شرح روان ابیات مثنوی، دفتر سوم _تمثیلِ گریختن مومن ...
(۴۱۸۴)آمدی در صورتِ باران و تاب
می روی اندر صفاتِ مُستطاب*
ابتدا به صورت باران و تابش آفتاب بودی و آنگاه بر اثر سیر تکاملی به صفات پاك الهي متصّف خواهی شد.
*مستطاب: پاکیزه
(۴۱۸۵) جزوِ شید* و ابر و انجم ها* بُدی
نفس و فعل و قول و فکرت ها شدی
ابتدا پاره ای از وجود خورشید و ابر و ستارگان بودی، اما بر اثر تکمیل وجود، به مرتبه روح و عمل و گفتار و اندیشه در آمدی.
*شید: خورشید.
انجم: جمع نجم، ستاره
(۴۱۸۶) هستیِ حیوان شد از مرگِ نبات
راست آمد اُقتُلُونی یا ثِقات
از مرگ و نابودی گیاه، حیوان پدید آمد. یعنی بواسطه اینکه حیوان خورد، گیاه جزو وجود او شد و به مرتبه حیوانی ترقی کرد. بر اساس این اصل، قول منصور حلّاج درست در آمد که گفت: ای یاران موردِ اعتمادم، مرا بکشید.
(۴۱۸۷) چون چنین بُردی ست ما را بَعدِ مات
راست آمد اِن في قَتلی حَیات
چون پس از مرگ، چنین بُردی نصیب ما می شود. یعنی پس از این حیات نازل به حیاتی عالی می رسیم، پس این قولِ منصور حلّاج نیز درست از آب در آمد که گفت: همانا در کشتنِ من، زندگی وجود دارد
(۴۱۸۸) فعل و قول و صدق شدقُوتِ مَلَك
تا بدین مِعراج* شد سویِ فَلَک
کردار و گفتار و صداقت، غذای فرشته است. یعنی طاعت و عبادت و نیایش و وفای بر میثاق، غذای معنوی فرشتگان و فرشته سیرتان است، تا اینکه بوسیله این نردبان به سوی آسمان رفت.
*معراج: نردبان، پله
(۴۱۸۹)آن چنان كان طعمه شد قُوتِ بشر
از جَمادی بَر شُد و شد جانور
چنانکه وقتی غذایی بوسیله انسان خورده شود، آن طعام جامد، جز وجود انسان می شود و از مرتبه جمادی در می گذرد و حیات پیدا می کند.
(۴۱۹۰) این سخن را ترجمه پهناوری
گفته آید در مقام دیگری
این مطلب نیازمند شرح مفصلی است که آن را در جایی دیگر بازگو می کنم
(۴۱۹۱)کاروان، دایم ز گَردون می رسد
تا تجارت می کند را می رود
کاروانِ ارواح او عالَم بالا مرتب به سوی زمین می رسند و مدّتی چند در این مرتبه اقامت می کنند و پس از داد و ستد معنوی دوباره به اصل خود باز می گردند.
(۴۱۹۲)پس برو شیرین و خوش با اختیار
نه به تلخیّ و، کراهت دُزدوار
پس ای سالك تو نیز با اختیار خود و نه با اجبار و از روی رضا و خرسندی، طريق آخرت را در پیش بگیر، نه اینکه مانند سارقان که به خانه ای در می آیند با بیم و کراهت به سوی آخرت سفر کنی.
@MolaviPoett
(۴۱۸۴)آمدی در صورتِ باران و تاب
می روی اندر صفاتِ مُستطاب*
ابتدا به صورت باران و تابش آفتاب بودی و آنگاه بر اثر سیر تکاملی به صفات پاك الهي متصّف خواهی شد.
*مستطاب: پاکیزه
(۴۱۸۵) جزوِ شید* و ابر و انجم ها* بُدی
نفس و فعل و قول و فکرت ها شدی
ابتدا پاره ای از وجود خورشید و ابر و ستارگان بودی، اما بر اثر تکمیل وجود، به مرتبه روح و عمل و گفتار و اندیشه در آمدی.
*شید: خورشید.
انجم: جمع نجم، ستاره
(۴۱۸۶) هستیِ حیوان شد از مرگِ نبات
راست آمد اُقتُلُونی یا ثِقات
از مرگ و نابودی گیاه، حیوان پدید آمد. یعنی بواسطه اینکه حیوان خورد، گیاه جزو وجود او شد و به مرتبه حیوانی ترقی کرد. بر اساس این اصل، قول منصور حلّاج درست در آمد که گفت: ای یاران موردِ اعتمادم، مرا بکشید.
(۴۱۸۷) چون چنین بُردی ست ما را بَعدِ مات
راست آمد اِن في قَتلی حَیات
چون پس از مرگ، چنین بُردی نصیب ما می شود. یعنی پس از این حیات نازل به حیاتی عالی می رسیم، پس این قولِ منصور حلّاج نیز درست از آب در آمد که گفت: همانا در کشتنِ من، زندگی وجود دارد
(۴۱۸۸) فعل و قول و صدق شدقُوتِ مَلَك
تا بدین مِعراج* شد سویِ فَلَک
کردار و گفتار و صداقت، غذای فرشته است. یعنی طاعت و عبادت و نیایش و وفای بر میثاق، غذای معنوی فرشتگان و فرشته سیرتان است، تا اینکه بوسیله این نردبان به سوی آسمان رفت.
*معراج: نردبان، پله
(۴۱۸۹)آن چنان كان طعمه شد قُوتِ بشر
از جَمادی بَر شُد و شد جانور
چنانکه وقتی غذایی بوسیله انسان خورده شود، آن طعام جامد، جز وجود انسان می شود و از مرتبه جمادی در می گذرد و حیات پیدا می کند.
(۴۱۹۰) این سخن را ترجمه پهناوری
گفته آید در مقام دیگری
این مطلب نیازمند شرح مفصلی است که آن را در جایی دیگر بازگو می کنم
(۴۱۹۱)کاروان، دایم ز گَردون می رسد
تا تجارت می کند را می رود
کاروانِ ارواح او عالَم بالا مرتب به سوی زمین می رسند و مدّتی چند در این مرتبه اقامت می کنند و پس از داد و ستد معنوی دوباره به اصل خود باز می گردند.
(۴۱۹۲)پس برو شیرین و خوش با اختیار
نه به تلخیّ و، کراهت دُزدوار
پس ای سالك تو نیز با اختیار خود و نه با اجبار و از روی رضا و خرسندی، طريق آخرت را در پیش بگیر، نه اینکه مانند سارقان که به خانه ای در می آیند با بیم و کراهت به سوی آخرت سفر کنی.
@MolaviPoett