کافه هدایت


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: Books


● کافه هدایت ●
فیسبوک :
www.facebook.com/sadegh.hedayat.official/

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
Books
Statistics
Posts filter


سرتاسر ممالکی را که فتح کردند ، مردمش را به خاک سیاه نشاندند و به نکبت و جهل و تعصب و فقر و جاسوسی و دوروئی و تقیه و دزدی و چاپلوسی و کون آخوند لیسی مبتلا کردند و سرزمینش را به شکل صحرای برهوت در آوردند.

#توپ_مرواری
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat


🌞صادق هدایت،هدایت گر ادبیات روشنفکرانه ایران



قلم زدن درباره صادق هدایت دل شیر می خواهد. چه وصف آثار و اندیشه اش و چه ذکر مسلک و زندگی نامه اش ماجراجویی خطیر و مسئولیت سنگینی هستند که دلهره گم شدن در هزارتوی جهان بیم انگیزی که می آفریند را به جان هر اهل اندیشه ای می اندازد.

حتی ۵۰ اثری که تا کنون توسط اندیشمندان و نویسندگان برجسته درباره وی و آثارش نگاشته شده اند تنها حکایتی ناتمام از معمای زندگی و آثار او را طرح می ریزند. از تاریخ دانی مانند دکتر محمد علی کاتوزیان که زندگی و مرگ هدایت را کالبد شکافی کرده و رمان نویسان یا ناقدان ادبی مانند دکتر سیروس شمیسا و دکتر شریعتمداری که به روانکاوی آثار وی پرداخته اند و حسن قائمیان که نظریات نویسندگان بزرگ خارجی درباره هدایت را در قالب کتابی ۳۰۰ صفحه ای منتشر کرده است، تا اعضای بنیاد جایزه ادبی صادق هدایت، هرکدام تنها شمه ای از استیلای نام درخشان هدایت بر تارک ادبیات ایران را تصویر می کنند.

صادق هدایت نویسنده، مترجم و روشنفکر ایرانی از پیشگامان داستان نویسی نوین ایران و روشنفکری برجسته بود. بسیاری محققان رمان “بوف کور” او را درخشان ترین اثر ادبیات داستانی معاصر ایران دانسته اند. گرچه شهرت عام هدایت نویسندگی است اما آثاری از نویسندگان بزرگی نظیر ژان پل سارتر، فرانتس کافکا و آنتون چخوف را نیز ترجمه کرده است و آثار خود وی نیز به ۲۵ زبان ترجمه شده اند.

تقریبا تمام آثار صادق هدایت واگویه های اندیشمندی هستند که با عوام نمی جوشد و تخیلش نزد مردم غریب است. زندگی و آثار هدایت چکیده احوال روشن بین ترین افراد جامعه ایران در سال های پس از شکست مشروطیت و تحقق نیافتن عدالت و آزادی و ناکامی تجدد در مقابل سنت است.


هدایت روشنفکر دوره دیکتاتوری سیاهی است که دستش از هرگونه حضور اجتماعی و فایده بخشی کوتاه شده و منزلت و قدرت تاثیر گذاری نویسنده دوره مشروطه را نیز از دست داده است. به بی نظمی هایی که همگان به آن خو گرفته اند معترض بود و شخصیت روشن اندیش ونیمه اروپایی-نیمه ایرانی اش بی سوادی و فقر و جهل عمومی را بر نمی تابد. لذا منزوی می شود و حدیث نفس هایی از نظرگاه روایتگری حساس و مطرود می نویسد. احساس بیهودگی به آثارش لحنی تلخ و اندوه زده می دهد و در زندگی شخصی به سوی گمگشتگی روحی و خودکشی می راندش. رضا کمال، شهرزاد جهانگیر جلیلی و صادق هدایت از چهره های ادبی مشهوری بودند که در این دوره دست به خود کشی زدند.


بسیاری از آثار هدایت در حال حاضر در ایران مجوز انتشار ندارند و چاپ عمده آثار وی که مجوز دارند نیز متوقف شده است.


@Sadegh_Hedayat©


"ما این گونه هستیم!
آرام و مصمم،
اما همواره ناتوان در برابر کودن‌ها
به خاطر این است که ذره‌ای اعتمادبه‌نفس نداریم."

#آنا_گاوالدا

@Sadegh_Hedayat


ما برای علافی
به کره خاکی
آمده ایم.
هرکس جز این گفت
چرت گفته.

#مرد_بی_وطن
#کورت_ونه_گوت

@Sadegh_Hedayat©


آنچه مقدس است به سگها ندهید، و مرواریدهای خود را جلوی خوکها نیندازید،زیرا آنها مرواریدها را لگد مال می کنند و برگشته،به شما حمله ور می شوند.

#انجیل_متی

@Sadegh_Hedayat


هستی خودم مرا بشگفت انداخته، چقدر تلخ و ترسناک است هنگامیکه آدم هستی خودش را حس میکند!

#زنده_بگور
#صادق_هدايت
@Sadegh_Hedayat


نگاهی به ترجمه های «مسخ»


نخستین بار صادق هدایت بود که از فرانسه «مسخ» را برای ایرانی ها سوغات آورد. مسخ و کافکا در ایران مخاطب خود را پیدا کردند و کم کم تبدیل شدند به نام هایی مطمئن برای ناشران و مترجمان: هر اثری از کافکا، با هر ترجمه ای، مخاطب را جذب خواهد کرد.
نام کافکا و هدایت تا مدت ها در کنار هم باقی ماند و هنوز هم می توان در کتابفروشی ها چاپ های جدید «مسخ کافکا با ترجمه صادق هدایت» را از لابه لای کتاب های تازه تر بیرون کشید. کتابی که روی جلدش پرهیب مردی است که کلاه بر سر دارد و معلوم نیست هدایت است یا کافکا و گاهی هم نام هدایت روی جلد بزرگ تر از نام کافکا نوشته شده است. سال ۱۳۶۸ انتشارات نیلوفر ترجمه فرزانه طاهری از «مسخ» را به چاپ رساند. ترجمه طاهری هم از زبان واسطه دیگر (انگلیسی) است که در آن از اشکال هایی که هدایت از نسخه فرانسوی کتاب به فارسی منتقل کرده بود اثری نیست، علاوه بر آن مانند بسیاری دیگر از ترجمه های فرزانه طاهری با خود ضمیمه هم دارد که خواندن کتاب را لذتبخش تر می کند: مقاله های «نویسنده خوب، خواننده خوب» و «درباره مسخ» هر دو از ولادیمیر ناباکوف. در این میان ترجمه کمتر دیده شده ای هم از مسخ موجود است از منوچهر بیگدلی خمسه که توسط انتشارات نگارستان کتاب چاپ شده است. در سال های اخیر علی اصغر حداد لزوم ترجمه بی واسطه تمام آثار کافکا از زبان آلمانی را حس کرد و مجموعه ای از داستان های کوتاه کافکا را با همکاری نشر ماهی چاپ کرد که داستان بلند «مسخ» هم در این مجموعه جای داشت. از آنجا که حداد «مسخ» و دیگر داستان های کافکا را مستقیم از زبان آلمانی ترجمه کرده، دیگر مشکلاتی که ممکن است در ترجمه زبان واسطه پیش بیاید، در آن به چشم نمی خورد.
در ادامه، شروع کوبنده مسخ را با سه ترجمه موجود می خوانیم. هرچند شاید بتوان در موارد اختلاف برای «مسخ» حداد که مستقیما از نوشته کافکا ترجمه شده، اعتماد بیشتری نشان داد، اما از آنجا که هر کدام از متن ها از یک زبان ترجمه شده اند، معیار مشترکی برای سنجش وفاداری و درستی ترجمه ها وجود ندارد و فقط باید به متن فارسی اکتفا کرد. هر کس می تواند با مقایسه تطبیقی تک تک جمله ها و عبارت ها قضاوت کند که کدام ترجمه بیشتر به حال و هوای آن روز صبح گرگور زامزا و خونسردی روایت کافکا نزدیک تر است. مثلااینکه بالاخره این مرد (گره گوار سامسا یا گرگور زامزا؟) آن روز صبح از خواب آشفته اش پریده، بیدار شده یا به خود آمده؟

ترجمه صادق هدایت، نشر روزگار
یک روز صبح، همین که گره گوار سامسا از خواب آشفته یی پرید، در رختخواب خود به حشره تمام عیار عجیبی تبدیل شده بود. به پشت خوابیده و تنش مانند زره سخت شده بود. سرش را بلند کرد، ملتفت شد که شکم قهوه یی مانند دارد که رویش را رگه هایی به شکل کمان تقسیم بندی کرده است. لحاف که به زحمت بالای شکمش بند شده بود، نزدیک بود به کلی بیفتد و پاهای او که به طرز رقت آوری برای تنه اش نازک می نمود، جلوی چشمش پیچ و تاب می خورد.

ترجمه فرزانه طاهری، انتشارات نیلوفر
یک روز صبح، گرگور زامزا از خوابی آشفته بیدار شد و فهمید که در تختخوابش به حشره یی عظیم بدل شده است. بر پشت سخت و زره مانندش خوابیده بود و سرش را کمی بلند کرد، شکم قهوه یی گنبدشکل خود را دید که به قسمت های محدب و سفتی تقسیم می شد و چیزی نمانده بود که تمام رواندازش بلغزد و از رویش پس برود. پاهای متعددش، که در قیاس باقی بدنش از فرط لاغری رقت انگیز بودند، بی اختیار جلوی چشمانش پیچ و تاب می خوردند.

ترجمه علی اصغر حداد، نشر ماهی
یک روز صبح، وقتی گرگور زامزا از خوابی آشفته به خود آمد، دید در تختخواب خود به حشره یی بزرگ تبدیل شده است، بر پشت سخت و زره مانندش افتاده بود و اگر سر را کمی بالامی گرفت، شکم برآمده و قهوه یی رنگ خود را می دید که لایه هایی از پوست خشکیده و کمانی شکل، آن را به چند قسمت تقسیم می کرد. رواندازی که روی شکمش به سختی بند بود، هر لحظه امکان داشت بسرد و پایین بیفتد. پاهای پرشمارش که در مقایسه با جثه اش نحیف و لاغر می نمودند، لرزان و ناتوان برابر چشمانش پرپر می زدند.

نویسنده: معین فرخی

@Sadegh_Hedayat©


من آرام و بی‌صدا ناپدید می‌شوم.
همان‌طور که خیلی‌ها قبل‌تر از من ناپدید و فراموش شده‌اند.


#نام‌ناپذیر
#ساموئل_بکت

@Sadegh_Hedayat©


«هیچ چیز راحتم نمی‌کند؛ نه دریا، نه آفتاب،
نه درخت‌ها، نه آدم‌ها، نه فیلم‌ها،
نه لباس‌هایی که تازه خریده‌ام،
نمی‌دانم چه کار کنم،
بروم و سرم را به درخت‌ها بکوبم،
داد بزنم، گریه کنم؛ نمی‌دانم.»

#نامه_به_ابراهیم_گلستان
#فروغ_فرخزاد

@Sadegh_Hedayat


حسن بمن ملحق شد و بر خلاف آنچه در كافه بمن اظهار كرده بود گفت:« اينم واسيه من زن نميشـه؟ بايـد ولـش
بكنم . من نميتونم تنگه اش را خورد بكنم . خونه مون كه بند نميشه هيچ ، ميخواد آزادم باشه ، خيلي آزاد !»

#دن‌ژوان_کرج
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat


سبز در طبیعت یک‌چیز است، سبز در ادبیات چیزی دیگر. طبیعت و ادبیات از اساس با هم در تضادند، آنها را کنار هم بگذار، یکدیگر را می‌درند.

#ارلاندو
#ویرجینیا_وولف

@Sadegh_Hedayat©


یکی از دلایلِ عوضی بودن دنیا، این است که آدمهاش، هر غلطی که خواسته اند، کرده اند ...
شرط می بندم اگر غلطی هست که نکرده باشند، به خاطرِ دلسوزی و شرافت و این جور چیزها نبوده ... لابد نتوانسته اند بکنند ...

#حکایت_عشقی_بی شین_ بی قاف_ بی نقطه
#مصطفی_مستور

@Sadegh_Hedayat


زندگی من مثل شمع خرده‌خرده آب میشود، نه، اشتباه می‌کنم - مثل یک کنده هیزمِ تر است که گوشه دیگدان افتاده و به آتش هیزم‌های دیگر برشته و ذغال گشته ولی نه سوخته است و نه تر و تازه مانده فقط از دود و دم دیگران خفه شده-

#بوف_کور
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat


مدتی است که از هیچ جای دنیا و هیچ اتفاقی خبر ندارم و مثل اینست که چیزی را هم نباخته‌ام. دنیا و اتفاقاتش به چه درد من می‌خورد؟ ما سرنوشتمان این بوده که سر پیری توی اتاق گندیده‌ای بیفتیم که از یکطرف سمفونی آهنکوبی مرتب شنیده می‌شود و از طرف دیگر خانهٔ سیدهاشم وکیل با گرد و خاک و سر و صدایش جلو پنجره‌ام بالا می‌رود و باقیش هم از این گُه‌تر.


#از_میان_نامه_ها_به_شهید_نورایی
#صادق_هدايت

@Sadegh_Hedayat©


حیوانات مزرعه همیشه باید کار می‌کردند. نه شیر ِ گاوها به گوساله‌هایشان می‌رسید و نه تخم‌مرغ ها منجر به تولد یک جوجه!
همهء دست رنج حیوانات متعلق به آقای
جونز صاحب بی‌رحم مزرعه بود.
غذای حیوانات مزرعه  اندک و در حد بخور و نمیر بود. تا جان داشتند از ترس چوب و ترکه کار می‌کردند.
وقتی حیوانی از کار افتاده می‌شد یا کشته می‌شد و یا در دوردست رها...

در این مزرعه زاغی بود که رابطه خوبی با آقای جونز داشت. او برای حیوانات مزرعه از دنیایی دیگر حرف می‌زد.
می‌گفت ما حیوانات وقتی بمیریم به سرزمین "شیر وعسل" می‌رویم. آنجا دیگر نیازی به کار کردن نیست.
می‌گفت سرزمین شیر و عسل آن بالاهاس، بالای ابرها !!
حتی ادعا می‌کرد در یکی از پروازهایش آنجا را به چشم خود دیده است.
بسیاری از حیوانات مزرعه حرف او را باور می‌کردند...


#قلعه_حیوانات
#جورج_اورول


@Sadegh_Hedayat


شاید بهتر باشد بعضی از درد‌های شریف
و خصوصی همچنان پنهان بمانند.


#روزها _در _راه
#شاهرخ_مسکوب

@Sadegh_Hedayat


جبرائیل‌پاشا - یادتان هست ساختن میکروب‌ها و حشرات که اول شروع کردید خیلی سخت‌تر از ساختن آدم بود. چقدر با ذره‌بین و سیخ و سنبه سر آنها کار کردید، اما این‌های دیگر آسان‌تر است.

خالق‌اف - هان... تقصیر من است که فوت و فند کاسه‌گری خودم را یادت دادم. حالا کورباطن به کارخانه خالق‌اف ایراد می‌گیری؟ پیداست که تو هم عقلت پاره‌سنگ می‌برد. اگر من آنها را اول درست کردم برای این بود که دستم روان بشود. ساختن آدم به خیال‌ت کار آسانی است؟ مگر ندیدی یک ساعت پیش جلو آینه قدی میمون‌ها را شبیه خودم درست کردم تا برای ساختن آدم دستم روان بشود؟

#افسانه_آفرینش
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat


ﻣﯿﺎﻥ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﻣﮑﺘﺐ ﺍﺩﺑﯽ ﺍﻭ(صادق هدایت) ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﯾﺎﺑﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﻧﺪﮎ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪﯼ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﻮﺯﻩ ﺍﺩﺑﯽ ﺍﻭ ﺗﻼﺷﯽ ﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪﺍﯼ ﮐﺮﺩﻩﺍﻧﺪ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﺩﺍﯼ ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻪﺍﻧﺪ ﭼﻮﻥ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺗﻮﻓﯿﻘﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ . ﺑﯿﺸﻤﺎﺭﻧﺪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺁﺛﺎﺭ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺷﺒﻬﺎﯼ ﺩﺭﺍﺯ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﻬﯿﺪ ﮐﺮﺩﻥ ﻭﻗﺖ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻭ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻩﺍﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﭘﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﮑﺘﻪ ﻧﺒﺮﺩﻩﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺍﯾﻦ ﻃﻨﺰﻫﺎ ﻭ ﻫﺰﻝﻫﺎﯼ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﻓﻠﺴﻔﻪﺍﯼ ﻧﻬﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﺍﻧﺪﯾﺸﻪﻫﺎﯼ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺍﺯ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻭ ﺩﺍﻧﺶ ﺍﻭ ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ ﺯﯾﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﻋﻤﺎﻕ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺖ ﺯﺧﻢﻫﺎ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎﯼ ﺍﻭ ﺭﯾﺸﺨﻨﺪﯼ ﺩﻟﭽﺴﺐ ﺍﻣﺎ ﺩﻟﻬﺮﻩﺁﻭﺭ ﺍﺳﺖ. ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺑﺎ ﻗﻠﻢ ﺳﺤﺎﺭ ﻭ ﺍﻓﺴﻮﻧﮕﺮ ﺧﻮﺩ ﻗﻬﺮﻣﺎﻧﺎﻥ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥﻫﺎﯼ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻠﻮﯼ ﭼﺸﻢ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﺭﻗﺺ ﻭﺍ ﻣﯽﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺭﻭﺡ ﻭ ﺟﺴﻢ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﻗﻠﻘﻠﮏ ﻣﯽﺩﻫﺪ.

بهرام چوبینه ،مرداد1361

@Sadegh_Hedayat©


‏چرا دلتنگیِ آدم مثل درخت خشک نمی‌شد؟ چرا نمی‌شد دلتنگی را مثل یک بلوط خشکاند و با تبر افتاد به جانش؟

#عباس_معروفی

@Sadegh_Hedayat


اگر از میان ما کسی خیانت بکند، نه‌ تنها از طرف بُلیس دستگیر و تعقیب می‌شود، نه‌ تنها در آن دنیا روسیاهِ جهنمی و محشور شمر ذی‌الجوشن و همنشین عمر بن خطّاب خواهد بود، بلکه تمام ملل اسلامی از جبال هندوکش گرفته تا اقصی‌بلاد جابلسا و جابلقا و زنگبار و حبشه که بیش از چهارصد هزار ملیان گوینده لااله‌الاالله هستند او را گرفته به دار می‌آویزند.

#کاروان_اسلام
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat

20 last posts shown.