.
.
چه میفهمند آخر این فقیهانِ حَلَب ، ای عشق
از این دردِ طلب ، این گریههایِ بیسبب ، ای عشق
صلاحالدینِ ایّوبی ، صلاحالدینِ زرکوبی
یکی شمشیر و فتوا دارد و این یک طرَب ، ای عشق
نه درسِ فلسفه ، نه دردِ دین ، نه وِردِ صوفیها
جنون از یاد من بُردهست آيینِ ادب ، ای عشق
گرسنه در حصارِ تلخِ زندان زنده در گورم
چه خواهی کرد با اصحابِ خود یاللعجب ، ای عشق
چنان قرآن بخوان گویی که نازل میشود بر تو
رُطبخورده چگونه میکند منعِ رُطب ، ای عشق
کفن شد بوریایِ کُهنه در مهمانیِ آتش
قدح خم کردهام شاید بیاید جان به لب ، ای عشق
که من عیسیابنِخویشم بر فرازِ جُلجَتا تنها
و هر کس میتراشد از تنم اصل و نَسَب ، ای عشق
سلام ای عطرِ کولی ! ای جوانمرگی ! دلم تنگ است
مرا با خود ببر...! من خستهام از روز و شب ، ای عشق
#دکتر_عبدالحمید_ضیایی
https://t.me/Masomehaprooz
.
چه میفهمند آخر این فقیهانِ حَلَب ، ای عشق
از این دردِ طلب ، این گریههایِ بیسبب ، ای عشق
صلاحالدینِ ایّوبی ، صلاحالدینِ زرکوبی
یکی شمشیر و فتوا دارد و این یک طرَب ، ای عشق
نه درسِ فلسفه ، نه دردِ دین ، نه وِردِ صوفیها
جنون از یاد من بُردهست آيینِ ادب ، ای عشق
گرسنه در حصارِ تلخِ زندان زنده در گورم
چه خواهی کرد با اصحابِ خود یاللعجب ، ای عشق
چنان قرآن بخوان گویی که نازل میشود بر تو
رُطبخورده چگونه میکند منعِ رُطب ، ای عشق
کفن شد بوریایِ کُهنه در مهمانیِ آتش
قدح خم کردهام شاید بیاید جان به لب ، ای عشق
که من عیسیابنِخویشم بر فرازِ جُلجَتا تنها
و هر کس میتراشد از تنم اصل و نَسَب ، ای عشق
سلام ای عطرِ کولی ! ای جوانمرگی ! دلم تنگ است
مرا با خود ببر...! من خستهام از روز و شب ، ای عشق
#دکتر_عبدالحمید_ضیایی
https://t.me/Masomehaprooz