مرغ آمین دردآلودی است کآواره بمانده
رفته تا آنسوی این بیدادخانه
بازگشته رغبتش دیگر زِ رنجوری نه سوی آب و دانه.
نوبت روز گشایش را
در پی چاره بمانده.
میشناسد آن نهانبین نهانان
گوش پنهان جهان دردمند ما
جور دیده مردمان را.
با صدای هر دم آمین گفتنش، آن آشنا پرورد،
میدهد پیوندشان در هم
میکند از یاس خسران بار آنان کم
مینهد نزدیک با هم، آرزوهای نهان را.
بسته در راه گلویش او
داستان مردمش را....
@Poem_sense#نیما_یوشیج