🌹🌹
@MolaviPoet لینک جلسه قبل 👈
اینجاشرح روان ابیات مثنوی معنوی_دفتر چهارم
شنیدن شیخ ابوالحسن رَضیالله عَنهُ، خبر دادن ابویزید را از بودِ او و احوال او
(۱۹۶۱) از کتاب و اوستاد و فکر و ذکر
از معانی، وز علومِ خوب و بکر
عقل اکتسابی از راه مطالعه کتاب و تعلیم استاد و اندیشیدن و تکرار دروس و تحصیل معانی و علوم مفید و بکر به دست میآید.
(۱۹۶۲) عقل تو افزون شود بر دیگران
ليك تو باشی ز حفظ آن گران
با رسیدن به عقل اکتسابی عقل تو از عقل دیگران بالاتر و نیرومندتر میگردد، اما تو از کسب معانی آن همه علم و درس دچار خستگی میشوی.
(۱۹۶۳) لوح حافظ باشی، اندر دَور و گشت
لوح محفوظ اوست، کوزین در گذشت
با بدست آوردن عقل اکتسابی و تلاش برای کسب علوم به لوح حافظ تبدیل میشوی. اما لوح محفوظ آن است که از مرحله قیل و قال عبور کرده باشد.
(۱۹۶۴) عقل دیگر بخشش یزدان بُوَد
چشمه آن در میان جان بُوَد
عقل دوم ، عقل وَهبی است عقلی که خداوند عطا میکند. و سرچشمه آن در روح است.
(۱۹۶۵)چون ز سینه آبِ دانش جوش کرد
نه شود گَنده، نه دیرینه، نه زرد
وقتی علم از درون روح سرچشمه بگیرد، نه میگندد و نه کهنه می شود و نه زرد و کدر.
(۱۹۶۶) ور رَه نَبْعَش* بُوَد بسته چه غم؟
کو همی جوشد ز خانه دَم به دَم
اگر مجرای آب سرچشمه بسته شود چه غم؟
چون آب از سرچشمه هرلحظه در حال جوشیدن خارج میشود.
*نبع: جوشیدن آب از سرچشمه
(۱۹۶۷) عقل تحصیلی، مثال جوی ها
کآن رود در خانه یی از کوی ها
عقل اکتسابی مانند رودهای است که از کوچههو به داخل خانه میرود.
(۱۹۶۸) راه آبش بسته شد، شد بینوا
از درون خویشتن جو چشمه را
وقتی مجرای آن آب بسته شود آن خانه از بی آبی عاجز می گردد. پس علو، را از درون خود جستجو کن.
قصه آنکه کسی به کسی مشورت میکرد، گفتش: مشورت با دیگری کن که من عدوی توام(۱۹۶۹) مشورت می کرد شخصی با کسی
کز تردد وا رَهَد وز مَحْبَسى
شخصی با کسی مشورت میکرد تا از شک و تردید خارج شود
(۱۹۷۰) گفت: ای خوش نام، غير من بجُو
ماجرای مشورت با او بگو
آن مرد گفت ای نیکمرد برو فردی دیگر برای مشورت خود پیدا کن و مشکل را در میان بگذار.
(۱۹۷۱) من عَدُوِّم مر تو را، با من مپیج
نَبوَد از رأی عدو پیروز هیچ
من دشمن تو هستم پس نباید به من مشورت کن، چون از مشورت با دشمن نتیجه خوبی حاصل نمیگردد.
(۱۹۷۲) رَو کسی جُو، که تو را او هست دوست
دوست بهر دوست، لاشك خيرجُوست
برو کسی را پیدا کن که او دوست تو باشد، بی گمان دوست خیر و صلاح دوست را میخواهد.
(۱۹۷۳)من عدوّم، چاره نَبوَد کز منی
کژ رَوم، با تو نمایم دشمنی
من دشمن تو هستم و ناچار به دلیل خودخواهی با تو روراست نیستم و دشمنی خود را به تو نشان میدهم.
(۱۹۷۴) حارِسی* از گُرگ جُستن، شرط نیست
جستن از غیر محل، ناجُستنی ست
از گرگ انتظار پاسداری داشتن شرط عقل نیست چیزی را طلب کردن از غیر محل در واقع طلب نکردن است.
*حارسی: نگهبانی و پاسداری
🆔
@MolaviPoet 🆑 کانال مولوی وعرفان