گفت ديده است مرا؛ اینکه كجا يادش نيست...
همه چيزم شده و هيچ مرا يادش نيست...
این ستاره به همه راه نشان میدادهست
حال نوبت که رسیدهست به ما، یادش نیست...
قصهام را همه خواندند، چگونه است كه او
خاطراتِ منِ انگشتنما يادش نيست؟
بعدِ من چند نفر كشته، خدا میداند...
آنقدر هست كه ديگر همه را يادش نيست
او كه در آينه در حيرت ِنيمِ خودش است
نيمهی ديگر خود را چه بسا يادش نيست...
صحبت از کوچکی حادثه شد؛ در واقع
داشت میگفت مهم نیست مرا یادش نیست...
#کاظم_بهمنی
@Poem7011
همه چيزم شده و هيچ مرا يادش نيست...
این ستاره به همه راه نشان میدادهست
حال نوبت که رسیدهست به ما، یادش نیست...
قصهام را همه خواندند، چگونه است كه او
خاطراتِ منِ انگشتنما يادش نيست؟
بعدِ من چند نفر كشته، خدا میداند...
آنقدر هست كه ديگر همه را يادش نيست
او كه در آينه در حيرت ِنيمِ خودش است
نيمهی ديگر خود را چه بسا يادش نيست...
صحبت از کوچکی حادثه شد؛ در واقع
داشت میگفت مهم نیست مرا یادش نیست...
#کاظم_بهمنی
@Poem7011