Forward from: Solitude
⭕️خب بیاید یه ذره با استناد به علوم شناختی و اونقدری که ازش فهمیدم براتون توضیح بدم که چرا موسسات و اندیشکدههایی مثل مصاف توی ایران و آمریکا بین قشر محافظهکار طرفدار دارن.
البته لازم به ذکره که این مختص قشر محافظهکار نیست ولی اصولا چون قشر نزدیک به چپ، عموما سازماندهی پراکندهتری دارن وسعت نشر مطالبشون بیشتره ولی تمرکز سازمانی کمتری دارن.
وگرنه مطلب پیش رو در مورد هر دو طرف صادقه.
▫️داستان از جایی شروع میشه که ما دوست داریم همهچیز رو بدونیم و از همهچی سر در بیاریم. دلیلش هم از نظر روانشناسی تکاملی اینه که در سیر تکامل، افرادی به مراحل بعدی رسیدن که این ویژگی رو داشتن. البته این خودش محل بحثه ولی فرض کنیم درست باشه.
▫️حالا شما داستانی شبیه فیل در تاریکی رو تصور کنید. فیل مذکور، هر چیزی میتونه باشه. از علل دشمنی آمریکا با ایران تا دلایل مشکلات اقتصادی یا یه چیز ساده مثل گسترش یه بیماری واگیردار.
▫️انسان جاهلی مثل من که به هیچکدوم از این موارد آگاهی نداره، پا به اتاق تاریک میگذاره و از دید خودش شروع به لمس "چیز" درون اتاق میکنه. اینجا اصطلاحا تئوری توطئه شکل میگیره. ما بخشهایی از مساله رو که نمیفهمیم، با چیزهایی که میفهمیم پر میکنیم. مثلا ما شاید اثرات چاپ پول بر تورم یا کشش قیمتی و عرضه و تقاضا بر مساله ارز رو متوجه نشیم. بنا بر این به جای دقیق و ریز شدن در جزییات یک حکم کلی ذیل عنوان "فساد اقتصادی" یا "دستهای پشت پرده" با اون قضیه برخورد میکنیم.
▫️دقت کنید تئوری توطئه لزوما این نیست که ما بگیم فضاییها میان آدمها رو میدزدن و امثاله. هر جایی که ما یک عامل کلی رو بدون در نظر گرفتن باقی جزییات و احتمالات ممکن دخیل مطلق بدونیم، گرفتار توهم توطئه شدیم.
▫️برگردیم به مثال خودمون؛
حالا که ما به جای انداختن چراغ دانش لازم برای بهتر دیدن فیلم، دانش خودمون رو با احکام کلی جایگزین کردیم، تمام نتیجهگیریهامون از اون قضیه غلط از آ در میاد.
اما نکتهی جالب اینجاست که اغلب، حتی بعد از روشن شدن زوایای بیشتری از ماجرا ما همچنان به "ندیدن" ادامه میدیم. یعنی حتی وقتی که کسی پیدا میشه و با چراغی که در دست داره به ما میفهمونه فیل چی و چه شکلیه ما همچنان چشمهای خودمون رو بسته و به کار خودمون ادامه میدیم.
▫️نظریات مختلفی در علیت این موضوع ارائه شده اما شاید اصلیترین دلیل، سادهتر بودن فهم خودمون از مسائل نسبت به حقیقت امر باشه. بالاخره ما برای پی بردن به حقیقت امر باید متغیرهای گوناگونی رو در نظر گرفته و تلاش زیادی بکنیم.
اما با تئوریهای توطئه، بدون نیاز به تلاش بیشتر، یک راه مناسب برای ارضای نیاز خودمون به فهم عمیق از ماجرا پیدا کردیم.
▫️شاید بتونم بگم که تا پیش از فراگیری رسانههای جمعی به شکل فعلی، تئوریهای توطئه محدود به گعدههای کوچک و محلی بود.
اما با آغاز جنگ سرد و رونقگیری شایعهپراکنی از جانب طرفین، به مرور این احساس در افراد جامعه تقویت شد.
▫️جالبه بدونید که این حالات مختص جامعهی ایران هم نیست. در جوامع غربی (آمریکا بیشتر) هم این تیپ تفکرات به تکرار دیده میشه.
اما موضوع از جایی جالب میشه که بعد از مدتی ذهن تنبل ما دیگه حتی به خودش زحمت نمیده که تئوری توطئه رو تولید کنه.
بلکه صرفا تئوریهای از قبل تولیدشده رو مصرف میکنه. اینجاست که موسسات و "اصطلاحا" اندیشکدهها میان وسط.
▫️عجیبه ولی در این بین تفاوتی هم بین بنیادهای معتبر و کاردرستی مثل کارنگی با مصاف نیست. در واقع با گسترش شبکههای اجتماعی، هر اکانت توییتر، اینستاگرام یا پادکستی در اسپاتیفای تبدیل به منبعی برای تولید این تئوریها شده و ما بدون این که متوجه باشیم، اغلب مصرفکننده هستیم.
▫️حالا در گروههای دست راستی و محافظهکار، شاید به دلیل تمایل ذاتی این تفکرات به نظم و سازمان، این عقاید خودشون رو در قالب اندیشکده و سازمان نشون میده.
اما هرچی به سمت تفکرات چپ و لیبرال حرکت میکنیم، مخصوصا از نوع افراطی، این تولیدات بیشتر جنبهی چریکی گرقته و بیشتر به شبکههای اجتماعی وابستگی دارن.
🔻خلاصه سخن اینکه، معتقدم ذهن ما مثل خاکی است حاصلخیز. هرجا که بذر دانش در مورد مسائل رو نکاریم، باید با علف هرز تئوری و توهم توطئه دست و پنجه نرم کنیم.
البته لازم به ذکره که این مختص قشر محافظهکار نیست ولی اصولا چون قشر نزدیک به چپ، عموما سازماندهی پراکندهتری دارن وسعت نشر مطالبشون بیشتره ولی تمرکز سازمانی کمتری دارن.
وگرنه مطلب پیش رو در مورد هر دو طرف صادقه.
▫️داستان از جایی شروع میشه که ما دوست داریم همهچیز رو بدونیم و از همهچی سر در بیاریم. دلیلش هم از نظر روانشناسی تکاملی اینه که در سیر تکامل، افرادی به مراحل بعدی رسیدن که این ویژگی رو داشتن. البته این خودش محل بحثه ولی فرض کنیم درست باشه.
▫️حالا شما داستانی شبیه فیل در تاریکی رو تصور کنید. فیل مذکور، هر چیزی میتونه باشه. از علل دشمنی آمریکا با ایران تا دلایل مشکلات اقتصادی یا یه چیز ساده مثل گسترش یه بیماری واگیردار.
▫️انسان جاهلی مثل من که به هیچکدوم از این موارد آگاهی نداره، پا به اتاق تاریک میگذاره و از دید خودش شروع به لمس "چیز" درون اتاق میکنه. اینجا اصطلاحا تئوری توطئه شکل میگیره. ما بخشهایی از مساله رو که نمیفهمیم، با چیزهایی که میفهمیم پر میکنیم. مثلا ما شاید اثرات چاپ پول بر تورم یا کشش قیمتی و عرضه و تقاضا بر مساله ارز رو متوجه نشیم. بنا بر این به جای دقیق و ریز شدن در جزییات یک حکم کلی ذیل عنوان "فساد اقتصادی" یا "دستهای پشت پرده" با اون قضیه برخورد میکنیم.
▫️دقت کنید تئوری توطئه لزوما این نیست که ما بگیم فضاییها میان آدمها رو میدزدن و امثاله. هر جایی که ما یک عامل کلی رو بدون در نظر گرفتن باقی جزییات و احتمالات ممکن دخیل مطلق بدونیم، گرفتار توهم توطئه شدیم.
▫️برگردیم به مثال خودمون؛
حالا که ما به جای انداختن چراغ دانش لازم برای بهتر دیدن فیلم، دانش خودمون رو با احکام کلی جایگزین کردیم، تمام نتیجهگیریهامون از اون قضیه غلط از آ در میاد.
اما نکتهی جالب اینجاست که اغلب، حتی بعد از روشن شدن زوایای بیشتری از ماجرا ما همچنان به "ندیدن" ادامه میدیم. یعنی حتی وقتی که کسی پیدا میشه و با چراغی که در دست داره به ما میفهمونه فیل چی و چه شکلیه ما همچنان چشمهای خودمون رو بسته و به کار خودمون ادامه میدیم.
▫️نظریات مختلفی در علیت این موضوع ارائه شده اما شاید اصلیترین دلیل، سادهتر بودن فهم خودمون از مسائل نسبت به حقیقت امر باشه. بالاخره ما برای پی بردن به حقیقت امر باید متغیرهای گوناگونی رو در نظر گرفته و تلاش زیادی بکنیم.
اما با تئوریهای توطئه، بدون نیاز به تلاش بیشتر، یک راه مناسب برای ارضای نیاز خودمون به فهم عمیق از ماجرا پیدا کردیم.
▫️شاید بتونم بگم که تا پیش از فراگیری رسانههای جمعی به شکل فعلی، تئوریهای توطئه محدود به گعدههای کوچک و محلی بود.
اما با آغاز جنگ سرد و رونقگیری شایعهپراکنی از جانب طرفین، به مرور این احساس در افراد جامعه تقویت شد.
▫️جالبه بدونید که این حالات مختص جامعهی ایران هم نیست. در جوامع غربی (آمریکا بیشتر) هم این تیپ تفکرات به تکرار دیده میشه.
اما موضوع از جایی جالب میشه که بعد از مدتی ذهن تنبل ما دیگه حتی به خودش زحمت نمیده که تئوری توطئه رو تولید کنه.
بلکه صرفا تئوریهای از قبل تولیدشده رو مصرف میکنه. اینجاست که موسسات و "اصطلاحا" اندیشکدهها میان وسط.
▫️عجیبه ولی در این بین تفاوتی هم بین بنیادهای معتبر و کاردرستی مثل کارنگی با مصاف نیست. در واقع با گسترش شبکههای اجتماعی، هر اکانت توییتر، اینستاگرام یا پادکستی در اسپاتیفای تبدیل به منبعی برای تولید این تئوریها شده و ما بدون این که متوجه باشیم، اغلب مصرفکننده هستیم.
▫️حالا در گروههای دست راستی و محافظهکار، شاید به دلیل تمایل ذاتی این تفکرات به نظم و سازمان، این عقاید خودشون رو در قالب اندیشکده و سازمان نشون میده.
اما هرچی به سمت تفکرات چپ و لیبرال حرکت میکنیم، مخصوصا از نوع افراطی، این تولیدات بیشتر جنبهی چریکی گرقته و بیشتر به شبکههای اجتماعی وابستگی دارن.
🔻خلاصه سخن اینکه، معتقدم ذهن ما مثل خاکی است حاصلخیز. هرجا که بذر دانش در مورد مسائل رو نکاریم، باید با علف هرز تئوری و توهم توطئه دست و پنجه نرم کنیم.