زمانی فرا میرسد که بخشی از ما درمییابد، عشق، اگرچه زیباست، اما نمیتواند به بهای فراموشی خود باشد.
اینجاست که آن بخش، هرچند با اندوهی عمیق، به سوی مراقبت از خویشتن میگراید.
آن جایی که بخشی از ما دیگر نمیتواند دروغ های ما به خودمان را نادیده بگیرد.
یا دروغ هایی که هر بار دیگری به ما گفته است.
وعده هایی که دیگری گفته است.
نیازهایی که برآورده نشده است.
این پیروزی، نه بر عشق، که بر فراموش کردن خود است.
در این لحظه، فرد، بخشی از خود را که عاشق است در آغوش میگیرد، با تمام ضعفها و دردهایش.
از او مراقبت میکند....
و این مراقبت، چیزی نیست جز نوری که در تاریکیهای درون میتابد، عشق به خویش، که بر عشقی دیگر چیره میشود، تا روح در آرامشی تازه نفسی بکشد.
گاهی جدایی طاقت فرسا ترین تصمیمی است که انسانی میتواند بگیرد...
و این غم انگیز ترین و مقندرانه ترین تصمیم است.
🤩
𝙍𝙀𝘼𝘿𝙄𝙉𝙂𝙇𝘼𝙉𝘿