بیشتر و تندتر کتاب میخواندم، طوری کتاب میخواندم که انگار زندگیام به آن بستگی داشت، کتاب خواندن تنها استعدادم بود اگر به من میگفتند حق ندارم کتاب بخوانم، حتما سکته میکردم و میمردم.
با خودم میگفتم وقتی آدم کتاب میخونه میتونه تو صفحههای کتاب گمشه و دنیا کم کم محو میشه...
-نانسی هوستون؛
با خودم میگفتم وقتی آدم کتاب میخونه میتونه تو صفحههای کتاب گمشه و دنیا کم کم محو میشه...
-نانسی هوستون؛