#جنون_پاییزی
#پارت_75
عالیا با لبخند گفت:
-صبح توام بخیر باشه پرتغال
-دیدی چه صبحونهای آماده کردم برات، به خاطره دیشبه ها
عالیا خندید و گفت:
-اهان پس به خاطره دیشبه باشه بابل بخشیدمت
انوشکا رفت و از پشت بغلش کرد یه بوس روی لپش نشوند
گفت:
-مرسییی
***
دیگه داشت کم کم شب میشد و یه حس دلشوره تو دل انوشکا بیشتر میشد.
عالیا به انوشکا که به دیوار زل زده بود گفت:
-منتظر چی هستی پرتغال؟!
لباس بپوش دیگه میخوام از همه امشب بیشتر تو بدرخشی، و دیگه هم به اون دختره فکر نکن استاد مال توعه، فقط تو
انوشکا که با حرف عالیا به خودش اومده بود گفت:
-چی؟!!!! چی گفتی؟!
عالیا خندید و گفت:
فکر کردی من نمیدونم چندوقته دلت پیش استاد گیر کرده؟... خودت خوب میدونی نمیتونی چیزی رو ازم مخفی کنی چون حتی اگر هم بهم نگی من خودم میفهمم.
چشمک زد و گفت:
-حالا هم انوشکا خانوم
پاشو... پاشو، بپوش که دیر شد.
انوشکا از شوک دراومد و لبخند ملیحی زد و رفت تو اتاق
داشت لباساشو نگاه میکرد که نگاهش به لباس قرمزی که بالاش حالت دکولته داشت ثابت موند.
لباس رو از توی کمد بیرون آورد و جلوی خودش گرفت و جلوی آینه ژست گرفت.
لباس رو پوشید و رژ لب قرمز جیغی زد و مژه هاشو ریمل زد موهاش رو روی شونه هاش ریخت و واقعا زیبا شده بود.
عالیا داشت صداش میزد:
-پرتغال کجا موندی؟؟...
فسیل شدممم...
که یهو وارد اتاق شد و دید که انوشکا جلو آینه ایستاده و داره موهاشو درست میکنه.
عالیا سوت زد گفت:
-واووو چه کردی دختر، خیلی خوشگل شدی
انوشکا لبخند زد تشکر کرد.
عالیا توی فکر فرو رفت، تا حالا ندیده بود انوشکا انقدر رژ جیغ بزنه معلوم نیست قراره چه خبر بشه امشب.
عالیا از فکر بیرون اومد و رو به انوشکا گفت:
-من به وارون زنگ زدم قراره بیاد دنبالمون یه ربع دیگه میرسه.
انوشکا کت چرمش رو پوشید و گفت:
-اوکی من حاضرم بریم .
همون لحظه زنگ در خونه به صدا در اومد وارون بود با ماشینش اومده بود...بعد از سلام و احوال پرسی عالیا رفت جلو نشست و انوشکا هم عقب نشست و غرق در فکر بود که شاهرخ امشب چه جوری به نظر میرسه آخه به نظر عالیا شاهرخ جذابترین مردی بود که تاحالا دیده...
✨ @Romansrk2020 ✨
#پارت_75
عالیا با لبخند گفت:
-صبح توام بخیر باشه پرتغال
-دیدی چه صبحونهای آماده کردم برات، به خاطره دیشبه ها
عالیا خندید و گفت:
-اهان پس به خاطره دیشبه باشه بابل بخشیدمت
انوشکا رفت و از پشت بغلش کرد یه بوس روی لپش نشوند
گفت:
-مرسییی
***
دیگه داشت کم کم شب میشد و یه حس دلشوره تو دل انوشکا بیشتر میشد.
عالیا به انوشکا که به دیوار زل زده بود گفت:
-منتظر چی هستی پرتغال؟!
لباس بپوش دیگه میخوام از همه امشب بیشتر تو بدرخشی، و دیگه هم به اون دختره فکر نکن استاد مال توعه، فقط تو
انوشکا که با حرف عالیا به خودش اومده بود گفت:
-چی؟!!!! چی گفتی؟!
عالیا خندید و گفت:
فکر کردی من نمیدونم چندوقته دلت پیش استاد گیر کرده؟... خودت خوب میدونی نمیتونی چیزی رو ازم مخفی کنی چون حتی اگر هم بهم نگی من خودم میفهمم.
چشمک زد و گفت:
-حالا هم انوشکا خانوم
پاشو... پاشو، بپوش که دیر شد.
انوشکا از شوک دراومد و لبخند ملیحی زد و رفت تو اتاق
داشت لباساشو نگاه میکرد که نگاهش به لباس قرمزی که بالاش حالت دکولته داشت ثابت موند.
لباس رو از توی کمد بیرون آورد و جلوی خودش گرفت و جلوی آینه ژست گرفت.
لباس رو پوشید و رژ لب قرمز جیغی زد و مژه هاشو ریمل زد موهاش رو روی شونه هاش ریخت و واقعا زیبا شده بود.
عالیا داشت صداش میزد:
-پرتغال کجا موندی؟؟...
فسیل شدممم...
که یهو وارد اتاق شد و دید که انوشکا جلو آینه ایستاده و داره موهاشو درست میکنه.
عالیا سوت زد گفت:
-واووو چه کردی دختر، خیلی خوشگل شدی
انوشکا لبخند زد تشکر کرد.
عالیا توی فکر فرو رفت، تا حالا ندیده بود انوشکا انقدر رژ جیغ بزنه معلوم نیست قراره چه خبر بشه امشب.
عالیا از فکر بیرون اومد و رو به انوشکا گفت:
-من به وارون زنگ زدم قراره بیاد دنبالمون یه ربع دیگه میرسه.
انوشکا کت چرمش رو پوشید و گفت:
-اوکی من حاضرم بریم .
همون لحظه زنگ در خونه به صدا در اومد وارون بود با ماشینش اومده بود...بعد از سلام و احوال پرسی عالیا رفت جلو نشست و انوشکا هم عقب نشست و غرق در فکر بود که شاهرخ امشب چه جوری به نظر میرسه آخه به نظر عالیا شاهرخ جذابترین مردی بود که تاحالا دیده...
✨ @Romansrk2020 ✨