فروغ شباویز


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Edutainment


زنی که وسطِ سیاه‌چاله‌ی خونواده‌‌ی عرزشی به دنیا اومد در حالی که بزرگ‌ترین رویاش "آزادی" بود!
#زن_زندگی_آزادی
ارتباط ناشناس:
https://t.me/ProMessageBot?start=Foroogh

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Edutainment
Statistics
Posts filter


خب از شکلاتِ بدون پوست که دورش مگس جمع میشه به یخچالِ پرمصرف ارتقا پیدا کردیم.


فکر کن خانومه به اون یکی گفت چرا چشمت باد کرده؟! گفت دیشب کلاً سه ساعت خوابیدم. گفت نه انگار از اون فیلره‌س که چند وقت پیش زدی! داشتم فکر می‌کردم که اگه قراره این‌جوری بشه من فیلر نزنم! گفت آخه لاغر هم شدم. فیلر که می‌زنی اگه وزن کم کنی جمع میشه زیر پوست! و پالتوش رو درآورد که لاغرشدنش رو نشون بده، خانومه بهش گفت وای وای بیش‌ازحد لاغر شدی، باسن نداری دیگه! با خودت این کارو نکن. زیاد هم کار نکن. شبا بخواب.
.
من واقعاً نمی‌دونم چه اصراری دارن با هم حرف بزنن؟! اینا که حرف نیست، تخریبِ خالصه. نمی‌دونم واقعا بعد از شنیدن این حرف‌ها چه حسی به خودشون و ظاهرشون دارن؟
اگه برم موهای صورتم رو لیزر کنم دیگه از آرایشگاه رفتن خلاص میشم بچه‌ها؟ مرا برهانید!


حال‌وهوای آرایشگاه‌های زنونه برای شما هم اذیت‌کننده‌س یا این فقط مشکل منه؟
رسماً همه دارن به هم توهین می‌کنن و عیب و ایرادهای ظاهریِ هم‌دیگه رو تف می‌کنن رو سروصورت هم‌دیگه. و یکی هم که مثل من ساکت یه گوشه می‌شینه و وارد دیالوگ نمی‌شه باهاشون، یبس و نچسبه.
هر دفعه میرم آرایشگاه، تو دلم یه دور همه رو جر میدم. می‌خوام سر به تنِ خودشون و شوهراشون و سلیقه‌هاشون و دغدغه‌هاشون نباشه. خفه شید. اصلاح کنید و برید گورتونو گم کنید دیگه. یه‌بند زر زر زر.. مرض.


خنجرهای بی‌شماری در مـن
فرورفته‌اند.
وقتی گلی به من تعارف می‌کنند نمی‌توانم دقيقاً بفهمم که چیست
زمان می‌برد.

- چارلز بوکوفسکی




ولی خورش ماست واقعاً خوشمزه نیست. اصلاً درکش نمی‌کنم.


#دنیای‌قشنگ‌کودکی


نامش برف بود
تنش برفی
قلبش از برف
و تپشش
صدای چکیدن برف
بر بام‌های کاهگلی...
و من او را
چون شاخه ای که زیر بهمن شکسته باشد
دوست می‌داشتم

- بیژن الهی


هنرمند بودن این شکلیه:


من خیلی آروم‌آروم غذا می‌خورم. قبلاً که از خونوادم‌ حساب می‌بردم، سعی می‌کردم تو مهمونی‌هاشون سریع‌تر غذا بخورم، خیلی وقتا استرس می‌گرفتم و اصلاً نمی‌فهمیدم چی خوردم. جدی اصلا طعم غذا رو متوجه نمی‌شدم از استرس این که با بقیه هماهنگ باشم و سفره معطل من نشه، مامانم غر نزنه، بابام عصبانی نشه و و و ...
ولی الان که دیگه تره هم براشون خورد نمی‌کنم، تو مهمونی‌هاشون خیلی ریلکس غذامو می‌خورم، سفره رو معطل می‌کنم و گوشم بدهکار هیچی نیست. مُردم بس‌که به‌زور خودمو با قوانین شخمی‌شون وفق دادم و هم‌چنان هم ازم طلبکار بودن.


حالا من که کلاً آثار و کاراکترِ خودِ ابراهیم گلستان رو هم به تنهایی دوست دارم، ولی برای تحسین کردنش، همین کافیه که برای فروغِ بی‌پناه، پناه و امنیت شد و بال پرواز بهش داد.
هیچ‌وقت هم اجازه نداد که این داستان‌ها دچار حاشیه‌‌های مبتذل بشه. تاب‌آوریِ عجیبی داشت.


:)))))






دیشب خواب دیدم یه نفر به عنوان کادو برام چند تا راپید روترینگ خریده بود!


برای این‌همه کاری که دلم می‌خواد انجام بدم، دست‌هام باید به این بزرگی می‌بود:


Forward from: ابر نانوشته ☁
عمر من مرگی‌ست، نامش زندگانی.
#آهستگی




اون‌جا که احسان یاسین می‌گه:
چون تو صدات رنگیه
حرفاتو میشه با دیدن شنید ✨

همون جاست که من میگم پیام‌های بعضی‌ها رو که می‌خونم انگار با صدای خودشون تو ذهنم پخش میشه. حرفای بعضیا رو می‌شه با دیدن شنید. قشنگه 🤍


بچه‌ها مرسی که می‌تونم از کانال‌هاتون به عنوان پلی‌لیست‌های نابی استفاده کنم و لذت ببرم ✨🎶

20 last posts shown.