واقعاً خستهم، به معنی واقعی خستم، از صبح پا شدن، از شب خوابیدن، صبح بیدار شدن، صبحونه ناهار شام خوردن، مکالمه های سطحی، آدمای سطحی، پوشیدن لباس، فشار دادن دکمه ی لامپ، نشستن توی گوشی، چرخیدن تو اینستا، چککردن مسجا، بستن در اتاق، به زبون آوردن کلمه های مختلف، دیدن چهره ها ی افسرده، خوندن درس، جر و بحث با خانواده، دوش گرفتن، شنیدن غرغرای مامانم، فکر کردن به چیزایی که هیچ وقت قرار نیست بیوفتن، رویا پردازی، روابط الکی، بیرون رفتن، ماشین سواری، شنیدن صداها، حرفا، آهنگ گوش کردن، استرس، اضطراب، حالت تحوع، سوزش معده، فشار جامعه، اخبار بد، وضعیت کشورم، داشتن امید الکی، منتظر بودن، ادامه دادن، نفس کشیدن، زندگی، خستم، از همش خستم.
-دیاکو.
-دیاکو.