارآییاش را از دست بدهد، تغییر میکند. دین، عملا باید بتواند مسئلهای را از مسایل انسان را حل و یا مشکلی را رفع نماید. در غیر این صورت، بتدریج اهمیتاش را از دست میدهد.
🔰
۸. نزاع و تقابل دین با زندگی روزمره و ناسازگاری دین با ارزشهای بنیادین در هر عصر، در نهایت باعث میشود که دینداران، بتدریج یا دین را از اهمیت بیندازند و یا حتی آن را کناری نهند. نراع دین و زندگی، در نهایت به ضرر دین تمام میشود.
🔰
۹.
نظام سیاسی ناکارآمد و یا کژکارکرد که به نام خداوند بر ملت حکمروایی میکند، سبب خروج تدریجی دینداران از دین میگردد. این نکته پر اهمیت است که آدمی به چه نام و ذیل کدام عنوان دچار درد و رنج میشود. رنجهایش را به چیزی استناد میدهد و چه چیزی را منبع مشقات خویش میشناسد. وقتی به نام دین و به نام خدا، مردمانی را به دریای مواج رنج و تعب میافکنند، بتدریج دین، در آن دیار سست و ضعیف خواهد شد و چه بسا افراد بسیاری، دینشان را ترک خواهند کرد
●○ (این نوشته با استفاده از کتاب "Faith No More_ Why People Reject Religion"، نوشتهی فیل زاکرمن، تهیه شده است.)
🪩
متصل همه اپراتورها :1)
پروکسی "همه اپراتورها"2)
پروکسی "همه اپراتورها"3)
پروکسی "همه اپراتورها"4)
پروکسی "همه اپراتورها"5)
پروکسی "همه اپراتورها"6)
پروکسی "همه اپراتورها"📟 @SmartProxxy